eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.3هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.6هزار ویدیو
118 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17341201133437 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ ❤️ ۴۸ وارد حرم شدیم حس عجیبے داشتم سرگردوݧ تو بیـݧ الحرمیـݧ وایساده بودیم نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس بہ اصرار اردلاݧ اول رفتیم حرم امام حسین دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم علے هم کنار مـݧ نشست و تو اوݧ شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ چادرمو کشیدم روصورتمو و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴سال مثل چادرے شدنم اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود خواستگارے علے شهادت مصطفے خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام شده بود واے اماݧ از روضہ اے کہ علے داشت میخوند روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت امام حسیݧ قلبم داشت از سینم میزد بیرون گریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم تو هموݧ حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم مردم دور تا دور ما جمع شده بودݧ با روضہ ے علے اشک میریختـݧ اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت  افتادم بغضم بیشتر شد ونفسم تنگ تر بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده زهرا نگراݧ بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـݧ و بعد شونہ هامو ماساژ داد روضہ ے علے تموم شد  اطرافموݧ تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـݧ شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ؟ هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے؟ سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ببیݧ منو بہ چہ روزے انداخت با تعجب بهم نگاه کرد و از خجالت سرشو انداخت پاییݧ چند روزے گذشت سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کردݧ کارهاے علے اومده بود پیشش میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الاݧ هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل منو راضے کنہ با خودم نمیتونستم کنار بیام مـݧ علے و عاشقانہ دوست داشتم دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود اما نباید انقدر خودخواه باشم من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم تصمیم گیرےخیلے سخت بود تو هموݧ حرم بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرم نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ول نمیکردم   دل کندݧ از آقا سخت بود ما برگشتیم اما دلموݧ هنوز تو بیݧ الحرمیـݧ مونده بود اشک چشماموݧ خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت رسیدیم خونه بہ همیـݧ زودے دلتنگ حرم  شدیم حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرموݧ بہ زور جدا کرده بودݧ علے بے حوصلہ وناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد رفتم کنارش نشستم نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے؟ آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتموݧ قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم میدونستم منظورش از حاجت چیہ با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے؟ جانم اسماء؟ چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ؟ باتعجب بهم نگاه کرد بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم ؟؟ چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـݧ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آهاݧ قابل گفتݧ نیست دیگہ باشہ بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند بینموݧ سکوت بود سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد چطورے میتونستم بزارم علے بره چطورے در نبودش زندگے میکرم اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم؟ پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا؟ دیگہ کے برام گل یاس میخرید سرمو گرفت و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت :اسماء چیشده ؟چرا چند وقتہ اینطورے بہ علےنمیخواے بگے؟ میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنی ❤️ ❤️ @shahadat_arezoomee 🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃
🍃🌹 شیعه یعنی بارش ابر کرامت بر کویر شیعه یعنی یک کلام امرولی شیعه یعنی رهبرم سیدعلی شیعه یعنی حب مولایم علی 🌙 @shahadat_arezoomee 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣زیارت "شهــــــداء"❣ بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ❣❣❣❣❣❣ 🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹 🌺اللهم عجل لوليک الفرج🌺 https://eitaa.com/shahadat_arezoomee 🍃❤️
هواے‌خوبي ندارد دلے کہ کرده هوایت...😔 @shahadat_arezoomee 🍃💔
🍃🌹 یادت باشد بسیجے تمام عمرش میجنگد❗️ دردها و مشکلاٺ خستگے ها و بےخوابے ها باشد براےقبرهایماڹ آنجا براے سالها استراحٺ خواهیم ڪرد... #روزتون_شهدایے @shahadat_arezoomee 🍃🌤〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❤️بسم رب الشهدا❤️🍃 چــ🍃ـــادر بهانه است ڪه دریاییت🌊 ڪند معصوم😌باش تا پُرِ زیباییت ڪند❣ چــ✨ــادر بدون حجب و حیا تڪه پارچه❤️ست این سه قرار است زهراییت ڪنند.... @shahadat_arezoomee 🕊🍃♥♥🍃🕊
#پروفایل_شهدایی😍 شهدا زنده اند و چشم انتظار ما😔 چقدر به خواسته هایشان عمل میکنیم؟😞 #کمی_تفکر @shahadat_arezoomee
✨﷽✨ 🌸 چه بود؟ ♦️مهریه شهید ابراهیم همت: بنا به درخواست همسر شهید هیچ مهریه ای در نظر گرفته نشد ♦️مهریه همسر شهیدسیدمحسن صفوی: شهادت سید محسن صفوی ♦️مهریه همسر شهید جهان آرا: یک سکه طلا ♦️مهریه همسر لبنانی شهید چمران: یک جلد قرآن کریم و یک لیره لبنانی ♦️مهریه همسر شهید جلال افشار: یک چک با مبلغ بسیار پایین مبلغ چک پس از ازدواج به فرمانده سپاه اصفهان تقدیم شد تا خرج رزمندگان در جبهه ها شود. ♦️مهریه همسر شهید مهدی باکری: سلاح کلت کمری شهید و یک جلد قرآن ♦️مهریه همسر شهید ناصر کاظمی: یک سکه طلا به عشق امام خمینی(ره) ♦️مهریه همسر شهید حسن غفاری: زیارت شهرهای مکه، مدینه، مشهد، سامرا، کربلا، نجف، کاظمین که همگی انجام شده و مهریه ادا شده است. ♦️مهریه شهید صادق عدالت اکبری: یک سفر حج ♦️مهریه شهید مدافع حرم محسن حججی: ۱۲۴ هزار صلوات، حفظ قرآن، ۵ سکه طلا و ۱۴ شاخه گل نرگس به عشق امام زمان (عج) شهدا 🌼 ══ ⚘ ════ ⚘ ═ @shahadat_arezoomee ══ ⚘ ════ ⚘ ═
❤️درد دل بچه های تفحص با شهدا: براستی کدام یک از ما دیگری را پیدا میکند؟... ما شما را ...یا شما ما را؟... اصلا کداممان گم شده ایم؟... ما یا شما؟ میپندارم... ما #روح گم کرده ایم و شما #جسم... روح مان #تلنگر میخواهد و جسمتان #تفحص.... ما محو در زمانیم و شما محو در زمین... شما در#افلاک و ما در پیِ#پلاک پس ای شهید؛ قرارمان باشد: تفحص از ما تلنگر از شما ما بر جسم تان شما با روح مان... #یاعلی... @shahadat_arezoomee
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌹✨🌹✨🌹 بوی عطــــــــــــــــــــــر عجیبی داشت .. . نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا می داد !!! شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود : " به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم ، هر وقت خواستم معطر بشم" از تــــــــه دل میگفتم : " السلام علیک یا ابا عبد الله الحسیـــــن (ع) ..." شهید حسینعلی اکبری به نیابت از شهید حسینعلی اکبری 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌹✨🌹✨🌹 @shahadat_arezoomee
