eitaa logo
🇮🇷دلم آسمون میخاد🇮🇷
3.1هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
12.6هزار ویدیو
119 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17341201133437 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . ارتباط با مدیر کانال @Majnoon1108 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
😁😁😂😂 😜 .... ⭐️در جبهه به خصوص در ماههای گرم سال😥معمولآ نیروها به دلیل فاسد شدن غذا مشکل گوارشی پیدا می کردند.😷 در این مواقع ایستادن در صف گلاب به روتون دستشویی😝باعث حکایات شیرین و طنز زیادی می شد،که خالی از لطف نیست !😁 بعضی روزهانهار مرغ 🍗می دادند.این مرغ در مقایسه با غذاهای دیگه ای که تو جبهه می دانند ،قابل مقایسه نبود. 😉 بچه ها چشم انتظار بودند تا ببینند کی نوبت مرغ میشه. 😋 آخه یکی از نشانه های نزدیک شدن به عملیات پبدا شدن سروکله ی مرغ بود! 😆😆 معمولا روزهای نزدیک به عملیات چاق و چله مون می کردند!😜😁 یه روز جای شما سبز نهار مرغ دادند. از قضا به دلیل دوری محل طبخ این مرغ زبون بسته با سنگرهای بچه ها ، فاسد شده بود و همین قضیه کار دست همه داد!😖😫 صف دستشویی راه افتاد و همه مشغول شدند.از شما چه پنهون ما هم  خیل رزمندگان در صف پیوستیم.😰 اونجا چشممون به یکی از فرماندهان لشکر افتاد. این مرغ دردسر برای همه درست کرده بود.😱 هرچه در دستشویی منتظر بودیم تا اون بنده ی خدایی که داخل بود بیرون بیاد، فایده ای نداشت!😑😶 هرکه از راه می رسید به اون رزمنده تکه مینداخت. اما فایده ای نداشت که نداشتد. هرچه صدا می زدیم ، جواب نمی داد. 🗣 آخر کار با مشت 👊لگدی به بچه ها به درب زدند، یه جواب شنیدیم که همه قانع شدیم! این برادر گفت: به یه شرط من از دستشویی بیرون میام ، اون هم باید اجازه بدهیید که تا بیرون آمدم مجددأ خودم بروم داخل😳😂 💠راوی: علی شیرزادی @shahadat_arezoomee 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
یڪ رزمنده اے توے جبھـ✨ـہ بےسیمـ📞ـ میزنہ میگـہ : مَنـ 5000 تا عراقے دستیگر ڪردمـ😎💪🏻 بیـایـد تـا بیـاریمشـونـ😌 میگنـ : خودتـ بیـار😐 میگـہ : نہ شُمـا بیـاینـ داداشـ☺️ اینـا نمیـزارنـ منـ بیامـ😐😬😑😂 @shahadat_arezoomee
🍃👌 😝 🎤رزمنده ای تعریف میکرد،میگفت: تو یکی از عملیاتها بهمون گفته بودن موقع بمبارون بخوابین زمین و هر آیه ای که بلدین بلند بخونین... منم که چیزی بلد نبودم،از ترس داد میزدم؛ النظافة من الایمان! 😂😜 @shahadat_arezoomee 🍃🌹🌹🍃✨🍃🌹🌹🍃
🌷   👈 به پسر پیغمبر ندیدم!... 💟⇐گاهی می‌شد از اینکه بعضی اینقدر بودند.😕 سرشان را نگذاشته روی زمین انگار هفتاد سال بود که خوابیده‌اند و تا دلت بخواهد خواب بودند، توپ بغل گوششان شلیک می‌کردی، نمی‌زدند. ☹️ 💟⇐ما هم می‌کردیم😌. دست خودمان نبود. کافی بود مثلاً لنگه دمپایی👟 یا سر جایش نباشد، دیگر معطل نمی‌کردیم😜 💟⇐صاف می‌رفتیم بالا سر این جوانان خوش خواب: «برادر برادر!»😁 دیگر خودشان از بودند، هنوز نپرسیده‌ایم: «پوتین ما را ندیدی؟😛» با عصبانیت می‌گفتند: «به پسر پیغمبر ندیدم.» و دوباره بلند می‌شد اما این همه ماجرا نبود. 💟⇐چند دقیقه بعد دوباره: «برادر برادر!» بلند می‌شد این دفعه می‌نشست:😒 «برادر و زهرمار دیگر چه شده؟» جواب می‌شنید: «هیچی بخواب خواستم بگویم 😁😂 @shahadat_arezoomee