🕊🍃🕊🍃
❤️قرارعاشقی❤️
صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت ⌚️
به وقت امام رضا علیه السلام
👇👇👇
📲 @shahadat_arezoomee
🕊🕊🕊
سلام دوستان شهدایی😍
√ازامشب دوقسمت ازرمان شهدایی گذاشته میشه.
مچکرم ازهمراهی شما🌹
#آبدارچی_شهدا🍃👋🏼
هرلباسےآداب دارد👌
با کت و شلوار نميشود☝ تعمیرات انجام داد؛
با لباس روحانیت نمیشود☝️ هرکاری انجام داد؛
با چـــادر هم همین طور؛😉
چون فقط یک چادر ساده نپوشیده اے😌☝️
که بگویید به خودم مربوط استـ😊
تومثل یک روحانےبا لباس روحانیتـ هستے☺️
که محدودیت هاے(مفید)دارے.
اگر خطایی😱 از یکـ چادرے سر بزندمیگویند همه چادرےها فلان...پــس مراقبت کن🙃
تا همینطور که چشم هاےهرزه را کور کردے🙂
چشم هاےحـســــود هم کور شود✌️😉
#حزب_الله
کانال❣دلم آسمون میخواد❣
@shahadat_arezoomee
IMG_20181112_210922_280.jpg
86.9K
یکی #گره روسری شو💄
شل کرد،رفت جلودوربین📸
#واسه_like
❌
#یکی
بندپوتینیش روسفت کرد
رفت رو #مین
#واسه_خاک
💢خواهران حرمت نگه دارید.
✔️کمی به فکرمهدی فاطمه (ع)باش
@shahadat_arezoomee
🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
دو مدافع ❤
6⃣قسمت ششم
بعد دانشگاه منتظر بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...😢
پکر و بی حوصلہ رفتم خونہ😩
تارسیدم مامان صدام کرد...🗣
اسماااااا❓
سلام جانم مامان❓
سلام دخترم خستہ نباشے 😘
سلامت باشے ایـن و گفتم رفتم طرف اتاقم
مامان دستم و گرفٺ و گفت:
کجا❓چرا لب و لوچت آویزونہ❓
هیچے خستم 😖
آهان اسماء جان مادر سجادے زنگ
برگشتم سمتش و گفتم خب❓خب❓😳
مامان با تعجب گفت:چیہ❓چرا انقد هولے
کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـن 🙈
اخہ مامان ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...🙊
گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید 😊
مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم 😕
گفت اونطورے نگاه نکن😄
گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم😄
إ مامان پس نظر من چے❓
خوب نظرتو رو با همون خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ😉
خندیدم و گونشو بوسیدم 😂😘
وگفتم میشہ قرار بعدیمون بیرون از خونہ باشه؟
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:😊
خوبہ والاجوون هاے الان دیگہ حیا و خجالت نمیدونـن چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم😅
دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق🚶
شب ک بابا اومد مامان باهاش حرف زد👥
مامان اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت 😔
اسماء بابات اصـن راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشون...😔
از جام بلند شدم و گفتم چے❓چرااااااا❓
مامان چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓
شوخے کردم دختر چہ خبرتہ😂
تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود....🙈
مامان خندید ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـن ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود🙊
خلاصہ قرارمون شد پنج شنبہ 👌
کلے ب مامان غر زدم ک پنجشنبہ مـن باید برم بهشت زهرا ...☹️
اما مامان گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...😓
خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم...😖
دیگہ تا اخر هفتہ تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد
فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...😟
ایـن از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم😨
بالاخره پنج شنبہ از راه رسید.....
قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم
ساعت ۹/۳۰ بود
وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم 😊
اوووووم خوب چے بپوشم حالااااااا🤔
از کارم خندم گرفت😂
نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم 😑
داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی👗 با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم 👜
ساعت۹:۵۵دیقہ شد 😃
۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم کہ بازے در میورد😣
از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم
ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد 😱
وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده
گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در 🏃
تامنو دید اومد جلو با لبخند سلام کرد و در ماشیـݧ و برام باز کرد 🚗
اولیـݧ بار بود کہ لبخندشو میدیدم🙈
سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ🚗
تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم
من مشغول ور رفتـݧ با رو سریم بودم
سجادے هم مشغول رانندگے 🚗
اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره
بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم کہ باعث شد خندش بگیره😂
با اخم نگاش کردم 😑
نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود 🤔
اما نتونستم روشو بخونم
بالاخره ب حرف اومد
نمیپرسید کجا میریم❓
😊منتظر بودم خودتوݧ بگید
بسیار خوب پس باز هم صبر کنید
حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم
جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد 🌷
از فرصت استفاده کردم
پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم
تا اومدم ازش عکس بگیرم ..
