eitaa logo
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
101 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
161 ویدیو
2 فایل
﷽ بہ ࢪوایٺ یڪ ڪࢪبلا نرفٺہ💔:) شـعࢪ‌ھایم‌همگــے‌‌دࢪد‌فࢪاق‌اسٺ!ببخش! صحبٺ‌از‌ڪرببݪایٺ‌نڪنم‌!میمیرم💔! چہاࢪشنـبہ‌ها‌فعـالیـت‌نداࢪیـم‼️ شࢪو؏ فـعاݪیٺ ڪاناݪ:1401/10/11 شـنوندہ حـࢪفاتـۅن⇩ https://daigo.ir/pm/pZUhy8
مشاهده در ایتا
دانلود
ز کـودکـی خـادم ایـن تـبار محـترمم!
◜💛🖊◞ خواهـران! جھـٰادشمـٰا،حجـٰاب‌شمـٰاست. درجـٰامعـہ‌‌امـروزۍ‌ارزش‌زن‌به حجـٰاب‌وتقواۍ‌اوسـت نـه‌بـه‌بۍ‌بنـدوبـٰاری‌وبۍعفتی‌او، درجـٰامعـہ‌ای‌ڪه‌هـرخیـٰابـٰان‌و کوچہ‌اش‌چندین‌کشتہ‌وزخمۍ بـرای‌اسلام‌دارد؛ بۍ‌حجـٰابۍ‌وبی‌عفتۍمعنـٰایۍ نـدارد. -شھید‌محمد‌رضـٰا‌شیخۍ🎙🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
ڪوڪ سا؏ـت بࢪاے نمـاز صـبح یـادتـون نࢪه😇 شبـتون مہدے(عج)پـسنـد🌸🌚 ❥︎[ @SHAHADATEMAN]シ︎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شمـٰا‌هـٰا‌همـٰا‌ن‌نسلۍ‌هستیـد‌ڪه‌ ایـن‌کشـور‌را‌ان‌شاالله‌‌بـه‌اوج‌ خواهید‌رسـٰاند..🌿 🎙 ♥️
برای‌نمازامون‌ڪہ‌حواسمون‌ همه‌جاهست‌جزخود‌نمازهم‌ بایداستغفارڪنیم :)! -حاج‌آقا‌مجتهدی‌تهرانی🎙🌿
بسم‌اللّٰہ قربةالی‌اللّٰہ یادته؛ یه‌روزی‌شونه‌هام‌جای‌دستات‌بود حالاخاطراتت،یادت،خیالت،منومثل‌یه شمع‌میسوزونه؛ بااین‌حال من‌ازیادت‌نمیکاهم .... لااقل‌توهم‌یادآرزشمع‌مرده‌یادآر! رفیق محمود♥️.. '✍🏼دلنوشتہ‌یکی‌ازرفقای‌شھید' 🖇
بـرمشـامم‌میرسد ‌ هرلحـظـه‌بوی‌انتـظار:) بردلم‌ترسـم‌بمـاند‌ آرزوی‌وصـل‌یار تشنه‌ی‌دیدار‌اویـم معصیت‌مهلت‌بده تابمیرم‌در‌رکابش باتـمام‌افتـخار... ♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ أللّٰھمَّ‌‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌‌الفَرَجۡ🤲🏻♥️
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
‹🧡🚚› هَرڪَسۍ‌مۍ‌جُست‌اَزجٰآیۍ‌ مُراد‌خویش‌‌و‌مَن؛ڪَعبہ‌‌‌‌‌‌مَقصود‌خودرا دَرخُراسٰآن‌یٰآفتَم ♥️
اگردرس‌می‌خوانۍ، خوب‌بخوآن‌چراکہ‌ آینده‌ےِڪشورمان‌احتیـٰاج‌بہ‌ افرادبسیار‌متعهدےدارد تـٰااین‌افرادبـٰاتخصص‌وَ‌تقوایۍ‌ کہ‌دارند،احتیـٰاجات‌این‌کشور رابرطرف‌کنند...シ!🖐🏻" -شھیدحمیدرضاخبـٰازۍ🎙🌿
-چه‌خوش‌گفت‌شاعرشیرین‌سخن +چه‌گفت؟! -دلمان‌یڪ‌بغل‌سیرحرم‌میخواهد:))!'♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◜💛😍◞ سرم‌هواۍٺوڪردھ، دلم‌هواۍحرم (: چہ‌میشودڪھ‌سرۍ گوشہ‌حرم‌بزنم ....؟!🌿 ♥️
4_5933645023349314900.mp3
5.28M
منتظر یه اشاره‌ام هر چی که دارم بزارم دلم رو زیارت بیارم
سـبز شو و جوانہ بزن ڪہ فـصل امیـد است🌿
مَھدۍجـٰان بایَدبِہ‌پآۍِاِسم‌ِقَشَنگَت‌بُلَنـد‌شُد شوخۍڪِہ‌نیست‌، صُحبت‌ِسُلطـٰان‌ِعـٰالَـم‌اَست..! قیـٰام‌ڪن‌،دست‌بر‌سینہ‌بگذارو زیر‌لب‌بگو... اَلسَّلـٰام‌ُعَلیك‌َیـٰا‌‌موَلـاۍ‌َیـٰا‌صـٰا‌حِبَ الزَمـٰان..🌱🔏
.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ قوی‌ترین دارو... همین قرص بودنه دلامون به خداست... 💜⃟
کسانے‌بہ‌امام‌‌زمانشان‌خواهندرسید؛ کہ‌اهلِ‌سرعت‌باشند!واِلا‌تاریخِ‌کربلا، نشان‌دادھ‌کہ‌قافلۂ‌حسینے،معطل‌کسے نمےماند! -سیدمرتضےآوینے
کسۍ‌ڪه‌هـر‌روز‌بـه‌حسـٰاب‌اعمـٰال‌ خـود‌نـرسد‌از‌مـٰا‌نیسـت‌. پـس‌اگـر‌ڪار‌نیـك‌کـرده‌اسـت‌،از‌ خداونـد‌توفیـق‌بیشتـر‌آن‌را‌بخواهـد‌ و‌اگـر‌ڪار‌بـد‌کـرده‌اسـت‌،از‌آن‌ڪار‌ استغفـٰار‌ڪند‌و‌آمـرزش‌‌بخواهـد‌و‌ بـه‌سـوۍ‌خـدا‌تـوبـه‌ڪند. امـٰام‌ڪاظم‌‹ع›‌فـرمـودنـد🌱؛ 🔏🌿
『✨🥀』 "قـسـم‌به‌غـیرت‌عـباسـےات تـو،شھیـدمدافـع‌عشـق‌بـودے!" 🕊 ..♥️
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
《زندگی نامه طلبه ، شهید گمنام سید علی حسینی از قلم همسر و و دخترشان》 #بی_تو_هرگز #قسمت_بیست_نهم ای
