eitaa logo
هر روز با شهدا
70.6هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
19 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷سعید و پدرش حاج حسین در گروه ما بودند. یه شب داوطلب برا مین می‌خواستند، سعید تخریب بلد بود، داوطلب شد. موقع خداحافظی گفت: بچه‌ها حواستان به بابام باشه و رفت. چند شب بعد، در مدرسه‌ای در شوش نشسته بودیم. یکی از دوستان آمد. داشت از عملیات چند شب قبل در شلمچه 🌷 می‌گفت. بعد گفت: راستی چند تا بچه‌های شیراز هم شهید شدند. بعد یکی یکی اسم برد و گفت سعید خسرو زاده.... 🌷رنگ از همه پرید. با ایما و اشاره گفتیم: نگو! حاجی حسین که ساکت به آتش خیره شده بود با آرامش سرش را بلند کرد و گفت: الحمد لله.... بچه‌ها اذیتش نکنین. الحمد لله. خبر شهادت سعید در گردان پیچید. همه جمع شدند و عزاداری مفصلی به پا شد و کسی آرام‌تر از حاج حسین نبود!! در آن عزاداری چند نفر از بچه‌ها بيهوش شدند. بعدها شیخ نجفی (شهید نجف پور) می‌گفت: آن‌ها چیزهایی دیدند.... 🌷آن شب گذشت. هرچه به حاج حسین اصرار کردیم که برا مراسم خاکسپاری و دفن سعید برگرد. نرفت. گفت: پسرم راه خودش را رفت، من هم دوست ندارم از راه خودم برگردم.... (مادر سعید خواب دیده بود عروسی سعید است، برایش خانه را چراغانی کرده بود.) 🌷عملیات رمضان بود. حاج حسین افتاده بود یه گردان دیگه. قبل از عملیات آمد پیش من. گفت: کو غلامحسین (شهید بغدادپور)؟ گفتم: رفت اهواز زنگ بزنه. با لبخند گفت: علی شماها همتون برام، مثل سعید هستین؛ کمی مکث کرد و ادامه داد: امشب من می‌رم و شهید می‌شم، از غلامحسین هم خداحافظی کن.... جلو چشمان متحیر من رفت. روز بعد از هر کس می‌پرسیدم: گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را.... یکی می‌گفت: دیدم افتاد زخمی بود. یکی گفت: شهید شد... 🌷مراسم چهلم حاج حسین و چهار ماه و ده روز سعید را با هم گرفتند.... 🌹خاطره اى به یاد شهیدان معزز سعید و جلال (حاج حسین) خسرو زاده شهادت پسر: ۷/۱۲/۱۳۶۰ شهادت پدر: ۲۲/۴/۱۳۶۱ ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت پنجاه یکم : نارنجک 🔸قبل از عمليات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگي بهتر، بين فرماندهان سپاه و ارتش جلسه اي در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهيم و سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتند. تعدادي از بچه ها هم در داخل حياط مشغول آموزش نظامي بودند. 🔸اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق يك نارنجك به داخل پرت شد! دقيقاً وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد. همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم را در بين دستانم قرار دادم و به سمت ديوار چمباتمه زدم! براي لحظاتي نَفس در سينه ام حبس شد! بقيه هم مانند من، هر يك به گوشه اي خزيدند. لحظات به سختي ميگذشت، اما صداي انفجار نيامد! خيلي آرام چشمانم را باز كردم. از لابه لاي دستانم به وسط اتاق نگاه كردم. 🔸صحنه اي كه ميديدم باور کردنی نبود! آرام دستانم را از روي سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم و با چشماني كه از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام...! بقيه هم يك يك از گوشه وكنار اتاق سرهايشان را بلند كردند. همه با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه ميكردند. صحنه بسيار عجيبي بود. در حالي كه همه ما به گوشه وكنار اتاق خزيده بوديم، ابراهيم روي نارنجك خوابيده بود! 