eitaa logo
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
100 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
161 ویدیو
2 فایل
﷽ بہ ࢪوایٺ یڪ ڪࢪبلا نرفٺہ💔:) شـعࢪ‌ھایم‌همگــے‌‌دࢪد‌فࢪاق‌اسٺ!ببخش! صحبٺ‌از‌ڪرببݪایٺ‌نڪنم‌!میمیرم💔! چہاࢪشنـبہ‌ها‌فعـالیـت‌نداࢪیـم‼️ شࢪو؏ فـعاݪیٺ ڪاناݪ:1401/10/11 شـنوندہ حـࢪفاتـۅن⇩ https://daigo.ir/pm/pZUhy8
مشاهده در ایتا
دانلود
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
- - بـایـد‌غـدیرۍشـویـم،قبل‌ازمحرمۍ‌شـدن شـرط‌گریہ‌براۍ‌حسین‌علیہ‌السلام یا‌علۍ‌گفتن‌است هـر‌کہ‌را‌خواهند‌درحـشمت‌سلیمانش‌کنند باید‌اول‌خاک‌پاۍشاه‌مردانش‌کنند☝️🏻'! - ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌-
۲ روز تا عید بزرگ غدیر مولا علی در کلام نخبگان جهان امام علی ابن ابی طالب (علیه السلام) بزرگ بزرگان یگانه نسخه‌ای است که نه شرق و نه غرب، نه در گذشته و نه در امروز صورتی مطابق این نسخه ندیده است شبلی شمیل پزشک و محقق لبنانی 🔻@seyyedoona
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
#قسمت_بیستم علمــــدار عشــــق شش بار تواین ده بار رفتیم نیروگاه هسته ای غمناک ترین قسمت حضورمون
علمـــدارعشــــق وارد اتاقم شدم گوشیمو برداشتم شماره خانم قاجاری گرفتم تو دیدار از خانواده شهدا باهش آشناشدم مسئول جمع آوری آثار شهدای استان قزوین بود بعداز چندتا بوق جواب داد خانم قاجاری : الو سلام موسوی جان خوبی خواهر؟ - ممنونم شماخوبی ؟ پسر کوچولتون خوبه ؟ خانم قاجاری : ممنون اونم خوبه جانم کاری داشتی عزیزم - خانم قاجاری من قصد دارم یک دو روزه برم شلمچه کاروانی هست تو این مدت اعزام بشه خانم قاجاری : آره عزیزم ما خودمون فرداشب میریم یه دونه هم جای خالی داریم شهدا طلبیدنت - پس اسم منو بنویسید خانم قاجاری : باشه حتما - ممنونم یاعلی یاعلی رفتم تو پذیرایی - آقاجون فرداشب میرم شلمچه آقاجون : به سلامتی ان شاالله بهترین تصمیم بگیری - ان شاالله ساکم بستم و گذاشتم گوشه اتاقم صبح پاشدم رفتم دانشگاه تا از زهرا خداحافظی کنم به استاد مرعشی بگم فعلا سر کلاسش نمیرم استاد مرعشی تو سالن سایت هسته ای دیدم رفتم سمتش استاد - سلام استاد خوب هستید •• ممنونم شما خوبید؟ - ممنون استاد یک هفته ای سرکلاستون نمیام •• چرا - میخام برم راهیان نور •• ان شاالله خیره التماس دعا - ان شاالله استجابت دعا رفتم دفتر بسیج - سلام زهرا زهرا: سلام خوبی ؟ -ممنون توخوبی؟ اومدم خداحافظی زهرا :کجا ان شاالله - دارم میرم راهیان نور تا به پیشنهاد خواستگاری استاد مرعشی فکرکنم زهرا : ان شاالله موفق باشی التماس دعا - استجابت دعا ساعت ۱۰ شب راه افتادیم به سمت اهواز تقریبا ساعت ۱۲ ظهر رسیدیم مدرسه ای که محل اسکان بود زنگ زدم خونه گفتم رسیدم اونروز هیچ جا نرفتیم اما روز بعد راهی شلمچه شدیم کفشام ورودی شلمچه درآوردم و قدم به خاک مقدس شلمچه گذاشتم یه قسمت کاملا خالی از سکنه را انتخاب کردم اول دو رکعت نماز زیارت خوندم بعد نشستم رو خاک و شروع کردم به درد دل کردن شهدا من این چادر از شما دارم خودتون هم کمکم کنید درمورد ازدواج یه تصمیم