از گل فروشے اومد بیروݧ...💐
هل شدم و گوشے از دستم افتاد..
#دومدافع ️
🕊کانال دلم آسمون میخاد🕊
🕊
@shahadat_arezoome
〰❤️❤️〰❤️❤️〰
❤️دو مدافع❤
7⃣قسمت هفتم
هل شدم و گوشے از دستم افتادو رفت زیر صندلے
داشت میرسید ب ماشیـݧ از طرفے هرچقد تلاش میکردم نمیتونستم گوشے و بردارم
در ماشیـݧ و باز کرد سرشو آورد تو و گفت مشکلے پیش اومده دنبال چیزے میگردید❓❓❓
لبخندے زدم و گفتم نه چه مشکلے❓❓❓فقط گوشیم از دستم افتاد رفت زیر صندلے
خندید و گفت:بسیار خوب
چند تا شاخہ گل یاس داد بهم و گفت اگہ میشہ اینارو نگہ دارید.
با ذوق و شوق گلهارو ازش گرفتم وبوشون کردم
و گفتم: مـݧ عاشق گل یاسم
اصـݧ دست خودم نبود این رفتار
خندید و گفت:میدونم
خودمو جم و جور کردم و گفتم:بلہ❓❓از کجا میدونید❓❓❓
جوابمو نداد حرصم گرفتہ بود اما بازم سکوت کردم
اصـݧ ازش نپرسیدم براے چے گل خریده حتے نمیدونستم کجا داریم میریم
مثل ایـݧ کہ عادت داره حرفاشو نصفہ بزنہ جوݧ آدمو ب لبش میرسونہ
ضبط و روشـݧ کرد
صداے ضبط زیاد بود تاشروع کرد ب خوندݧ مـݧ از ترس از جام پرید
سریع ضبط و خاموش کرد ببخشید خانم محمدے شرمندم ترسیدید❓❓❓❓
دستم و گذاشتم رو قلبم و گفتم:
بااجازتوݧ
اے واے بازم ببخشید شرمنده
خواهش میکنم.
گوشیم هنوز زیر صندلے بود و داشت زنگ میخورد
بازم هر چقدر تلاش کردم نتونستم برش دارم
سجادے گفت خانم محمدے رسیدیم براتوݧ درش میارم از زیر صندلے
ب صندلے تکیه دادم
نگاهم افتاد ب آینہ اوݧ پلاک داشت تاب میخورد منم ک کنجکاو...
همینطورے ک محو تاب خوردن پلاک بودم ب آینہ نگاه کردم
اے واے روسریم باز خراب شده
فقط جلوے خودمو گرفتم ک گریہ نکنم
سجادے فهمید
رو کرد ب مـݧ و گفت:
دیگہ داریم میرسیم
دیگہ طاقت نیوردم و گفتم:
میشہ بگید کجا داریم میرسیم
احساس میکنم ک از شهر داریم خارج میشم
دستے ب موهاش کشید و گفت
بهشت زهرا....
پس واسہ همیـݧ دیروز بهم گفت نرم حدس زده بودماااا اما گفتم اخہ قرار اول ک من و نمیبره بهشت زهرا...
با خودم گفت اسماء باور کـݧ تعقیبت کرده چے فکر میکردے چے شد
با صداش ب خودم اومدم....
رسیدیم خانم محمدے...