🔸در همين حين مسئول آموزش وارد اتاق شد. با كلي معذرت خواهي گفت: خيلي شرمنده ام، اين نارنجك آموزشي بود، اشتباهي افتاد داخل اتاق! ابراهيم از روي نارنجك بلند شد، در حالي كه تا آن موقع كه سال اول جنگ بود، چنين اتفاقي براي هيچ يك از بچه ها نيفتاده بود. گوئی اين نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد. بعد از آن، ماجراي نارنجك، زبان به زبان بين بچه ها ميچرخيد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
شهیدی که با خودسازی به درجه رفیع شهادت نائل رسید 🔹در وصیت‌نامه شهید سید یحیی صحرایی می‌خوانید: " خدایا برایم گناهانی را که عتاب و سرزنشی را فرود می‌آورد و مانع اجابت دعا می‌شود را بیامرز. همچنین برایم بیامرز گناهانی را که امید را قطع می‌کند و خدایا برایم بیامرز هر گناهی را که مرتکب شده‌ام. من تنها راه افتخار و سعادت را شهادت در راه تو دانستم و این لطف و عنایت پروردگار نسبت به بنده حقیرش بوده است." شهید 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت پنجاه و نهم ( ادامه قسمت قبل ) او سیر مطالعاتی خاصی داشت.در کنار آن بارها دیده بودم که کتاب‌های علمی می‌خواند. هیچ‌وقت او را بیکار نمی دیدیم، برای وقت خودش برنامه داشت. مقدار معینی استراحت می کرد. بعداز آن مطالعه و کارهای مسجد و رسیدگی به کارهای فرهنگی و پذیرش بسیج و... چند بار در همان سنین شانزده سالگی تصمیم به حضور در جبهه گرفت، اما به دلیل اینکه یکی از برادرانش شهید شده بود و.... موافقت نشد. تا اینکه سال ۱۳۶۲تصمیم خود را گرفت، برای کمک به اهداف انقلاب و اینکه بتواند حداقل کاری انجام داده باشد وارد سپاه پاسداران شد. احمداقا بلافاصله جذب واحد سیاسی وابسته به دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه شد. به یاد دارم که می گفت: ما در مجموعه‌ای قرار داریم که زیر نظر آیت‌الله محلاتی است و از ایشان هم تعریف می کرد.احمد آقا در دفتر آقای محمدی عراقی مشغول فعالیت شد ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
ما مبارزه مقدسی در پیش داریم ، مبارزه ای که برای ادامه آن به جوانانی پرشور و انقلابی و پرخاشگر نیاز داریم و یک عده باید پیش قدم شوند تا آینده نوینی بسازند و آن مبارزه با کفر جهانی و در رأس آن مبارزه با آمریکا و اسرائیل و تمام ابرقدرتها می باشد و تنها راهی که می توان این هدف مقدس را دنبال کرد اسلام عزیز می باشد و گسترش انقلاب اسلامی . شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
خدا نکند که حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود . پناه می برم به خدا از روزی که گناه ، فرهنگ و عادت مردم شود... شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر خسته جانی بگو یاعلی اگر ناتوانی بگو یا علی اگر تن بیفتد میان بلا مترس از بلا و بگو یا علی 🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹شهید حاج قاسم سلیمانی: حضرت علی(ع) محور همه ارزش‌ها، پاکی‌ها و پیروزی هاست. ❣عید سعید غدیر خم بر همگان مبارک❣ 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هجدهمین روز به نیت شهید🕊🌹 ❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️ برای همه گرفتارا دعا کنید🙏 🌷@shahedan_aref
🌷 شهید همت: 🌿 دنیا چیزی نیست که انسان از آن روی گردان باشد. لکن دل به دنیا بستن را نمی پسندم... شخصیت حقیقی خود را که مقام است به وَرطه فراموشی نمی سپارم. 📚 کتاب طنین همت 🌷@shahedan_aref