عالی بگیرم یا شهید ململی تو منو تو مسیر عفت -حجاب قرار دادی خودتم کمکم کن تا تو امر ازدواج هم یه تصمیم عالی بگیرم بعداز روزاول رفتیم هویزه ، سوسنگرد و دهلاویه روزدوم صبح رفتیم طلائیه وای واقعا عجب طلای طلائیه بعدازظهر دوم منطقه فتح المبین و چاذبه فتح المبین خیلی منطقه سرسبزی بود اما وقتی نماز مغرب و عشا خوندیم به غربت منطقه پی بردم برنامه روز سوم خیلی خاص بود دیدار از مسجدجامع خرمشهر و جزایر مجنون شب سوم وقتی خواب دیدم تو شلمچه ام شب ململی یه سری از رزمنده ها دارن عزاداری میکنن منتظر موندم مراسم تموم بشه رفتم سمتش احوال پرسی کردیم بهم گفت خواهرموسوی به این بگو نه بهتر از اینو سرراهت میذارم مسافرت تموم شد و من تصمیم گرفتم جواب منفی بدم وارد دانشگاه شد استاد مرعشی پیدا کردم - استاد شرمنده جواب من منفی •• چرا - جریان خوابمو کاملش براش گفتم •• خانم موسوی پیش شهیدتون برای بنده خیلی دعا کنید ماجرای خوابم به جز خودم آقاجون و زهرا میدونن عکس العمل زهرا وقتی داشتم خوابم و جواب منفیم براش تعریف میکرد خیلی تعجب برانگیز بود خوشحال شد و یه برق خوشحالی تو چشماش دیده دوروز از جواب منفی من به استاد مرعشی میگذره و ما امروز ۴ ساعت با ایشان کلاس داریم چقدر روبرو شدن استاد برام سخته وارد ساختمان فیزیک شدم از دور دیدم بچه ها کنار هم جمع شدن رفتم سمت زهرا گفتم : چرا نرفتید سرکلاس زهرا: رو برد زدن کلاس های استاد مرعشی این هفته برگزار نمیشود - ای بابا پس بریم خونه زهرا: آره بریم تقریبا داشتیم به پایان ترم نزدیک میشودیم یک هفته عدم تشکیل کلاسهای استاد مرعشی گذشت وامروز کلاس تشکیل میشه سر کلاس منتظر حضور بودیم که پا به کلاس گذاشت ••سلام بچه ها خسته نباشید ممنون استاد شماهم خسته نباشید •• بچه ها این دیگه آخرین ترمی که باهم کلاس داریم ارتون میخوام حلالم کنید صدای همهمه بچه ها بلندشد چرا استاد استاد مشکلی پیش اومده استاد ازما راضی نیستید •• ساکت چه خبرتونه کلاس گذاشتید رو سرتون هیچکدوم از حرفای شما صحیح نیس اتفاقا بهترین سال تدریسم کنارشما داشتم اما به یه دلیل کاملا شخصی من منتقل میشم دانشگاه صعنت شریف تهران یه استاد عالی میان اینجا باحرفای استاد چشمام خیس اشک شد رو گونه هام ریخت خودم مقصر رفتن استاد میدونستم استاد که حالم دید گفت خانم موسوی میخاید برید بیرون حال و هواتون عوض بشه بیاید بعداز کلاس بمونید من یه وسیله بدم بدید به برادرزادتون سیدهادی - بله چشم کلاس تموم شد منو استاد تو کلاس بودیم. ادامه دارد... رمان مذهبی عاشقانه 😍📝 |@shahadateman|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
ڪوڪ سا؏ـت بࢪاے نمـاز صـبح یـادتـون نࢪه😇 شبـتون مہدے(عج)پـسنـد🌸🌚 ❥︎[ @SHAHADATEMAN]シ︎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
••🌼🌿•• دعای‌فرجــ🌤🌱… بـ‌ا هـ‌م‌ تـ‌لاوت ڪ‌نـ‌یـ‌م💕 : ) ‹اللَّهمَّ‌عَجِّـڵ‌لِوَلیَّک‌الفَـرَجْ🌸›
همـٰانا‌حقیـقٺ‌و‌واقعیـٺ‌ِ‌تمـٰامِ سعـٰادٺ‌هـٰا‌و‌رستگـٰارۍ‌در‌دوسـتۍ‌ علــے‹ع›‌در‌زمـٰان‌حیـٰات‌و‌پس‌از‌ رحلـتش‌خـواهد‌بـود...! +بـٰانوۍ‌دوعـٰالم‌ حضـرٺ‌فـٰاطمھ‌الزهــرا‹س›💚؛ عیـدتون‌مبـٰارك🥳💜!'
15.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نفسم علیِ همه کَسَم علیِ♥️ بشنوید و لذت ببرید… 🔻 @seyyedoona
جشن بزرگ مهمونی ده کیلومتری غدیر تهران، میدان امام حسین جمعه”روز عید” ساعت ۱۸تا۲۲ منتظرتونیم🌹🙏🏻
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
🔵 پویش بزرگ غدیر با ۲۰۰ جایزه نفیس از حرم اهل بیت و... 😍 خب شب عید غدیر شد و وقت اهدای هدایای ویژه و بی‌نظیر غدیر که هیچ‌جا پیدا نمیکنید 🔻 نگين تراشيده شده از سنگ حرم امیرالمؤمنین اهدایی ستاد عتبات (۵۰ عدد) 🔻 نگين تراشيده شده از سنگ حرم سیدالشهدا (۵۰ عدد) 🔻مهر تراشيده شده از سنگ حرم مطهر سيد الشهدا (۵۰ عدد) 🔻نگين عقيق اصل يمنى نفيس با حکاکی شرف الشمس (١٤ عدد) 🔻حرز نفيس و ممتاز جامع حضرت امام جواد عليه السلام (١٤ عدد) 🔻تربت اعلاى حرم سيدالشهدا (٣٠ بسته) برداشت شده از نزديك ترين محل به ضریح مطهر 🔻نگین سوسنی اصل (۵ عدد) و جوایز دیگر بیش از ۲۰۰ جایز اگر استقبال از طرح بالا باشه، تعداد جوایز ان‌شاء‌الله افزایش خواهد داشت😍 ✅ شرایط شرکت در پویش و گرفتن هدایا 🔻دوتا شرط خیلی ساده‌ داره، اول اینکه بانیان این پویش که از بهترین کانال‌های ایتا هستن، با بهترین محتواها رو دنبال کنید (در همه کانال‌های زیر تک تک عضو بشید) و دوم اینکه اسم و شماره موبایل‌تون رو در لینک انتهای این مطلب ثبت کنید تا در قرعه کشی شرکت داده بشید (فقط یکبار در فرم ثبت کنید، خواهشا نرید تو همه کانالا تو فرم‌هاشون ثبت کنید) 1⃣ پس تو همه کانال‌های زیر عضو بشید و فقط تو لینک فرم یکی از کانال‌ها مشخصات‌تون رو ثبت کنید👇 👉 @hosein_darabi 👉 @soada_ir 👉 @mahdipouraskari 👉 @seyyed_kazem_roohbakhsh 👉 @seyedhoseiny_ir 👉 @antarnational 👉 @ostad_rahimpour 👉 @hamidkasiri_ir 2⃣ چک کنید تو همه کانالای بالا عضو شده باشید بعدش روی لینک زیر بزنید و در فرم زیر ثبت نام کنید. عجله نکنید تا فردا مهلت هست 👇 https://formafzar.com/form/roohbakhs لطفا اگه اینجا در لینک بالا ثبت نام کردید، در فرم کانالهای دیگه مشخصات ثبت نکنید. یکجا کافیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
••🌼🌿•• دعای‌فرجــ🌤🌱… بـ‌ا هـ‌م‌ تـ‌لاوت ڪ‌نـ‌یـ‌م💕 : ) ‹اللَّهمَّ‌عَجِّـڵ‌لِوَلیَّک‌الفَـرَجْ🌸›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
#قسمت_بیست_یکم علمـــدارعشــــق وارد اتاقم شدم گوشیمو برداشتم شماره خانم قاجاری گرفتم تو دیدار
علمــــدارعشــــق اسم برادر زادتون آوردم تا بچه ها فکر دیگه نکند - اشکال نداره •• خانم موسوی اگه من دارم از دانشگاه دور میشم فقط برای اینکه با نگاهی شاید یه بار دست خودم نباش ه آزارتون ندم و اینکه تحمل ندارم ببینم فردا پس فردا دست تو دست دیگری جلوی من هستید ازتون حلالم کنید ان شاالله موفق و موید باشید یاعلی ترم سوم دانشگاه هم تموم شد سه روز بعداز اتمام ترم بسیج دانشگاه همه اعضای شورای خواهران و برادران جمع کرد گویا برنامه ای مهمی در پیش بود حالا من جانشین فرمانده بسیج خواهران دانشگاه بودم مسئول کل بسیج دانشجویی استان قزوین مسئول جلسه بودن بسم الله الرحمن الرحیم پیرامون