_نزدیک قطعه ے شهدا نگہ داشت
از ماشیـن پیاده شد اومد سمت مـݧ و در ماشیـݧ و باز کرد مـݧ انقد غرق در افکار خودم بودم کہ متوجہ نشدم
_صدام کرد
بخودم اومدم و پیاده شدم
خم شد داخل ماشیـݧ و گوشے و برداشت
گرفت سمت مـݧ و گفت:
بفرمایید ایـݧ هم از گوشیتوݧ
دستم پر بود با یہ دستم کیف و چادرم و نگہ داشتہ بودم با یہ دستمم گلارو
_گوشے تو دستش زنگ خورد
تا اومد بده بہ من قطع شد و عکس نصفہ ای ک ازپلاک گرفتہ بودم اومد رو صفحہ
از خجالت نمیدونستم چیکار کنم
سرمو انداختم پاییـݧ و ب سمت مزار شهدا حرکت کردم
_سجادے هم همونطور ک گوشے دستش بود اومد دنبالم و هیچ چیزے نگفت
همینطورے داشتم میرفتم قصد داشتم برم سر قبر شهید گمنامم
اونم شونہ ب شونہ من میومد انگار راه و بلد بود و میدونست کجا دارم میرم
_رسیدیم من نشستم گلهارو گذاشتم رو قبر
سجادے هم رفت کہ آب بیاره گوشیم هنوز دستش بود
_از فرصت استفاده کردم تا رفت شروع کردم ب حرف زدݧ باشهیدم
سلام شهید جاݧ میبینے ایـݧ همون تحفہ ایہ ک سرے پیش بهت گفتم
کلا زندگے مارو ریختہ بهم خیلے هم عجیب غریبہ
عادت داشتم باهاش بلند حرف بزنم
یہ نفر از پشت اومد سمتم و گفت:
مـݧ عجیب و غریبم❓❓❓
سجادے بود
واااااااے دوباره گند زدے اسماء
از جام تکوݧ نخوردم
اصلا انگار اتفاقے نیوفتاده روی قبرو با آب شست و فاتحہ خوند
سرمو انداختہ بودم پاییـݧ
خانم محمدے ایرادے نداره
بهتره امروز دیگہ حرفامونو بزنیم
تا نظر شما یکم راجب مـݧ عوض بشہ
حرفشو تایید کردم
_خوب علے سجادے هستم دانشجوے رشتہ ے برق تو یہ شرکت مخابراتی مشغول کار هستم و الحمدللہ حقوقم هم خوبہ فکر میکنم بتونم....
_حرفشو قطع کردم
ببخشید اما مـݧ منتظرم چیزهاے دیگہ اے بشنوم
با تعجب سرشو آورد بالا و نگام کرد
بلہ کاملا درست میفرمایید
دفہ ے اول تو دانشگاه دیدمتو....
❤️#دومدافع❤️
🕊کانال دلم آسمون میخاد🕊
@shahadat_arezoome
🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃
IMG_20181112_214325_507.jpg
130.8K
📎ڪلام شهید
همه مےگویند:
خوش بحال فلانے شهید شد،
اما هیچڪس
حواسش نیست ڪه فلانے
در زندگے شهید بود
آرے...
براے شهید شدن باید
شهید بودن را یاد گرفت..
🌷شهید مهدے طهماسبے
🌷 @shahadat_arezoomee
🍃🌷🍃
#قرار_عاشقی
#صبحگاهی_را_با_شهدا_آغاز_میکنیم
#بسم_الله
❣❣❣❣❣❣
❣زیارت "شهــــــداء"❣
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹
🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺
https://eitaa.com/shahadat_arezoomee
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍃🌷🌷🌷🌷🍃 👇👇👇
🌸🍃
دقیقا نمی دانستند دشمن کجای العیس حضور دارد.
اندکی بعد از نماز مغرب بود که دسته دسته به سمت کوچه ها رفتند و در تاریکی مطلق حرکت می کردند.
#فرمانده گروه لوله توپ 23 را دیده بود اما تصور نمی کرد دشمن در آن حضور داشته باشد و حتی آنها هم در تاریکی متوجه گروه ایرانی نشده بودند.
گفت و گویی رد و بدل شد که دشمن متوجه ایرانی بودن آنها شد و درگیری شکل گرفت.
راننده توپ هنگام چرخاندن لوله به سمت آنها دو پدال زد که در هر پدال 12 تیر خارج شد
و هر گلوله نیز بعد از شلیک به چند گلوله تقسیم می شد که همین باعث شد بدن مسعود پودر، دستش قطع و یک چشمش تخلیه شود که شهادتی همچون حضرت عباس(ع) بود؛
حتی ترکش های توپ آنقدر قوی بود که افراد پشت دیوار هم جانباز شدند.
