هدایت شده از من یک محجبه ام ❤️🌺
#امربه معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر بر همه مسلمین واجب است.😊
وقتی یک کشوری ادعا میکند که «جمهوری اسلامی» است🇮🇷
و میخواهد جمهوری اسلامی را متحقّق کند،✋🏻
این کشور باید همه افرادش آمر به معروف و ناهی از منکر باشند.⛔️
🗣امام خمینی (ره)
🦋به عشق امام حسین علیه السلام امر به معروف و نهی از منکر کنیم. 🦋
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
هدایت شده از من یک محجبه ام ❤️🌺
#درمقام_رضا_وخشنودی_خداوند
کارتان را برای خدا نکنید؛ برای خدا کار کنید؛😊
تفاوتش فقط همین اندازه است که ممکن است حسین(علیه السلام) در کربلا باشد و تو در حال کسب علم برای رضای خدا… !!!!!!!! ‼️⁉️
🗣شهید آوینی
•┈┈••✾❀🌺🍃🌸✿❁••┈┈•
هدایت شده از من یک محجبه ام ❤️🌺
❗️عذرخواهی کن!
کودک خردسال (پیشدبستانی) شما اسباببازی یکی از همبازیهایش را برداشته و باعث شده او گریه کند. به جای این که از او بخواهید عذرخواهی کند به او یاد دهید با محبت و دلسوز باشد، کاری که بسیار ستودنی است.
با اجبار کردن کودک برای عذرخواهی کاری پیش نمیرود، مهارت اجتماعی بودن و با محبت بودن چیزی است که او نیاز دارد یاد بگیرد.
شاید مفهوم عذرخواهی برای خیلی از بچهها هنوز گنگ باشد پس چه بهتر است خودتان به جای او عذرخواهی کنید چون شما الگوی او هستید و او ناخودآگاه یاد میگیرد که در چنین موقعیت هایی چه کار کند
هدایت شده از من یک محجبه ام ❤️🌺
✳️به كودك بياموزيد عصباني شدن اشكالي ندارد
🌸ولي نبايد عصبانيتش را به شكل نادرست و خلاف عرف نشان دهد.
🍀كودك را تشويق كنيد كه درباره احساساتش با شما حرف بزند.
نام احساستان را به كودك بگوييد و درحال انجام كارها با او حرف بزنيد و اطمينان يابيد كه با رفتارتان به او ميآموزيد كه چگونه احساساتش را بروز دهد.
هدایت شده از من یک محجبه ام ❤️🌺
✅هیچوقت سعی نکنیم احساسات فرزندمان را تغییر دهیم
مثلا وقتی بچه زمین میخوره ،نگیم درد نداشت، شجاع باش.
معمولا به پسر بچه ها میگیم مرد که گریه نمیکنه، ما باید حقیقت را جانشین آن سازیم.
آنها باید بدانند که چه احساسی دارند.
ما باید به انها کمک کنیم که بدانند چه احساسی دارند.
برای کودک مهم این است که بداند چه احساسی دارد تا اینکه بداند چرا آن احساس را دارد. وقتی کودک میداند که چه احساسی دارد، احتمال کمی وجود خواهد داشت که در درونش احساسات " در هم و بر هم" پدید آید...
هدایت شده از من یک محجبه ام ❤️🌺
#معرفی_شهدا
اومد کنارم نشست و گفت: حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمایید
عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود
زمان جنگ توی محله ی ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود ، خیلی ها مسخره اش می کردند
یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش " غلامرضا اکبری "
عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت " شهید عبدالمطلب اکبری "
ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن
عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم ، بنده خدا هیچی نگفت
فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهاش رو پاک کرد.
بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت... فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش
.
10 روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردند
جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرش کردیم
وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود
نوشته بود:
" بسم الله الرحمن الرحیم "
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدند...
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند...
یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی
گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف میزدم ...
آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد...
شهيد عبدالمطلب اكبرى
راوی حجت الاسلام انجوی نژاد