eitaa logo
هر روز با شهدا
66.1هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
20 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
زهرا اسدی در کتاب «گردان به تو می ‌نازد» با جمع‌آوری خاطرات شهید مدافع‌حرم شهید به روایتی زیبا از زندگانی مردی می پردازد که همرزم شهیدان و بوده‌است و در بخشی از این کتاب که توسط نشر روایت فتح آمده‌است می‌خوانیم: بــریده ای از کتاب👇 ((آن دسته از برادرانی که خون‌ شان ریخت، هیچ زیانی نکرده ‌اند، اگر چه امروز نیستند تا خوراک ‌شان غم و غصه، و نوشیدنی آنها خونابه‌ دل باشد. به خدا سوگند! آنها خداوند را ملاقات کردند. خداوند پاداش آنها را داد و پس از دوران ترس، آنها را در سرای امن خود جای داد. کجا هستند برادران من که بر راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟ کجاست عمار؟ کجاست پسر تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند همانند آنان از برادران ‌شان که پیمان جانبازی بستند و سرهای‌ شان را برای ستمگران فرستادند؟)) قیمت این کتاب زیبا و پرفروش65000ت قیمت با تخفیف60/000🎁 شهید مدافع حرم 🕊🌹 @Yaa_zahraa18📲 🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت شصت وهشتم  : برخورد صحیح ( ۱ ) ✔️راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸از خيابان 17 شهريور عبور ميکرديم. من روي موتور پشت سر ابراهيم بودم. ناگهان يک موتورسوار ديگر با سرعت از داخل کوچه وارد خيابان شد. پيچيد جلوي ما و ابراهيم شديد ترمز کرد. جوان موتور سوار که قيافه و ظاهر درستي هم نداشت، داد زد: هُو! چيکار میکني؟! بعد هم ايستاد و با عصبانيت ما را نگاه کرد! همه ميدانستند که او مقصر است. من هم دوست داشتم ابراهيم با آن بدن قوي پائين بيايد و جوابش را بدهد. 🔸ولي ابراهيم با لبخندي که روي لب داشت در جواب عمل زشت او گفت: سلام، خسته نباشيد! موتور سوار عصباني يکدفعه جا خورد. انگار توقع چنين برخوردي را نداشت. کمي مکث کرد و گفت: سلام، معذرت ميخوام، شرمنده. بعد هم حرکت کرد و رفت. ما هم به راهمان ادامه داديم. ابراهيم در بين راه شروع به صحبت کرد. سؤالاتي كه در ذهنم ايجاد شده بود را جواب داد: ديدي چه اتفاقي افتاد؟ با يك سلام عصبانيت طرف خوابيد. تازه معذرت خواهي هم کرد، حالا اگر ميخواستم من هم داد بزنم و دعوا كنم، جز اينکه اعصاب و اخلاقم را به هم بريزم هيچ کار ديگري نميکردم. 🔸روش امر به معروف و نهي از منکر ابراهيم در نوع خود بسيار جالب بود. اگر ميخواست بگويد که کاري را نکن سعي ميکرد غير مستقيم باشد. مثلاً دلايل بدي آن کار از لحاظ پزشکي، اجتماعي و... اشاره ميکرد تا شخص، خودش به نتيجه لازم برسد. آنگاه از دستورات دين براي او دليل مي آورد. يکي از رفقاي ابراهيم گرفتار چشم چراني بود. مرتب به دنبال اعمال و رفتار غير اخلاقي ميگشت. چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهرکردن نتوانسته بودند رفتار او را تغيير دهند. در آن شرايط کمتر کسي آن شخص را تحويل ميگرفت. 🔸اما ابراهيم خيلي با او گرم گرفته بود! حتي او را با خودش به زورخانه مي آورد و جلوي ديگران خيلي به او احترام ميگذاشت. مدتي بعد ابراهيم با او صحبت کرد. ابتدا او را غيرتي کرد و گفت: اگر کسي به دنبال مادر و خواهر تو باشد و آنها را اذيت کند چه مي کني؟ آن پسر با عصبانيت گفت: چشماش رو در مييارم. ابراهيم خيلي با آرامش گفت: خُب پسر، تو که براي ناموس خودت اينقدر غيرت داري، چرا همان کار اشتباه را انجام ميدي؟! 🔸بعد ادامه داد: ببين اگر هرکسي به دنبال ناموس ديگري باشد جامعه از هم ميپاشد و سنگ روي سنگ بند نميشود. بعد ابراهيم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد. حديث پيامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را گفت كه فرمودند: «چشمان خود را از نامحرم ببنديد تا عجايب را ببينيد.» (ميزان الحکمه، ج 10 ص 72) بعد هم دلايل ديگر آورد. آن پسر هم تأييد ميکرد. بعدگفت: تصميم خودت را بگير، اگه ميخواهي با ما رفيق باشي بايد اين كارها را ترك كني. برخورد خوب و دلايلي که ابراهيم آورد باعث تغيير کلي در رفتارش شد. 🔸او به يکي از بچه هاي خوب محل تبديل شد. همه خلافكاري هاي گذشته را كنار گذاشت. اين پسر نمونه اي از افرادي بودکه ابراهيم با برخورد خوب و استدلال و صحبت کردن هاي به موقع، آنها را متحول کرده بود.نام اين پسر هم اكنون بر روي يكي از كوچه هاي محله ما نقش بسته است! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🔴 هشتم محرم : حضرت علی اکبر(ع) علی اکبر(ع) نخستین فردی بود که از بنی هاشم به میدان رفت. او فرزند بزرگ امام است و نزدیک ترین فرد به ایشان. چون غربت پدر را در میان خیل گرگ های خون آشام کوفه و شام می بیند، از همه یاران و افراد خاندان پیشی می گیرد و خود را در راه آرمانی فدا می کند. او گام به میدان می نهد تا حجت را تمام کند و شوق رسیدن به فیض شهادت را در دل یاران حسین(ع) قوت بخشد. علی اکبر(ع) الگوی سبقت گرفتن در شهادت است. 🌷@shahedan_aref
وصیتنامه شهید👇 بسم الله الرحمن الرحيم درود و سلام بر يگانه منجي عالم بشريت امام زمان(عج) و سلام و درود بر نايب برحقش امام خميني سلام به روحانيت مبارز پيرو خط امام ـ سلام بر شهداي گلگون كفن از صدر اسلام تا به امروز، سلام بر رزمندگان و به اميد پيروزي ـ اينجانب محمد علي‌‌پور جهت ياري رساندن بر دين و مذهب و سرنگون كردن منافقين و همراه با مشت محكم امت حزب‌‌الله بر دهان ياوه‌‌گويان به جبهه‌‌ها آمدم. امت شهيد پرور ايران امام را تنها نگذاريد و سنگرها را پر كنيد و مسجدها را خالي نگذاريد و به نداي رهبر كبير انقلاب لبيك بگوييد اگر لياقت شهادت داشتم و به آن نائل آمدم و عيال و فرزندانم طوري رفتار كنيد كه مشتي محكمي باشد بر دهان ياوه‌‌گويان و بر جنازه من گريه نكنيد اگر مي‌‌خواهيد گريه كنيد بر امام حسين(ع) گريه كنيد من كوچك‌‌تر از آنم كه بخواهم براي امت شهيد پرور ايران پيام بدهم و اما عاجزانه مي‌‌خواهم امام را دعا كنيد و او را تنها نگذاريد و جبهه را فراموش نكنيد و آن‌‌هايي‌‌كه از خواب غفلت بيدار نشده‌‌اند بيدار شوند و به دين امام حسين(ع) بپيوندند و سنگرها را پر كنيد و در ياري رساندن به جبهه‌‌ها كوتاهي نفرماييد. همسرم دخترانم را زينب‌‌وار(س) و پسرانم را علي‌‌گونه تحويل جامعه دهيد و ضمناً مرا در روستاي فيروزآباد دفن نماييد. والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته محمد علي‌‌پور 1365/09/29 شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🍃نام شهید: حبیب الله رحمانی 🌹تولد : ۱۹خرداد ۱۳۴۱ 🍃شهادت:۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۹ 🌹محل شهادت: کوه های جوپار ماهان کرمان درگیری با اشرار مسلح. 🍃مزار: روستای قنات البشر سربنان . 🕊 همیشه با روی باز معاشرت می کرد خیلی محبوب بود. بارها دیده شد در عالم خودش هست و نوحه های جبهه و‌جنگ را زمزمه می کند در عین حال بسیار شوخ طبع بود. یک روز که از کرمان با اتوبوس به مقصد زرند می رفتم در مسیر ایست و بازرسی بود. در عالم خودم بودم که یکی با جدیت داشت می گفت :برادر برو پایین. مسافر کناری من را از عالم خودم بیرون اورد و گفت مامور با شماست. مقداری جا خوردم که جریان چیه؟ آمدم خودم را برای پیاده شدن جمع و جور کنم نگاهم به پاسدار بیسیم به دست وسط اتوبوس افتاد.دیدم دارد می خندد و او کسی غیر از حبیب نبود. سال۱۳۶۴ با همسر مرحومه اش که آموزگار بود ازدواج کرد(همسرش در مرداد۱۳۶۹ بر اثر مشکل قلبی درگذشت) و حاصل زندگی او دو فرزند پسر شد. بارها به جبهه رفت که از جمله انها شرکت در عملیات مرصاد بود . در زمان شهادت دانشجوی دانشگاه شهید باهنر بود و آن روز هم بنا نبود در عملیات باشد و داوطلبانه به منطقه رفته بود که به همراه برادران شهید حسن و‌مهدی پورمحی ابادی به شهادت رسیده بودند. شادی روح شهید و همسر مرحومه اش صلوات🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🔻بخشی از وصیت شهید مدافع حرم احمد حاجیوند الیاسی👇 👈من که دو دهه از عمرم را با ذکر یا حسین رشد و نمو پیدا کردم حق آن بود با سر برای این راه تلاش کنم نه با دست و پا شهید مدافع حرم🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🖤وهب بن وهب 🕊🌹وهب در سال ۶۱ هجری قمری تنها ۲۵ سال سن داشت و تنها هفده روز از دامادی او گذشته بود. او بعد از بریر یا عمرو بن مطاع به میدان رفت و با شجاعت در برابر تمام مشکلات جنگ استوار ماند و جنگید. بعد از آن به سمت مادرش قمر و همسرش هانیه رفت که همراه با او به کربلا آمده بودند. به مادرش گفت: آیا از من راضی شدی؟ گفت: من از تو خشنود نمی ‌شوم مگر آنکه پیش روی حسین علیه السلام کشته شوی. همسرش به او گفت: تو را به خدا سوگند مرا به فراقت مبتلا مکن و دلم را به درد نیاور. مادرش گفت: فرزندم! از تقاضای همسرت روی گردان و به میدان برو و در رکاب فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا از شفاعت جدّش در روز قیامت بهره‌مند شوی درنهایت بعد از اینکه هفتاد زخم بر روی بدنش وارد و سرش از تن جدا شد آن را به طرف مادرش انداختند. مادرش خون از چهره فرزندش پاک کرد و گفت: «ستایش مخصوص خدایی است که رویم را سفید و چشمانم را به شهادت فرزندم در رکاب امام علیه السلام روشن کرد ... گواهی می‌دهم که یهود و نصاری و مجوس در کلیسا و آتش خانه‌ های خود از شما بهترند.»سپس سر وهب را به سوی سپاه یزید انداخت که به یکی از سپاهیان یزید برخورد کرد و وی را به هلاکت رساند. خوارزمی گوید: غلام شمر به فرمان او، مادر وهب را به شهادت رساند. 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹امام سجاد (علیه السلام ):عباس را نزد خداوند منزلتى است كه در روز قيامت همه شهيدان بر آن رشك مى برند. ‌ 📚بحار الأنوار، ج 22، ص 274 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سی و هشتمین روز به نیت شهید🕊🌹 ❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️ ❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️ برای همه گرفتارا دعا کنید🙏 🌷@shahedan_aref