eitaa logo
شهیدآبان رحیمی
113 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1 فایل
مطالب کانال فقط در مورد 'شهداء میباشد ارتباط باخادم کانال https://eitaa.com/bradar_shahidamaban
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴‌پیاده روی اربعین رو مدیون پیاده روی رزمندگان ۸ سال جنگ تحمیلی هستیم... چقدر قشنگ شعار میدادن کربلا کربلا ما داریم میاییم... https://eitaa.com/shahedAbanRahimi
بهش می‌گفتن : واسہ‌چے𝐁𝐌𝐕روول‌ڪرد؎و اومد؎مدافع‌حرم‌شد؎..؟!🤔 نونت‌ڪم‌بود؛آبت‌ڪم‌بود میگفت‌:عـشقم‌ڪم‌بود..:)!"✌🏻🌿 - شهید احمد مشلب 🌱 https://eitaa.com/shahedAbanRahimi
🌹مبهـوتم از دوام سپرهای عشــق تان کہ اینگونہ درکشاکش سنگ ایستاده اید آهستـہ تر کہ ما بہ شما اقتـدا کنیم ای تڪ سوارها کہ بہ ظاهر پیاده اید https://eitaa.com/shahedAbanRahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مدیون سردار بی ادعا هستیم تا ابد 🔹 اینگونه در بیابانها دویدی تا ما در بیابان با امنیت قدم بگذاریم رشادت های توست امنیت راهپیمایی https://eitaa.com/shahedAbanRahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆ما با بالا برخورد می‌کنیم ! 🔅ولی جنگ را باید پیش برد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahedAbanRahimi
1336614657_-703108234.mp3
2.57M
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ https://eitaa.com/shahedAbanRahimi ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
بسم الله الرحمن الرحیم جا مانده ایم و دلخوش به قاب تلوزیون که مدام از مزر مهران و چذابه و شلمچه می گوید و مردمی که با شور خاصی از پیاده روی و مسیر عشق صحبت می کنند انگار نه انگار که دمای هوا مثبت۵۰ درجه را نشان می دهد و حال هوای چای عراقی و عمود و ...... رادیو اربعین یک ریز حرف می زند ، از یمن می گوید و یسار ...! از اینکه دمای مشایه باید ۵۰ درجه باشد با آسمانی که ابری ندارد و صافِ صاف است و خورشیدی که از آن بالا بی مهابا میسوزد و آتش میبارد .... نشسته ام و استکان چای داغ با دو انگشتم توی نعلبکی اش جابه جا میشود ؛ استکان می چرخد و صدای چرخش آرامش روی نعلبکی چینی ، آوای شیرینی را می نوازد ! فکرم اما وسط آن راه و احوالاتش پرسه می زند ! در خیال خودم کوله پشتی ام که مزین به عکس زیبای مهدیِ شهیدم هست را به دوش می کشم و راهی می شوم و مدام با خود زمزمه می کنم : حُبُّ الحُسَینِ یَجمَعُنا ، حُبُّ الحُسَینِ یَجمَعُنا ....... عمودها رو شماره می کنم عمود ۱،عمود۲،عمود۳، فاصله هر عمود تقریبا به ۵۰ متر میرسد باید قدم هایم رو سریع تر کنم تا عمود ۱۴۵۲ راهی ست طولانی . باید هر چه زود تر خود را به آن دوراهی سعادت و معرفت می رساندم (بین و الحرمین)... دوستان همسایه با ندای هلابیکم یا زوار الحسین ما را پذیرا می شوند ... با سرو صدای پسرکم اقا محمد مهدی به خودم می آیم چشمم به قاب عکس زیبای مهدیِ شهیدم می افتد اشک از گوشه چشمانم سرازیر می شود بغض گلویم را می فشارد یک دنیا حسرت را با بغضم فرو می خورم نمی دانم چه سالی بود اما خاطرم هست که اواخر ابان ماه بود روز اربعین حسینی .... ساعت ۴ بعد از ظهر را نشان می داد . اخرای دعای زیارت عاشورا بود که آقا مهدی صدایم کرد و گفت دلم هوای مرز رو کرده برویم شلمچه ؟؟؟! من هم از خدا خواسته بعد از اتمام دعا سریع بچه ها رو اماده کردم و با موتوری که در ان زمان تنها وسیله نقلیه امان بود راهی شدیم . ترافیک سنگینی بود از لابه لای ماشین ها راهی برای عبور پیدا کردیم غروب بود که رسیدیم صدای اذان می آمد مرز خیلی شلوغ بود همه در حال برگشت بودند ما اما از کنار موکب ها با موتور رد می شدیم انقدر از آن حال و هوا ذوق زده بودیم که چند باری بی اختیار برای زائرینی که عطر دیار دوست را با خود به همراه داشتند دستی تکان میدادیم و زیارت قبولی می گفتیم و آنها با آن چهره ی خسته اما راضی و خوشحال با لبخند ملیحی جوابمان را می دادند ... آقا مهدی موتور را گوشه ای پارک کرد و پیاده در آن حال و هوا قدم زدیم عده ای در حال سرخ کردن کتلت برای زائرین بودند عده ای چای زغالی تعارف می کردند زنان عرب زبان آن منطقه در حال پخت نان محلی بودند بوی عطر نان ادم را مدهوش می کرد ! نیایش و ستایش دست بابا مهدی را می کشیدند و می گفتند بابا ما نان می خواهیم مزه ی آن نان و کتلت تا همیشه در زیر زبانمان باقی ماند ..... همانجا به همدیگر قول داده بودیم روزی پا در مسیر عشق بگذاریم اما ..........😔 صدای الله اکبر موذن مرا از خاطرات بهشت بیرون آورد چای از داغی افتاده بود جرعه ای نوشیدم رادیو حرفش را اینگونه تمام می کند که : این حسین(ع) کیست که عالم همه دیوانه ی اوست این چه شمعیست که جان ها همه پروانه ی اوست ...؟!!! پنجره ی اتاق را باز می کنم و کنار پنجره می ایستم قرص کامل ماه مرا یاد علمدار می اندازد میان انبوه کلمات اسم حضرت ابوالفضل (ع) را خالی دیدم یادم امد که چهاردهم صفر است همچنان که خیره به ماه بودم با خواندن قل هو الله بدرقه کردم هزاران عشاقی را که با رخت سیاه آرام و بی تشویش به سمت حسین (ع) می روند . ✍دل نوشته همسر سرگرد شهید مهدی آزمون شادی روح شهدا صلوات هدیه بفرمایید