نامه ای چندروز پیش به بنده ابلاغ شد خواهان حضور کلیه حضورمسئولین بسیج دانشگاه شدم محتوای نامه دستور انجام یک جشن حجاب در ترم پاییز همزمان با روز حجاب - عفاف در مهرماه شده دراین جشن باید بانوی محجبه معرفی و ازشون تقدیر بشه بنده یکی از خواهران درنظرم هست اما باز شما نظرتون بگید یکی از دخترا که دانشجوی رشته حقوق بود ببخشید بهترین شخص برای معرفی بانوی محجبه تو دانشگاه ما خواهرموسوی هستن اتفاقا نظربنده رو ایشان بود آیا همه موافقند همه موافقت کردند قرارشد دیگه سایر برنامه خودمون انجام بدیم سه هفته از جلسه میگذره و همه بچه ها شدیدا مشغولند داشتم با یکی از خواهران صحبت میکردم که مرتضی صدام کردم خانم موسوی میشه یه چندلحظه وقتتون بگیرم - بله بفرمایید - من در خدمتم آقای کرمی + میشه بریم داخل محوطه دانشگاه صحبت کنیم ؟ - بله بفرمایید بافاصله ازهم قدم برداشتیم رفتیم داخل محوطه + بریم پیش شهدای گمنام ؟ - بله طوری کنار شهدا نشستیم سرش انداخت پایین تسبیحش گرفت دستش + خانم موسوی من - شما چی + میخاستم اجازه بدید مادرم زنگ بزنن منزلتون برای امرخیر - آقای کرمی اجازه بدید من فکرام بکنم با پدرم مشورت کنم + بله حتما اما تاچه زمانی - آخرتابستان مرتضی با صدای بزور درمیومد و سراسراز شرم بود گفت خانم موسوی زیاد نیست -اجازه بدید فکرکنم بااجازتون یاعلی + یاعلی وارد خونه شدم هیچکس خونه نبود با خودم إه عزیز و آقاجون کجا رفتن شماره آقاجون گرفتم سلام آقاجون من اومدم خونه کجایید ؟ آقاجون :سلام باباجان با مادرت اومدیم یه سر به پدر و مادرمون بزنیم داریم میایم خونه گوشی قطع کردم آقاجون اینا رفته بودن بهشت زهرا صدای زنگ در بلند شد بعد از خوردن ناهار رفتم سمت آقاجون گفتم -بوبویی بریم مزارشهدا آقاجون گفت خدا به خیر کنه چی باز میخواد بگه رفتیم مزارشهدا خیلی خجالت میکشیدم موضوع خواستگاری آقا کرمی بگم آقاجون : نرگس بابا من منتظرم دخترم بگی -خیلی خجالت میکشم آقاجون:کسی ازت خواستگاری کرده -پسر حاج کمیل آقاجون: خوب به سلامتی تو چی گفتی ؟ -لپهام قرمز شد و سرم انداختم پایین مبارکت باشه بابا یهو هول شدم و گفتم نه آخر تابستان میخوام جواب بدم یهو گفتم خاک بر سرم آقاجون گفت خندید گفت باشه وروجک بابا بچه ها شدیدا مشغول کارهای مربوط به جشن بودن تو آمفی تائتر همه جمع بودیم بچه ها داشتن تمرین تائتری درمورد مدافع حجاب میکردن منو زهراهم داشتیم درمورد دکور صحنه صحبت میکردیم با صدای مرتضی و آقای صبوری همگی دست از کار کشیدیم √ سلامممممم خدمت تمامی بسیجان امام خامنه ای همه با لبخند جوابش دادیم + خانم موسوی یه سوپرایز براتون دارم - برای من ؟ + بله - خوب چی هست + بچه ها همه بیاید همه بچه ها دورم جمع شدن فقط همتون آرامشتون حفظ کنید مخصوصا خانم موسوی بسم تعالی دخترم طی جلسه پیرامون حجاب ملی بانوی مسلمان ایرانی از جریان محجبه شدن شما باخبرشدم به داشتن فرزند نخبه و باایمانی چون شما افتخار میکنم و برای حضرتعالی توفیقات روز افزون را از خداوندمتعال و بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا خواستارم سیدعلی حسینی خامنه ای خانم موسوی حضرت آقا همراه نامه ی هدیه هم براتون فرستادن چفیه خودشون و یه قواره چادرمشکی و یه انگشتر سکوت تمام آمفی تائتر فرا گرفته بود اشکام همینطوری میرخت با لکنت زبان و صدای لرزان گفتم - واقعا این نامه برا منه + بله یک ساعتی گذشت یه ذره از شوک نامه و هدیه در اومدم اما صدام به شدت بغض آلود رفتم سمت مرتضی با صدای گرفته - آقای کرمی چطوری شده حضرت آقا از جریان محجبه شدنم باخبر هستن؟ من اصلا نمیتونم باور کنم +خانم موسوی حضرت آقا بیشتر از چیزی من و شما فکرش میکنیم حواسشون به کشور هست همین الان ببینید بزرگترین کشورهای جنگ درگیر داعش هستن ولی ما تو کشورمون امنیت کامله با اونکه همسایهای نزدیک ما همه تو آتش جنگ با داعش هستن ادامه دارد..... رمان مذهبی عاشقانه 😍📝 |@shahadateman|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مَرهَم‌دِلِ‌ـه‌مَن :)
کلمه " mamihlapinatapai " در کتاب گینس به عنوان سخت‌ترین معنی ثبت شده است ‏معنی این کلمه یعنی نگاهی که دو نفر به یکدیگر می‌کنند هنگامی که انتظار دارند فرد مقابل حرف دلش را بزند اما هیچ‌کدام حرفی نمی‌زنند...
هدایت شده از مَرهَم‌دِلِ‌ـه‌مَن :)
جان ببر آنجا که دلم برده ای...❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
#قسمت_بیست_دوم علمــــدارعشــــق اسم برادر زادتون آوردم تا بچه ها فکر دیگه نکند - اشکال نداره
علمـــــدارعشــــــق این آرامش و امنیت مدیون رهبری سیدعلی خامنه ای هستیم اما مسئله حجاب شما چند هفته پیش بنده و سایر دوستان توفیق زیارت حضرت آقا داشتیم اونجا مطرح شد بعداز ماجرای حضرت آقا احترامم تو دانشگاه دوچندان شده بود ۱۰روز مونده بود به آخر تابستان تواین سه ماه خیلی به خواستگاری مرتضی فکر کردم میخوام فردا بهش جواب مثبت بدم به نظرم میتونم تو سراسر زندگی بهش تکیه کنم ساعت ۷ باید دانشگاه باشم قراره امروز یه بار برنامه اجرا کنیم هرقسمتی که اشکالی داشت رفع کنیم سوار ماشینم شدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم بعداز یه مسیری متوجه شدم یه موتوری پشت سرمه با خودم گفتم شاید هم مسیره هستیم رسیدم دانشگاه ماشین پارک کردم کیفم برداشتم اومدم حرکت که کنم همون موتوریه با یه چاقو به سمتم اومد پارکینگ دانشگاه یه جای کاملا پرت بود شروع کردم به دویدن که بهم رسید چاقو گرفت سمتم گذاشت رو بازوم و گفت کیفت بده عمو ببینه گوشیم تو کیفم بود پربود از عکسای بی حجاب شروع کردم به کشیدن کیفم از دست من بکش اون بکش آستین چادرم پاره شد تو همین مرتضی رسید و ماشینش پارک کرد انگار فرشته نجاتمو دیدم داد زدم - کـــــــــمــــــــک مرتضی سریع رسید دزده در برابر مرتضی جوجه بود وقتی دید نمیتونه کاری پیش ببره کیفم ول کرد اما چاقو فرو کرد کف دست مرتضی فرار کرد - وای خاک تو سرم آقای کرمی چی شد داره از دستتون خون میاد باید بریم بیمارستان + آروم باشید چیزی نشده - توروخدا سواربشید داشت از دستش خون میرفت الان همه لباسش خونی میشه یادم افتاد دیروز یه شال سفید خریدم دستم بردم سمت داشبورد شال درآوردم یه دقیقه ماشین پارک کردم - دستون بدید اینو ببندم بهش دستش بستم چندقطره از خون روی چادر و شلوار لی منم ریخته شد رسیدیم بیمارستان پرستاره گفت کجا اینطوری شده؟ چه نسبتی باهم دارید؟ داشت دست مرتضی بخیه میزد گفتم نامزدمه با دزد کیفم درگیرشد گوشی مرتضی دست من بود گوشی مرتضی زنگ خورد شماره زهرا بود جواب دادم - الو سلام زهرا * نرگس سادات توی - آره * گوشی داداشم دست تو چیکار میکنه - بیاید بیمارستان * باشه الان میایم پرستار صدام کرد خانم بیا سرم همسرت تموم شد برو صندوق حساب کن یه آبمیوه برای خودت بخر معلومه خیلی دوسش داری رنگ به روت نمونده - باشه ممنون با رسیدن زهرا اینا مرتضی مرخص کردن اما من ازش خجالت میکشیدم چرا گفتم نامزدمه حرف پرستارم شنیده اونروز کار کنسل شد قرارشد آقای صبوری بره ماشین مرتضی ببره خونشون منم زهرا و مرتضی بردم خونشون رسوندم رسیدم خونه تا واردشدم عزیزجون منو دید هول کرد گفت خاک توسرم نرگس کجا بودی چرا آستین چادرت پاره شده ؟ چرا شلوارت خونیه ؟ چه بلای سرت اومده همه چیز برای عزیزجون و آقاجون تعریف کردم آقاجون : خداشکر آقامرتضی رسیده و اگرنه معلوم نبود چی میشد باباجان تایم رفتنتون تغییر بدید - آره تغییر میدیم عزیزجون : حاج آقا شما پاشو یه زنگ بزن خونشون ازش تشکرکن بعدهم بگو شب یه سر میریم دیدنش آقاجون : باشه چشم حاج خانم رفتم تو اتاق از زهرا یه پیام داشتم پیامو باز کردم نرگس سادات آجی از فردا ساعت ۱۰ بیا دانشگاه - باشه چشم خواهری زهرا : شب میاید خونه ما - آره زهرا : برو استراحت خیلی ترسیدی امروز عزیزجون : نرگس دخترم بده چادرت بندازم بیرون از امروز به بعد چادرمهندسی تو سر کن - باشه شام خوردیم به سمت خونه مرتضی اینا حرکت کردیم پدرم سرراه براش چندتا آبمیوه خرید چشمای مرتضی خیلی خوشحال بود یه ساعتی نشستیم بعد اومدیم خونه ساعت ۹ صبح بود چادر مدل مهندسی از داخل کمد برداشتم لباسام پوشیدم به سمت دانشگاه راه افتادم رسیدم دانشگاه اومدم برم سمت بسیج دانشگاه که صدای مرتضی مانع از ادامه حرکتم شد + خانم موسوی برگشتم سمت صداش - سلام آقای کرمی بابت دیروز واقعا شرمندم + دشمنتون شرمنده وظیفه ام بود - ممنونم + خانم موسوی دیروز یه حرفی تو بیمارستان زدید منظورتون این بود که پاسختون مثبته ؟ سرم انداختم پایین -آقای کرمی من خیلی کاردارم با اجازتون + میگم مادرم امشب با حاج خانم تماس بگیرن رفتم سمت بسیج دانشجویی برنامه انجام دادیم وتا ساعت ۶ غروب طول کشید رسیدم خونه عزیزجون: سلام دخترگلم - سلام عزیزجون خسته نباشید عزیزجون: برو لباستو عوض کن بیا باهات حرف دارم - بفرمایید من درخدمتم عزیزجون:نرگس سادات امروز همسر حاج کمیل زنگ زده بود اینجا خوب به سلامتی عزیزجون:زنگ زده بود تو برای آقامرتضی خواستگاری کنه نظرتو چیه نرگس سادات؟ عزیز من درس دارم عزیزجون:مادر فدای شرم و حیات بشه پس مبارکه ادامه دارد.... رمان مذهبی عاشقانه 😍📝 |@shahadateman|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از - ماهلین -
اره خب ... :)) آدما الکی عوض نمیشن! @Hiva118
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
ڪوڪ سا؏ـت بࢪاے نمـاز صـبح یـادتـون نࢪه😇 شبـتون مہدے(عج)پـسنـد🌸🌚 ❥︎[ @SHAHADATEMAN]シ︎