✨♥️✨ گفتم:با این همه گناه چڪار مے توانم بڪنم؟ ✨مهربانم فرمود: 《الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده》 مگر نمے دانند خداست ڪه توبه را از بنده‌هایش قبول مےڪند🌷 ‌ 💎 @shahadat_arezoomee
🌾🌹🌾🌹🌾🌹 🌹 وخدایی که در این نزدیکیست... لای این شب بوها پای آن کاج بلند... 👇👇 پس ✋لحظه های خدایی رو دریاب😌 حی علی العاشقی...😍 التماس دعای فرج وعاقبت بخیری دوستان💕 @shahadat_arezoomee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 #حدیث 💠 امام صادق عليه السلام: هر كس شب را با گفتن تسبيحات فاطمه علیهما السلام بخوابد، از شمار مردان و زنانى است كه بسيار ياد خدا مى كنند. 📚 بحار الأنوار ، ج 87 ص 174 👇👇👇 @shahadat_arezoomee
🍃🌸〰 ❓مساله ۱۶۳: آيا مى تونیم تسبيحات اربعه رکعت سوم و چهارم رو عمداً كمتر يا بيشتر از سه بار بخونیم؟ 📚 آیات عظام امام خمینی، خامنه ای، بهجت، تبریزی، سیستانی، صافی، نوری، مکارم، وحید: 📝 بله، در رکعت سوم و چهارم یک مرتبه تسبيحات اربعه گفتن کافیه؛ ولى بهتره سه بار بگید، بیشتر از سه مرتبه هم اگر به قصد ذكر گفته بشه اشكال نداره. 🔺توضيح المسائل مراجع، م 1005 و نورى، توضيح المسائل، م 1006 و وحيد، توضيح المسائل، م 1014. خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 483. 📚 آيت الله فاضل: نه،‌نمی تونید، بنابر احتياط واجب باید تسبيحات اربعه رو سه بار بگید. 🔺توضيحالمسائل مراجع، م 1005. 💢 منبع : پرسمان احکام @shahadat_arezoomee 🍃🌸〰
#پیشنهاد_پروفایل 🙏 براے فرج مولاے غریبانمان دعاڪنیم 😔 @shahadat_arezoomee
«یٰارَئــ♥️ــوف» به نیابت از : 💟اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِڪ💟 ⬅️ ساعت هشت ⌚️ ❣به وقت امام رضــا علیه السلام❣ @shahadat_arezoomee 🍃❤️〰
شب جمعه است ✨ خدایا🙏 آرزوی کربلا در سینه داریم🕌 به عشق کربلا🕌 بر تربتش سر می گذاریم🙏 السلام علیک یااباعبدالله الحسین 🙏 💚 💚 @shahadat_arezoomee
ما توی دهن لیبرالیسم میزنیم چه آخوند باشه چه کت شلواری 🔴 آن که میگفت نباید سمت بگیرند، توسط شد رئیس هیات عالی گزینش کارکنان !! فاسدی که معتقده کشور رو باید سپرد دست ها یا حتی خارجی ها! بخوانید .. @shahadat_arezoomee
🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃 🌹 🌹 ⬅️ قسمت ۴۹ می خوای با اشکات قلبمو اتیش بزنی؟ _مـݧ میدونم کہ میخواے برے فقط بگو کے؟ چیزے نگفت زدم بہ شونش و گفتم :علے با توام اشک تو چشماش حلقہ زده و گفت:وقتےکہ دل تو راضے باشہ برگشتم پشتمو بهش کردم و گفتم:إ جدے؟پس هیچوقت نمیخواے برے دستشو گذاشت رو شونم ومنو چرخوند سمت خودش اومد چیزے بگہ کہ انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس هیچے نگو علے تو کہ میخواستے برے چرا اصلا زن گرفتے؟ چرا موقع خواستگارے بهم نگفتے؟ اصلا چرا مـݧ؟ علے چرا؟ دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم؟ اولا کہ هر مردے باید یروزے زݧ بگیره دوما کہ اسماء تو کہ خودت میدونے مـݧ عاشقت شدم و هستم باز میپرسے چرا مـݧ؟ اوݧ موقع خبرے از رفتـݧ نبود کہ بخوام بهت بگم الانش هم اگہ تو راضے نباشے مـݧ جایے نمیرم آره مـݧ  راضے نباشم نمیرے اما همش باید ببینم ناراحتے بادیدݧ عکس یہ شهید بغضت میگیره ینے مـݧ مانع رسیدݧ بہ آرزوت بشم؟ مـݧ خودخواهم علے؟ ݧ ݧ اسماء چرا اینطورے میکنے؟ نمیدونم علے نمیدونم   بس کـݧ اسماء دستم گذاشتم رو سرمو بہ دیوار تکیہ دادم علے از جاش بلند شد رفت سمت در یکدفعہ وایساد و برگشت سمت مـݧ بہ حرکاتش نگاه میکردم اومد پیشم نشست و با ناراحتے گفت:!