🩸 🔹 دو تا پسر عمو و هر دو هم شهید یکی شهید دفاع مقدس و دیگری شهید مدافع حرم ◇شهید سید جمال قریشی، شهادت تیرماه ۱۳۶۵ مهران، مسئول تبلیغات گردان علی اکبر علیه السلام لشگر۱۰ ◇ شهید حاج سید احمد قریشی، شهادت مرداد ۱۴۰۰، فرمانده ستاد لشگر فاطمیون شب زیارتی سیدالشهداست به نیابت از شهدا زیارت عاشورا بخونیم و به شهدا متوسل بشیم. اگر شب جمعه شهدا را یاد کنیم. شهدا نیز ما را نزد اباعبدالله یاد می کنند. شادی روح مطهرهمه شهدابخوانیم فاتحه مع الصلوات🌷 شهدا در هیاهوی محشر ما رو فراموشمون نکنید شهید مدافع حرم🕊🌹 شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 نماهنگ «حضرت بابا» 🔸گروه سرود نوگلان فاطمی عید سعید غدیر خم بر همگان مبارک😍❣ 🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت پنجاه دوم : مطلع الفجر ( ۱ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸مدتي از عزل بنی صدر از فرماندهي كل قوا گذشت. براي درهم شكستن عظمت ارتش عراق، سلسله عملياتهائي در جنوب، غرب و شمال جبهه هاي نبرد طراحي گرديد. در هشتم آذرماه اولين عمليات بزرگ يعني طريق القدس انجام شد و اولين شكست سنگين به نيروهاي حزب بعث وارد شد. طبق توافق فرماندهان، دومين عمليات در منطقه گيلا نغرب تا سرپل ذهاب كه نزديكترين جبهه به شهر بغداد بود انجام ميشد. لذا از مد تها قبل،كار شناسائي منطقه و آمادگي نيروها آغاز شده بود. مسئوليت عمليات اين محور به عهده فرماندهي سپاه گيلا نغرب بود. همه بچه هاي اندرزگو در تكاپوي كار بودند. مسئوليت شناسايي منطقه دشمن به عهده ابراهيم بود. اين كار در مدت كوتاهي به صورت كامل انجام پذيرفت. ابراهيم براي جمع آوري اطلاعات، به همراه يكي از كردها به پشت نيروهاي دشمن رفت. آنها طي يك هفته تا نفتشهر رفتند. 🔸ابراهيم در اين مدت نقشه هاي خوبي از منطقه عملياتي آماده كرد. بعد هم به همراه چهار عراقي كه به اسارت گرفته بودند به مقر بازگشتند! ابراهيم پس از بازجوئي از اسرا و تكميل اطلاعات لازم، نقش ههاي عمليات را كامل كرد و در جلسه فرماندهان آنها را ارائه نمود. سرهنگ عليياري و سرگرد سلامي از تيپ ذوالفقار ارتش نيز با نيروهاي سپاه هماهنگ شدند. بسياري از نيروهاي محلي از سرپل ذهاب تا گيلانغرب در قالب گردانهاي مشخص تقسي مبندي شدند. اكثر بچه هاي اندرزگو به عنوان مسئولين اين نيروها انتخاب شدند. چندين گردان از نيروهاي سپاه و داوطلب به عنوان نيروهاي خط شكن، وظيفه شروع عمليات را بر عهده داشتند. 🔸فرماندهان در جلسه نهايي، ابراهيم را به عنوان مسئول جبهه مياني، برادر صفر خوشروان را به عنوان فرمانده جناح چپ و برادر داريوش ريز هوندي را فرمانده جناح راست عمليات انتخاب كردند. هدف عمليات پاكسازي ارتفاعات مشرف به شهرگيلان، تصرف ارتفاعات مرزي و تنگ ههاي حاجيان و گورك و پاسگا ههاي مرزي اعلام شده بود. 🔸وسعت منطقه عملياتي نزديك به هفتاد كيلومتر بود. از قرارگاه خبر رسيد كه بلافاصله پس از اين عمليات، سومين حمله در منطقه مريوان انجام خواهد شد. همه چيز در حال هماهنگي بود. چند روز قبل از شروع كار از فرماندهي سپاه اعلام شد: عراق پاتك وسيعي را براي باز پس گيري بستان آماده كرده، شما بايد خيلي سريع عمليات را آغاز كنيد تا توجه عراق از جبهه بستان خارج شود. 🔸براي همين، روز بعد يعني بيستم آذر 1360 براي شروع عمليات انتخاب شد. شور وحال عجيبي داشتيم. فردا اولين عمليات گسترده در غرب كشور و بر روي ارتفاعات شروع ميشد. هيچ چيز قابل پي شبيني نبود. آخرين خداحافظي بچه ها در آن شب ديدني بود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
💢دیدار با خانواده های شهدا بعد از پنجاه شصت روز تازه از راه رسیده بود و با خود لبخند همیشگی و بوی خاکریز را آورده بود. بچه ها را در آغوش گرفت و گونه هایشان را بوسید. زود صبحانه را آماده کردم. تند تند لقمه هایش را خورد و بلند شد. می دانستم می خواهد به کجا برود. گفتم: «بعد از این همه مدت نیامده می خواهی بروی؟ لااقل چند ساعتی پیش بچه ها بمان. اگر بدانی چقدر دلشان برای تو تنگ شده...» با لحن ملایمی گفت: «حضرت رباب (س) را الگوی خودت قرار بده. مگر نمی دانی که بچه های شهدا چشم انتظار همرزمان پدرشان هستند تا به آنها سر بزنند و حالشان را بپرسند.» کار همیشگی اش بود نمی توانست توی خانه دوام بیاورد. باید می رفت و به خانواده تک تک شهدا و همرزمانش سر می زد. شهید 🌷@shahedan_aref
در کلام شهدا... 🌷💌 🌱بزرگترین روز و زيباترين عید برایش عید غدیر بود.هدیه میخرید و به اطرافیان میداد شیرینی و شکلات پخش می‌کرد اعتقاد داشت ما شیعه هستیم و ولایت خیلی برایمان مهم است و باید برای همه فرهنگ بشه که بزرگترین عیدمان است. هدیه دادن و طعام دادن در این روز توصیه امامان و بزرگان دین ماست که باید به آن عمل کنیم. شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
با هم رفتیم ارومیه. شب توی راه بودیم. از سحر منتظر بودیم ماشین بایستد، نماز صبح بخوانیم. می خواست به قهوه خانه ای جایی برسد. جاده بود و بیابان. تا می رسیدیم به خوی، نماز قضا می شد. 🔹مهدی جوش می زد. آخر بلند شد و به راننده گفت همان جا نگه دارد. کتش را پشت و رو کرد که من روی آن بایستم و خودش روی خاک ها نماز خواند. شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت شصت ( ادامه قسمت قبل ) شنیده بودم در واحد سیاسی سپاه مشغول فعالیت است. شماره تلفن محل کار ایشان را داشتم، تماس گرفتم و شروع کردم سر به سر احمدآقا گذاشتن.. وقتی فهمید که من هستم خندید و گفت: اینجا وقت من در اختیار سپاه است. اگر کاری داشتی شب توی مسجد صحبت می کنیم. شب هم توی مسجد به سراغ احمداقا رفتم، می دانستم نیروهای واحد سیاسی اطلاعات مهمی در اختیار دارند. گفتم: احمداقا چند تا از خبرهای دست اول را به من بگو! نگاهی به من کرد و برای اینکه دل من را نرنجاند چند خبر مهم همان روز که همه‌ی مردم از اخبار شنیده بودند بیان کرد! احمداقا دوسال در واحد سیاسی سپاه حضور داشت، در این مدت به او اجازه‌ی حضور در جبهه را نمی دادند. تا اینکه توانست موافقت مسئولان را برای حضور در جبهه بگیرد و به صورت بسیجی راهی شد. ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
فرمانده دسته بود. یکبار خیلی از بچه‌ها کار کشید. شب براش جشن پتو گرفتن. حسابی کتکش زدن. سعید هم نامردی نکرد، به تلافی اون جشن پتو، نیم ساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت. همہ بیدار شدن نماز خوندن!!! بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه بچه‌ها خوابن. بیدارشون کرد و گفت: اذان گفتن چرا خوابید؟ گفتن: ما نماز خوندیم! گفت: الان اذان گفتن، چطور نماز خوندین؟ گفتند: سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت: من برای نماز شب اذان گفتم نه نماز صبح شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref