eitaa logo
🌷شهد شیرین شهادت🌷
841 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
11.6هزار ویدیو
16 فایل
﷽ ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند 🌹 شهد شیرین شهادت🌹 ⬇️ 🆔 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱 ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و مطلب @sms121labaykayazeinab غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند
مشاهده در ایتا
دانلود
معاویه به امیرالمؤمنین ﷺ نامه نوشت که آماده‌ی جنگ شو. من با سپاهى به ملاقات تو خواهم آمد که تابِ دیدار آنرا نداشته باشى! نامه که به دست حضرت رسید، آنرا باز کرد و خواند سپس در پاسخ نوشت: بسم‌ الله الرحمن الرحیم از بنده خدا و پسر بنده خدا علی بن ابی طالب به معاویه بن ابی سفیان بدان که من کشندهٔ قوم تو؛ عمو؛ دایی و جد تو در جـ.نگ بدر بودم شمشیری که با آن، ایشان را به درک واصل کردم، هنوز نزد من است پس خوب بیندیش و هر کار خواستی بکن. آنگاه حضرت طِرِمّاح را که از یارانش بود خواست و نامه را به او داد، عمامه‌اش را بر سر طرماح بست و او را با شتری تیزرو راهی دمشق نمود. به دمشق که رسید، از کاخ معاویه سوال کرد. هنگامی که به درب کاخ رسید، معاویه و یارانش را خواست. دربان گفت: آنها در باب‌الخضرا هستند پس به سمت ایشان رفت. یکی از آنها گفت: بیابان‌نشینی نزد ما آمده، خوب است او را مسخره کنیم پس به طرماح گفتند: ای بیابان‌نشین! آیا نزد تو از آسمان خبری است؟ طرماح گفت: آری خداوند متعال در آسمان است ملک‌الموت در هوا و علی ﷺ در پشت سرتان پس ای مردم بدبخت و شقی! منتظر بلایی باشید که بر سرتان فرود خواهد آمد. پرسیدند از کجا می‌آیی: طرماح گفت: از نزد آزاد مردی پاک و پاکیزه؛ نیکو خصال و با ایمان پرسیدند: با چه کسی کار دارى؟ گفت: مى‌خواهم با امیرتان ملاقات کنم. گفتند: معاویه، در این ساعت با اطرافیان خود سرگرم مشورت در امور مملکت است، امروز نمى‌توانى او را ببینی! طرماح گفت: خاک بر سرش او را با رسیدگى به امور مسلمین چه کار؟! خبر به معاویه رسید به فرزندش یزید دستور داد مجلسی بیاراید و آنچه لازمه شوکت دربار است، فراهم سازد. طرماح راه افتاد تا نزد معاویه برود. لشکر را که در میدان دید گفت: اینها کیستند که همگان زبانه جهنم‌اند و شبیه کسانى که در تنگناى جهنم جمع شده‌اند؟! وقتی به نزدیکی یزید رسید، گفت: این نجس کیست؟ یزید عصبانی شد و قصد قتـ.لش را کرد اما تأمل کرد که بدون اذن پدر، کاری نکند. به او گفت: حاجتت چیست؟ طرماح گفت: حاجت من این است که با معاویه بنشینم تا ببینم از بین این دو نفر کدام سزاوارتر به خلافت اند. یزید پرده را بالا زد و اذن دخول داد. طرماح با کفش بر بساط معاویه وارد شد. به او اعتراض کردند که کفش‌هایش را درآورد گفت: مگر اینجا وادی مقدس است ؟ نگاهش به معاویه افتاد و گفت: سلام بر تو ای پادشاه عاصی عمرو عاص به او اعتراض کرد که چرا امیرالمومنین نگفتی؟! طرماح گفت: احمق! مؤمنین ما هستیم، چه کسی او را امیر کرده که امیرالمومنین بخوانم؟! معاویه گفت: چه همراه داری؟ گفت: نامه‌ای مهر شده از امام معصوم معاویه گفت: خب نامه را بده طرماح گفت: خوش ندارم پای بر بساطت بگذارم معاویه گفت: پس چه کنیم؟ طرماح گفت: از جایت بلند شو و نامه را بگیر! معاویه با عصبانیت بلند شد و نامه را گرفت و خواند. سپس گفت: علی را در چه حالی وداع کردی؟ طرماح گفت: در حالیکه مانند ماه شب چهارده بود و یارانش همچو ستارگان فروزان. ای معاویه! علی ﷺ مردی‌ست دلاور که با هر سپاهی روبرو شود، آنرا درهم شکند. و تا میتوانست حضرت را مدح نمود. معاویه برای اینکه او را بخرد، گفت: نظرت درباره جایزه چیست؟ از من میگیری؟ طرماح گفت: من می‌خواهم جان تو را بستانم، مال تو که چیزی نیست معاویه ده هزار درهم به او داد طرماح گفت: بیشترش کن که از مال پدرت نمیدهی . ده هزار درهم دیگر اضافه کرد طرماح باز هم بیشتر خواست معاویه ده هزار درهم دیگر داد عمرو عاص گفت: جایزه امیر را چگونه می‌بینی؟ طرماح گفت: این‌ها اموال مسلمین است! معاویه به کاتب گفت جواب نامه را بنویس: از معاویه به علی بن ابی طالب؛ لشکری به سویت خواهم فرستاد که یک سر آن کوفه و انتهایش ساحل دریا باشد! طرماح نامه را که دید گفت: سبحان الله! نمیدانم کدام دروغت را باور کنم! اى معاویه! على را به جنگ تهدید میکنى و مرغابى را از آب میترسانى؟! سپس نامه را گرفت و همراه با سکه‌ها راهی کوفه شد معاویه گفت: اگر من همه دارائى خودم را به یکى از شما مى‌دادم، نمى‌توانستید یک درصدِ آنچه را که این اعرابى از رسالت امامش انجام وظیفه کرد، انجام دهید. به خدا قسم دنیا بر من تنگ و تاریک شد. عمرو عاص گفت: اگر قرابتی با پیامبر اسلام همچون قرابت علی با او، داشتی و اگر حق با تو بود، ما هم به تو بیشتر از اعرابى احترام مى‌گذاشتیم. معاویه گفت: خدا دهن تو را بشکند. به خدا قسم، این سخنِ تو کوبنده‌تر از کلامِ اعرابى بود. به تحقیق که دنیا بر من تنگ و تاریک شد بحارالانوار ج۳۳ ص۲۸۹ گفتن مذاکرهٔ منطقه‌ای؛ موشکی و هسته‌ای، گفتیم فقط هسته‌ای گفتند مستقیم، گفتیم غیر مستقیم گفتند امارات، گفتیم عمان گفتند برچیدن اساس هسته‌ای، گفتیم اساس قابل گفتگو نیست شیعه علی، رسم او را می‌پیماید ان شاءالله در ادامه مذاکرات، هم خطوط قرمز مراعات شود هم عزت و مصلحت و منافع ایران
مشکل این افراد اینه که با هسته‌های قدرت و ثروت درمی‌افتن، رسانه و اسپانسر ندارند، خط قرمزشون عقیده و کشورشون هست، هیئت مدیره‌ی کارخونه و شرکت بازرگانی نیستند، دلار تنظیم بازاری قرار نیست بره تو جیبشون، پادوی جریان‌های سیاسی نیستند، جیبشون بستس و زبون‌شون باز خدا حفظشون کنه ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
▫️۲۵ فروردین ۱۳۶۲ -- شهادت اولین فرمانده لشگر سپاه در دوران دفاع مقدس 🌷شهید رضا چراغی 🌱 (رزاق) رضا چراغی، متولد ۱۳۳۶؛ در روستای ستق از توابع شهرستان . سال ۱۳۵۶ -- اخذ دیپلم در رشته تجربی از دبیرستان مروی تهران سپسذ اعزام به خدمت سربازی در لشکر ۹۲ زرهی اهواز، در سمت آجودان مخصوص شهید حسن اقارب پرست پاییز سال ۵۷، همزمان با اوج نهضت اسلامی: ترک پادگان و فرار از ارتش شاه، به دستور امام سپس، پیوستن به مردم و شرکت مستمر در راهپیمایی علیه رژیم به همراه دوست دیرینه اش شهید سید محمد رضا دستواره ۱۳۵۸؛ (۴ آبان) عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ۱۳۵۸؛ (آبان) شرکت در دوره آموزشی ۱۵ روزه و الحاق به پادگان ولی عصر (عج) و نگهبانی یک ماهه از محوطه های اطراف لانه جاسوسی ۱۳۵۸؛ (دی) الحاق گردان ۴ سپاه تهران و اعزام به شهر روانسر در غرب کشور برای مقابله با ضد انقلاب ۱۳۵۹؛ (۱۳ فروردین) شرکت در عملیات آزاد سازی باینگان ۱۳۵۹؛ (اردیبهشت) فتح باینگان و مرخصی ده روزه و بازگشت به غرب در معیت حاج احمد متوسلیان ۱۳۵۹؛ (خرداد) شرکت در عملیات آزاد سازی مریوان ۱۳۵۹؛ انتصاب به سمت جانشین فرماندهی سپاه دزلی ۱۳۵۹؛ (پائیز) اعزام به محور سر پل ذهاب تا زمستان ۵۹٫ ۱۳۵۹؛ (۱۲ دی) شرکت در عملیات محمد رسول الله در ارتفاعات مریوان در سمت معاون گردان ۱۳۶۰؛ (زمستان) الزام فرمانده سپاه منطقه ۱۰ تهران به الزام شهید چراغی، احمد متوسلیان و بقیه نیروهای فاتح غرب به ماندن در تهران و عدم اطاعت این شیر مردان؛ که در نتیجه حقوق سه ماهه و عیدی نوروز ۶۱ اینان قطع شد ۱۳۶۰؛ (زمستان) انتقال نیروهای فاتح غرب کشور به جنوب به فرماندهی حاج احمد متوسلیان ۱۳۶۰؛ (۱۷ بهمن) تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) و انتصاب شهید چراغی به سمت فرماندهی گردان حمزه سید الشهدا (ع) ۱۳۶۰؛ فرماندهی گردان حمزه سید الشهداء ۱۳۶۱؛ (۲ فروردین) شرکت در عملیات فتح المبین با سمت فرمانده گردان و تصرف توپخانه سپاه چهارم ارتش عراق ۱۳۶۱؛ (اردی بهشت) انتقال گردان از دو کوهه به اردوگاه انرژی اتمی (دارخوین) برای انجام مقدمات عملیات الی بیت المقدس ۱۳۶۱؛ (۹ اردی بهشت) شرکت در عملیات الی بیت المقدس ۱۳۶۱؛ (۲۰ اردی بهشت) مجروحیت در مرحله سوم عملیات الی بیت المقدس ۱۳۶۱؛ (تیر) خواستگاری از خانم معصومه دستواره در ایام مجروحیت با پای گچ گرفته ن۱۳۶۱؛ (تیر) بازگشت با پای گچ گرفته به جمع یاران برگشته از سوریه برای شرکت در مرحله سوم عملیات رمضان در ۳۱ تیر ماه ۱۳۶۱؛ (۴ مرداد) انتصاب به قائم مقامی تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) ۱۳۶۱؛ (۶ مرداد) شرکت در مرحله پنجم عملیات رمضان در شمال پاسگاه زید ۱۳۶۱؛ (۹ مهر) شرکت در عملیات مسلم بن عقیل با سمت فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) ۱۳۶۱؛ (بهمن) قبول معاونت سپاه ۱۱ قدر به فرماندهی شهید محمد ابراهیم همت ۱۳۶۱؛ (بهمن) شرکت در عملیات والفجر یک با سمت فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله و ملقب شدن به لقب شمشیر لشکر ۱۳۶۱؛ (اسفند) جاری شدن عقد ازدواج با خانم معصومه دستواره توسط آیت الله محمدی گیلانی. قرار بود خرداد ماه مراسم ازدواج برگزار شود که شهادت سر رسید. ۱۳۶۲؛ (فروردین) استعفا از معاونت سپاه یازدهم قدر و انتصاب به سمت فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ۱۳۶۲؛ (۲۱ فروردین) شرکت در عملیات والفجر یک و شهادت او در عملیات والفجر یک در منطقه عمومی فکه -- در ارتفاعات ۱۴۳🕊🕊 ۱۳۶۲؛ (۲۶ فروردین) برگزاری مراسم تشییع در نماز جمعه تهران ۱۳۶۲؛ (۲۷ فروردین) تدفین در بهشت زهرا (س) تهران 💠مزار: گلزار شهدای تهران واقع در بهشت زهرا سلام الله علیها قطعه ۲۴، ردیف، ۷۶، شماره ۲۴٫ ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
شهید"محمدرضا بیات":مردم باید یکدست و یکدل و مطیع رهبر باشند 📌شهید محمدرضا بیات هفتم بهمن سال ۱۳۶۵ در تهران به دنیا آمد.از کودکی همراه پدرش به مسجد می‌ رفت و در مسجد مکبری می‌کرد. 🔸کم‌کم عاشق مداحی اهل‌بیت (ع) شد و به اهل‌بیت، خصوصا حضرت امام حسن مجتبی (ع) علاقه زیادی داشت. 🔹نترس و شجاع بود و هر جا لازم بود که از انقلاب و اسلام دفاع کند، با دل و جان به میدان می‌آمد و در مباحث اعتقادی و انقلابی، اطلاعات و بینش کاملی داشت و با منطق و دلیل از اهداف انقلاب دفاع می‌کرد. ▪️او در حوزه‌های بسیج تهران مسئولیت‌های مختلف و مهمی برعهده داشت و برای انجام آنها خستگی نمی‌شناخت. همیشه می‌گفت مردم باید یکدست و یکدل و مطیع رهبر باشند. ▫️سال ۱۳۹۴ وارد لشکر عملیاتی ۲۷ محمدرسول الله(ص) شد. در بحث عملیاتی واقعا قوی بود و همیشه طرح و برنامه‌اش برای عملیات عالی بود. □قبل از ورود به لشکر در اورژانس ۱۱۵ کار می‌کرد و دوره‌های کامل امداد را دیده بود. به همین دلیل از این حیث هم در سوریه فعال بود. نهایتا به لشکر فاطمیون منتقل شد 🔻۲۴فروردین‌ماه سال ۱۳۹۵ برای تثبیت ارتفاعات العیس واقع در حلب رفته بودند محمدرضا ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بعد از شهادت او و دوستانش، تکفیری‌ها بدن آن‌ها را به گلوله بستند تا دیگر هیچ‌چیزی از آن‌ها باقی نماند. ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