اسماء ینے اگہ موقع خواستگارے بهت میگفتم کہ احتمال داره برم سوریہ قبول نمیکردے؟ نگاهم و ازش دزدیدم و بہ دستام دوختم قلبم بہ تپش افتاده بود نمیدونستم چہ جوابے باید بدم چونم گرفت و سرمو آورد بالا اشک تو چشماش حلقہ زده بود سوالشو دوباره تکرار کرد ایندفعہ یہ بغضے تو صداش بود طاقت نیوردم دستشو گرفتم و گفتم:قبول میکردم علے مثل الاݧ کہ کہ چے؟ بغضم ترکید،توهموݧ حالت گفتم،مثل الاݧ کہ راضے شدم  برے باورم نمیشد ایـݧ حرفو مـݧ زدم ؟ کاش میشد حرفمو پس بگیرم کاش زماݧ فقط یکدیقہ بہ عقب برمیگشت علے اشکامو پاک کردوسرمو چسبوند بہ سینش دوباره صداے قلبش میشنیدم  پشیموݧ شدم از حرفے کہ زدم تو دلم گفتم:الاݧ وقت درآغوش گرفتنم نبود علے دارے پشیمونم میکنے چطورے ازت دل بکنم چطورے؟ باصداش بہ خودم اومدم اسماء اینطورے راضے شدے؟با گریہ واشک؟با چشماے غمگیـݧ؟ فایده اے نداشت مـݧ حرفمو زده بودم نمیتونستم پسش بگیرم ازش جدا شدم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم:مـݧ تصمیممو گرفتم فقط بگو کے میخواے برے؟ بگو بہ جوݧ علے راضیم برے؟ إ علے گفتم راضیم دیگہ ایـݧ حرفا ینے چے؟ ݧ بگو بہ جوݧ علے علے دارے پشیمونم میکنیا دیگہ چیزے نگفت علے نمیخواے بگے کے میخواے برے؟ آهے کشید و آروم گفت:جمعہ شب پس واقعیت داشت رفتنش تو ایـݧ یکے دوماه دنبال کاراش بود بہ من چیزی نگفته بود چرا؟ احساس کردم سرم داره گیج میره نشستم رو صندلے و چشمامو بستم زماݧ از دستم خارج شده بود نمیدونستم  چند روز تا رفتنش مونده باصداے آروم کہ کمے هم لرزش قاطیش بود پرسیدم:علے امروز چند شنبست چهارشنبہ فقط سہ روز تا رفتنش زماݧ داشتم باید چیکار میکردم؟ما هنوز عروسے هم نکرده بودیم قرار بود تولد امام رضا عروسیمونو بگیریم وماه عسل بریم پابوس آقا جلوے چشمام سیاه شداز رو صندلے افتادم دیگہ چیزے نفهمیدم چشمامو باز کردم همہ جا سفید بود یادم نمیومد چہ اتفاقے افتاده و کجام از جام بلند شدم اطرافمو نگاه کردم هیچ کسے نبود تازه متوجہ شدم کہ بیمارستانم با سرعت از تخت اومدم پاییـݧ و سمت در اتاق حرکت کردم متوجہ سرم تو دستم نشده بودم سرم کشیده شد سوزنش دستم و پاره کردواز دستم خارج شد سوزش شدیدے و تو تمام تنم احساس کردم آخ بلندے گفتم سرم گیج رفت و افتادم زمیـݧ پرستار با سرعت اومد داخل اتاق رو زمیـݧ افتاده بودم لباسم و کف اتاق خونے شده بود ترسید و باصداے بلند بقیہ پرستارها رو و صدا کرد از زمیـݧ بلندم کردݧ و  لباسامو عوض کردݧ و یہ سرم دیگہ وصل کردݧ از پرستار سراغ علے و گرفتم گفت رفتـݧ دارو هاتونو بگیرݧ الاݧ میاݧ مگہ چم شده ؟ افت فشار شدیدو لرزش بدݧ اگہ یکم دیرتر میاوردنتوݧ میرفتیـݧ تو کما خدا رحم کرده لبم و گاز گرفتم و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے بالش بیمارستاݧ چکید علے با شتاب وارد اتاق شد چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود معلوم بود هم گریہ کرده هم نخوابیده بغضم گرفت خستہ شده بودم از بغض و اشک کہ ایـݧ روزا دست از سرم بر نمیداشت خودمو کنترل کردم کہ اشک نریزم اومد سمتم رو بہ پرستار پرسید:چیشده خانم؟ چیزے نشده پس همکاراتوݧ پرستار حرفشو قطع کرد وخیلے جدے گفت از خودشوݧ بپرسید آمپول آرام بخشے روداخل سرم زد و از اتاق رفت بیروݧ علے صندلے آورد و کنارم نشست لبخندے بهم زدو گفت:خوبے اسماء؟میدونے چقد منو ترسوندے؟ حالا بگو ببینم چیشده بود مـݧ نبودم؟ لبخند تلخے زدم و گفتم:‌مـݧ چرا اینجام علے؟ازکے؟الاݧ ساعت چنده؟.. 🕊 @shahadat_arezoomee 🕊 🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃
🍃🌸🌸🍃 😔💔 دلتنگ توأم چلّه نشینِ غمت هستم آواره ی یلدا شده ام ..! @shahadat_arezoomee 🍃🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا