❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
در انتخاب دوست خیلی سفارش داشت. بسیاری از دوستانم کسانی بودند که اگر دوستیام را با آنها ادامه داده بودم، قطعا در زمینههای مختلف سقوط کرده بودم. خدا را شکر که استاد مجید کمک کرد و من تمامی دوستان سابق خود را که اهل همه نوع خلافی بودند کنار گذاشتم و الحمدلله در کنار دوستان جدید توانستم در زمینههای ورزشی و درسی و ... موفق باشم.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#مجید_صانعی
🌷@shahedan_aref
▫️
💠 هنگام صحبت با نامحرم سرش را
پایین می انداخت.
حجب و حیا در چهره اش موج میزد.
وقتی برای کمک به مغازه پدرش میرفت
اگر خانمى وارد مغازه میشد کتابی در
دست میگرفت سرش را بالا نمی آورد و
میگفت: «پدر شما جواب بده...»
شهید#سیدمجتبی_علمدار🕊🌹
🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت شصت : سلاح کمری ( ۲ )
✔️ راوی : امیر منجر
رفتيم جلوي پادگان، ماشين را پارك كردم، ابراهيم پياده شد، به سمت دژباني رفت و پرسيد: سلام، آقاي مداح اينجا هستند؟
دژبان نگاهي به ابراهيم كرد، سرتا پاي ابراهيم را برانداز نمود؛ مردي با شلوار كُردي و پيراهن بلند و چهر هاي ساده، سراغ فرمانده پادگان را گرفته!
من جلو آمدم و گفتم: اخوي ما از رفقاي آقاي مداح هستيم و از جبهه آمديم، اگر امكان دارد ايشان را ببينيم.
دژبان تماس گرفت و ما را معرفي كرد. دقايقي بعد دو تا جيپ از دفتر فرماندهي به سمت درب ورودي آمد. سرهنگ مداح به محض ديدن ما، ابراهيم را بغل كرد و بوسيد. با من هم روبوسي كرد و با اصرار، ما را به دفتر فرماندهي برد.
بعد هم ما را به اتاق جلسات برد. حدود بيست فرمانده نظامي داخل جلسه بودند.
آقاي مداح مسئول جلسه بود. دو تا صندلي براي ما آورد و ما هم در كنار اعضاي جلسه نشستيم. بعد هم ايشان شروع به صحبت كرد:
دوستان، همه شما من را میشناسيد، من چه قبل از انقلاب، در جنگ 9 روزه، چه در سال اول جنگ تحميلي مدال شجاعت و ترفيع گرفتم.
گروه توپخانه من سخت ترين مأموريت ها را به نحو احسن انجام داد و در همه عمليات هايش موفق بوده. من سخت ترين و مهم ترين دوره هاي نظامي را در داخل و خارج كشور گذرانده ام.
اما كساني بودند و هستند كه تمام آموخته هاي من را زير سؤال بردند. بعد مثالي زد كه: قانون جنگ هاي دنيا ميگويد: اگر به جايي حمله ميكنيد كه دشمن يكصد نفر نيرو دارد، شما بايد سيصد نفر داشته باشی، مهمات تو هم بايد بيشتر باشد تا بتواني موفق شوی. بعد كمي مكث كرد و گفت: اين آقاي هادي و دوستانش كارهائي ميكردند كه عجيب بود.
مثلاً در عملياتي با كمتر از صد نفر به دشمن حمله كردند، اما بيش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند و يا اسير مي آوردند.
من هم پشتيباني آنها را انجام میدادم. خوب به ياد دارم كه يكبار ميخواستند به منطقه بازي دراز حمله كنند.
من وقتي شرايط نيروهاي حمله كننده را ديدم به دوستم گفتم: اينها حتماً شكست میخورند.
اما در آن عمليات خودم مشاهده كردم كه ضمن تصرف مواضع دشمن، بيش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند!
يكي از افسران جوان حاضر در جلسه گفت: خُب آقاي هادي، توضيح
دهيد كه نحوه عمليات شما به چه صورت بوده، تا ما هم ياد بگيريم؟
ابراهيم كه سر به زير نشسته بود گفت: نه اخوي، ما كاري نكرديم، آقاي مداح زيادي تعريف كردند، ما كاره اي نبوديم. هر چه بود لطف خدا بود.