همزمان با مسعود 3 دوستش به نام های سیدمصطفی موسوی، محمدرضا دهقان امیری و احمد اعطایی که به #شهدای_اربعه_حلب معروف شدند.
.
.
#شهید_مدافع_حرم_محمدرضا_دهقان_امیری ❤️
#شهید_مدافع_حرم_مسعود_عسگری ❤️
#شهید_مدافع_حرم_احمد_اعطایی ❤️
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_موسوی ❤️
۹۴/۸/۲۱
🍃🌸
@Shahadat_arezoomee
❄️ بسم الله الرحمن الرحیم ❄️
#خانه_طلبگی 📚
بیانات رهبری : باید خرید کتاب یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود . مردم باید بیش از خریدن وسایل تزئینی و تجملاتی مثل این لوستر ها و میز های گوناگون و مبل ها و پرده ها و .... کتاب بخرند اول کتاب را مانند وسایل معیشتی و خوراک بخرند بعد از این که تامین شد به زواید بپردازند...
😍خانم های طلبه و آقا های طلبه برای هم دیگه کتاب بخرید و خودتون رو با کتاب مشغول کنید که کتاب یار مهربان ماست❤️
https://eitaa.com/shahadat_arezoomee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبرم سید علی دوست داشتنت تمام شدنی نیست ❤
شما فقط امر بفرما جان میدهم ✊
#حزب_الله #حزبالله
#انقلابی_ام #ما_ایستاده_ای
@shahadat_arezoomee
💕🍃
#خاطرات_شهدا 😍
جاده های کردستان آنقدر ناامن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بروی،مخصوصا توی تاریکی،باید گازماشین را میگرفتی،پشت سرت راهم نگاه نمیکردی.اما زین الدین که هم راهت بود،موقع اذان باید می ایستادی کنار جاده تا #نمازش را بخواند...😊💜
شهید مهدی زین الدین 🌷
💌| @shahadat_arezoomee
✨﷽✨
#بعضیا_میگن_غربی_ها_رو_دیدین_چقدر_پیشرفت_کردن ⁉️
خیلیییییییی پیشرفت کردن ..میدونین چرا ؟؟چون خانماشون بی حجابن؟؟😳
چه ربطی داره آخه؟؟😒
❇️اره غربی ها پیشرفت کردن ،بخاطر نظمی که دارن...بخاطر مدیریتشون، بخاطر برنامه ریزی، بخاطر علم محوری....نه بخاطر حجاب نداشتن خانم هاشون...
چرا بی خودی یه چیزایی رو بهم میچسپونیم⁉️
❌اتفاقا غربی ها درباره حجاب نه تنها پیشرفت نکردن بلکه سقوط کردن.😕
🖊نیوزویک یه نشریه آمریکایی هستش، جزء 10نشریه برتر جهان ،دو تا آمار از نیوزویک به شما بدم ،از نیوزویک نه از وزارت ارشاد جمهوری اسلامی! ببینیم اینا واقعا با بی حجابی پیشرفت کردن؟؟🤔
1⃣نشریه سال 1998:
در هر ماه تعداد زیادی از دختران زیر 15سال در کشور ما(آمریکا) حامله میشوند !
در سال1997 در آمریکا 600هزار نوزاد نامشروع از مادران 12 تا19 ساله متولد و برای نگهداری به پرورشگاه سپرده شده اند!
2⃣نشریه سال 2003:
در هر 14دقیقه به یک زن آمریکایی تجاوز میشود!
در آمریکا از هر 4 کودکی که به دنیا می اید،یکی از آنها ماه عسل ازدواج نیست.
75درصد از نوجوانان امریکایی بین15تا19ساله بارها باهم رابطه جنسی داشته اند!
حالا آمریکایی ها با بی حجابی رشد کرده اند⁉️🤔🤔
⭕️نیل سایمون نظریه پرداز معروف آمریکایی توی یکی از مقاله هاش میگه:
در کشور ما آمریکا 86درصداز مردم اهل مطالعه هستند ..و 87 درصد ازمردم زنا کار.....!
87درصد ازمردم یه کشور زنا بکنن خییییلیه!!!
ایشون گفته بود: پس نتیجه میگیریم در کشور ما امریکا تعداد زنا کارها بیشتر از تعداد کسانی است که اهل مطالعه هستند!!
من اصلا نمی پذیرم که امریکایی ها با بی حجابی رشد کردن!
❌اتفاقا سقوووووط کردن اونم اساسی...❌
⭕️در رژیم گذشته داشتن همین بلارو سر ماهم می اوردن ازسال1348 تا 1357 در ایران 610 فیلم سینمایی تولید شده،فیلمهای تلوزیونی نه ها، فیلمهای سینمایی که روی پرده سینما به نمایش گذاشته میشه، نقش خانمها در این 610 فیلم سینمایی قبل انقلاب بررسی شد!
حالا نقش خانمها چی بود⁉️
اینا بود:👇👇👇👇
⛔️به عنوان زن فاحشه!
⛔️به عنوان رقاصه عریان!
⛔️به عنوان ساقی (کسی که بره برا مردا مشروب بریزه اونا بخورن و مست بشن)
❌نقش زن خراب در این فیلمها 3برابر زنهای محصل (دانشجو..دکتر ..مهندس) بود !
همین بلایی که توی غرب سر زنهاشون اوردن،داشتن سر ماهم می اوردن، داشتن میگفتن که زن وسیله لذت بردن مرده،شما هیچ ارزشی ندارید!😡
شما یه چیزی هستید که مردا هر وقت دوست داشتن بیان ازتون لذت ببرن،بعدشم پرتتون کنن اونور!😏😠
...........................................................
📚📚📚
#حرفهایی_که_زندگیم_راتغییرداد!
@shahadat_arezoomee
:°
🕊🍃📿🕊🍃📿
❤️قرارعاشقی❤️
📿صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از
#ادمین_محترم_کانال😔
🕌اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت ⌚️
به وقت امام رضا علیه السلام
👇👇👇
📲 @shahadat_arezoomee
🕊📿🕊📿🕊📿
✨
رفتیم خریــد
ولی یک کلام با هم حرف نزدیم🙊
هم من خجالت میکشیدم هم محمد.
هرکاری بود با خواهرم هماهنگ میکرد.
فردای همان روز عقــد کردیم💍
محمد با لباس سپاه اومد
من هم با یڪ چادر و لباس سفید
نشستیم سرِ سفره عقـد ... یک سفره ســاده
نان پنیر سبزی میوه و شیرینے😌
عقد ڪہ ڪردیم،اذان ظهر بود
وضو گرفتیم،رفتیم مسجد.👫
#همسرشهیدمحمداصغری_خواه ❤️ #عشق_خوب_استــ
#اگر_یار_خدایے_باشد
@shahadat_arezoomee
🍃❤️
❤️دو مدافع❤️
9⃣قسمت نهم
رامین پشتش چیزے قایم کرده بود...
اومد طرف مـن و بالبخند سلام کرده یہ دستہ گل وگرفت سمت مـن
_با تعجب بہ بچہ ها نگاه کردم زیر زیرکے نگاهمون میکردن و میخندیدن
جواب سلامشو دادم وگفتم:بابت❓❓❓
چند قدم رفت عقب و گفت بابت امروز ک قراره چهره ے منو بکشید
اما...
_دیگہ اما نداره اسماء خانم لطفا قبول کنید ایـن گل ها رو هم بگیرید اگہ قبول نکنید ناراحت میشم
_گل هارو ازش گرفتم
یہ دستہ گل قرمز بزرگ
گل و گذاشتم رو صندلے و کاغذو تختہ شاسے و برداشتم
رامیـن کلےذوق کرد و پشت سرهم ازم تشکر میکرد
_خندم گرفتہ بود
بچہ ها ازمون دور شدن و هر کس ب کارے مشغول بود فقط من و رامیـ موندیم
ب صندلے روبروم ک ۵-۶متر با صندلے مـن فاصلہ داشت اشاره کردم و ازش خواستم اونجا بشینہ و در سکوت شروع کردم ب کشیدن
رامیـن شروع کرد بہ حرف زدن اسماء خانم میدونید گل رز قرمز نشانہ ے علاقست❓❓
_با سر حرفشو تایید کردم
وقتے بہ یہ نفر میدے ینے بهش علاقہ دارے
بہ روے خودم نیوردم و خودمو زدم ب اون راه
مـن دانشجوے عکاسے هستم
و ۲۳سالمہ وقتے مینا گفت یکے از دوستاش استعداد فوق العاده اے تو طراحے داره مشتاق شدم ک ببینمتون شما خیلے میتونید ب مـن کمک کنید
_حرفشو قطع کردم و گفتم:
ببخشید میشہ حرف نزنید شما نباید تکون بخورید وگرنہ من نمیتونم بکشم.
بلہ بلہ چشم.معذرت میخوام
نیم ساعت بعد کارم تموم شد
رامیـن هم تو ایـن مدت چیزے نگفت
ب نقاشے یہ نگاهے کردم خیلے خوب شده بود
از جاش بلند شد و اومد سمتم تختہ شاسے و ازم گرفت و با اخم نگاهش کرد
بعد تو چشام نگاه کرد و گفت:ایـن منم الان❓❓
_با تعجب گفتم بله شبیهتون نشده❓❓
خوب نشده❓❓
خندید و گفت:
ینے قیافہ ے مـن انقد خوبه❓
واے عالیہ کارت اسماء
مینا الکے ازت تعریف نمیکرد
تشکر کردم و گفتم محمدے هستم
خندید و گفت نه همون اسماء خوبہ
انقد سروصدا کرد ک بچہ ها دورمون جم شدن و کلے سر و صدا کردن و از نقاشے تعریف میکردن
_و در گوش هم یہ چیزایے میگفتـن
کلے ذوق کردم و از همشون تشکر کردم
هوا کم کم داشت تاریک میشد
وسایلمو از روے صندلے برداشتم واز همہ خدافظے کردم
_مخصوصا گلهارو بر نداشتم
تو اون شلوغے دیگہ رامیـن و ندیدم مینا هم نبود ک ازش خدافظے کنم
منتظر تاکسے بودم ک یہ ماشیـن مدل بالا ک اسمشم نمیدونستم جلوم نگہ داشت
توجهے نکردم
ولے دست بردار نبود
با صداے مینا ک داخل ماشیـن بود ب خودم اومد
اسماء بیا بالا
_إ شمایید مینا جون ببخشید فکر کردم مزاحمہ
پیداتون نکردم خدافظے کنم ازتون
ایرادے نداره بیا بالا رامیـن میرسونتت
ممنون با تاکسے میرم زحمت نمیدم ب شما
بیا بالا چرا تارف میکنے مسیرامون یکیہ
اخہ....
رامیـن حرفمو قطع کرد و با خنده گفت بیا بالا خانم محمدے
_سوار ماشیـن شدم
وسطاے راه مینا ب بهانہ ے خرید پیاده شد کلے تو دلم بهش بدو بیراه گفتم کہ مـن و تنها گذاشتہ
استرس گرفتہ بودم .یاد حرفهاے امروز رامیـن هم کہ میوفتادم استرسم بیشتر میشد
رامیـن برگشت سمتم و گفت بیا جلو بشیـن
در برابرش مقاومت کردم و همون پشت نشستم
نزدیک خونہ بودیم ترجیح دادم سر خیابون پیاده شم ک داداشم اردلان نبینتم
ازش تشکر کردم داشتم پیاده میشدم ک صدام کرد
اسماء❓❓❓
〰❤️❤️〰❤️❤️〰❤️❤️〰
@shahadat_arezoomee
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
دوستان خواهشاااا خیلی ادمینمونو دعا کنید 😔😔😔کما رفتن براشون امن یجیب بخونید خواهشا😭😭😭
❤️دو مدافع❤
8⃣قسمت هشتم
_دفہ ے اول تو دانشگاه دیدمتون...
حدودا یہ سال پیش اوݧ موقع همراه دوستتوݧ خانم شایستہ بودید(مریم و میگفت)
همینطور کہ میبینید کمتر دخترے پیدا میشہ ک مثل شما تو دانشگاه چادر سرش کنہ حتے صمیمے تریـݧ دوستتوݧ هم چادرے نیست البتہ سوتفاهم نشہ مـݧ خداے نکرده نمیخـوام ایشـونو ببرم زیر سوال
_خلاصہ ک اولیـݧ مسئلہ اے ک توجہ مـݧ رو نسبت ب شما جلب کرد ایـݧ بود
اما اوݧ زماݧ فقط شما رو بخاطر انتخابتوݧ تحسیـݧ میکردم
بعد از یہ مدت متوجہ شدن یہ سرے از کلاساموݧ مشترکہ
_با گذشت زماݧ توجہ مـن نسبت ب شما بیشتر جلب میشد سعے میکردم خودمو کنترل کنم و براے همیـݧ هر وقت شمارو میدیم راهمو عوض میکردم و همیشہ سعے میکردم از شما دور باشم تا دچار گناه نشم
_اما هرکارے میکردم نمیشد با دیدݧ رفتاراتوݧ وحیایے ک موقع صحبت کردݧ با استاد ها داشتید و یا سکوتتوݧ در برابر تیکہ هایے ک بچہ هاے دانشگاه مینداختن
_نمیتونستم نسبت بهتوݧ بی اهمیت باشم دستم و گذاشتہ بودم زیر چونم با دقت ب حرفاش گوش میدادم و یہ لبخند کمرنگ روے لبام بود
ب یاد سہ سال پیش افتادم مـݧ وروزهاے ۱۷-۱۸سالگیم و اتفاقے ک باعث شده بود مـݧ اینے ک الاݧ هستم بشم
اتفاقے ک مسیر زندگیمو عوض کرد
_اما سجادے اینارو نمیدونست برگشتم ب سہ سال پیش و خاطرات مثل برق از جلوے چشمام عبور کرد
یہ دختر دبیرستانے پرشر و شوروساده و در عیـݧ حال شاگرد اول مدرسہ
_واسہ زندگیم برنامہ ریزے خاصے داشتم
در طے هفتہ درس میخوندم و آخر هفتہ ها با دوستام میرفتیم بیروݧ
از همـــوݧ اول خوانواده ے مذهبے داشتیم اما مـݧ خلاف اونا بودم
_اوݧ زماݧ چادرے نبودم و در عوض با مد پیش میرفتم از هموݧ اول علاقہ ے خاصے بہ نقاشے داشتم و استعدادمم خوب بود همیشہ آخر هفتہ ها ک میرفتیم بیروݧ بچه ها کاغذو مداد میوردݧ تا مـݧ چهرشونو بکشم
_یہ روز ک با بچہ ها رفتہ بودیم بیروݧ
مینا(یکے از بچه ها مدرسہ )اومد
همراهش یہ پسر جوون بود
همہ ما جا خوردیم اومد سمت مـݧ و گفت سلام اسماء جاݧ
بعد اشاره کرد ب اوݧ پسر جووݧ و گفت ایشوݧ برادرم هستن رامیـݧ
رامیـݧ اومد سمت مـݧ دستشو آورد جلو و گفت خوشبختم
با تعجب بہ دستش نگاه کردم و چند قدم رفتم عقب
مینا دست رامیـݧ و عقب کشید و در گوشش چیزے گفت
که باعث شد رامیـݧ ازم معذرت خواهی کنہ
گفتم خواهش میکنم و رفتم سمت بچه ها
مینا اومد کنارمو گفت اسماء جوݧ میشہ چهره ے برادر مـݧ و هم بکشے❓
_خیلے مشتاقہ
لبخندے زدم و گفتم
ن عزیرم اولا ک مـݧ الاݧ خستم دوما مـݧ تا حالا چهره ے یه پسرو نکشیدم ببخشید
رامیـݧ ک پشت سرما داشت میومد وسط حرفم پریدو گفت ایرادے نداره یه زماݧ دیگہ مزاحم میشیم بالاخره باید از یہ جایے شروع کنے مـݧ باعث افتخارمہ ک اولیـݧ پسرے باشم ک شما چهرشو میکشید
_دست مینارو گرفت و گفت پس فعلا و ازم دور شدݧ اوݧ شب خیلے ذهنم مشغول اتفاقاتے ک افتاده بود....
_اوݧ هفتہ بہ سرعت گذشت
آخر هفتہ با دوستام رفتیم بیروݧ
مشغول حرف زدݧ بودیم ک دوباره مینا و رامین اومد..
❤️#دومدافع❤️
🍃🌸🌸🍃〰🍃🌸🌸🍃
🕊کانال دلم آسمون میخاد🕊
@shahadat_arezoomee
🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
دلم آسمون میخاد🔎📷
یکی ازادمینهای کانال حالشون نامساعده...التماس دعا🙏🏻
بزرگواران عزیز...ادمین کانال رفتن کما'التماس دعا داریم 🙏🏻😔