《زندگی نامه طلبه ، شهید گمنام سید علی حسینی از قلم همسر و و دخترشان》 برای چند لحظه واقعا بریدم ... - خدایا، بهم رحم کن ... حالا جوابش رو چی بدم؟ ... توی این دو سال، دکتر دایسون ... جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد ... از طرفی هم، ارشد من ... و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود ... و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده ... - دکتر حسینی ... مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما... کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت ... پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده ... نه رئیس تیم جراحی... چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه ... - دکتر دایسون ... من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی ... احترام زیادی قائلم ... علی الخصوص که بیان کردید ... این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه... اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم ... و روابطی که اینجا وجود داره ... بین ما تعریفی نداره ... اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن ... حتی بچه دار بشن ... و این رفتارها هم طبیعی باشه ... ولی بین مردم من، نه ... ما برای خانواده حرمت قائلیم ... و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم... با کمال احترامی که برای شما قائلم ... پاسخ من منفیه... این رو گفتم و سریع از اونجا دور شدم ... در حالی که ته دلم... از صمیم قلب به خدا التماس می کردم ... یه بلای جدید سرم نیاد روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم ... دلخوریش از من واضح بود ... سعی می کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه ... مشخص بود تلاش می کنه باهام مواجه نشه ... توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من می پرید ... و من رو خطاب قرار نمی داد ... اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم ... حقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود ... سه، چهار ماه به همین منوال گذشت ... توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو ... بدون مقدمه و در حالی که ... اصلا انتظارش رو نداشتم ... یهو نشست کنارم ... - پس شما چطور با هم آشنا می شید؟ ... اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن ... چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟ ... همه زیرچشمی به ما نگاه می کردن ... با دیدن رفتار ناگهانی دایسون ... شوک و تعجب توی صورت شون موج می زد ... هنوز توی شوک بود اما آرامشم رو حفظ کردم ... دکتر دایسون ... واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ ... اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ ... یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن ... و وقتی یه مرد ... بعد از سال ها زندگی ... از اون زن خواستگاری می کنه ... اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟... یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ ... یا بوده اما حقیقی نبوده؟ خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم ... خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود ... منم بی سر و صدا ... و خیلی آروم ... در حال فرار و ترک موقعیت بودم ... در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون ... در حالی که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه ... توی اون فشار کاری ... که یهو از پشت سر، صدام کرد ... ادامه دارد… رمان مذهبی عاشقانه 😍📝