آقاي مداح گفت: چيزي كه ايشان و دوستانشان به ما ياد دادند اين بود كه ديگر مهمات و تعداد نفرات كارساز نيست، آنچه كه در جنگ ها حرف اول را ميزند روحيه نيروهاست.
اینها با يك تكبير، چنان ترسي در دل دشمن می انداختند كه از صد تا توپ و تانك بيشتر اثر داشت.
بعد ادامه داد: اینها دوستي داشتند كه از لحاظ جثه كوچك، ولي از لحاظ قدرت و شهامت از آنچه فكر ميكنيد بزرگتر بود.
اسم او اصغر وصالي بود كه در روزهاي اول جنگ با نيروهايش جلوي نفوذ دشمن را گرفت و به شهادت رسيد.
من از اين بچه هاي بسيجي و با اخلاص اين آيه قرآن را فهميدم كه میفرمايد:
«اگر شما بيست نفر صابر و استوار باشيد بر دويست نفر غلبه ميكنید.»
ساعتي بعد از جلسه خارج شديم. از اعضاي جلسه معذرت خواهي كرديم و به سمت تهران حركت كرديم. بين راه به اتفاقات آن روز فكر ميكردم.
ابراهيم اسلحه كمري پرماجرا را تحويل سپاه داد و به همراه بچه هاي اندرزگو راهي جنوب شدند و به خوزستان آمدند.
دوران تقريباً چهارده ماهه گيلان غرب با همه خاطرات تلخ و شيرين تمام شد.
دوراني كه حماسه هاي بزرگي را با خود به همراه داشت. در اين مدت سه تيپ مكانيزه ارتش عراق زمين گير حملات يك گروه كوچك چريكی بودند...
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
نماز خود را هرگز ترک نکنید!
چرا که نماز همچون ریسمان اتصالی است که همه ی هستی و موجودیت آدمی را به ملکوت پیوند می دهد و روزنه ای به سوی بهشت است.
شهید#هوشنگ_دهقان🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🍃احمدامین طبرسی در عضویت جهادگر و در جهاد سازندگی مازندران به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ هجری شمسی در اروندرود و در عملیات والفجر هشت شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم آمل به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
سردارشهید#احمدامین_طبرسی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🍃حسن جعفری در عضویت بسیجی و در لشکر ۲۵ کربلا در رسته پیاده و با تخصص ادوات به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۴/۱۱/۲۶ هجری شمسی در منطقه فاو و در عملیات والفجر هشت بر اثر اصابت ترکش و تیر به بدن شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت .
شادی روح همه شهدا صلوات❣
شهید#حسن_جعفری_خراسانی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام منم میخواستم عکس عموی شهیدم رو بفرستم یادی یشه از ایشون
چکار باید بکنم؟
سلام علیکم آیدی خودتون رو داخل لینک ناشناس بگذارید و حتما بنویسید که برای فرستادن عکس شهید آیدی را گذاشتید با شما ارتباط میگیریم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌷 شهید همت:
🌿 سرمایه اخلاص، گذشتن از همه چیزاست.
برای گذشتن ازهمه چیز، بایدشبانه روز، وجودمان با خدا باشد، آنقدر #پاک باشیم که خدا از ما راضی شود.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام عکس عموی مفقودالاثرم رو میخوام تو گروبزارین تو عملیات والفجر ۸ اسفند سال ۶۲ مفقود شدن
سلام علیکم آیدی خودتون رو داخل لینک ناشناس بگذارید و حتما بنویسید که برای فرستادن عکس شهید آیدی را گذاشتید با شما ارتباط میگیریم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام علیکم
من دخترم ۸ سالش هست نویسنده ۶ کتاب نوشته و به چاپ رسیده الان هم یک کتاب در مورد حاج قاسم نوشته که زیر چاپ هست میخواستم اگر امکانش هست عکس از کتابها بفرستم تا توی گروه تون بگذارید
ممنون از شما
✍️سلام مخاطب گرامی!
لطفا این پیام را همراه با آیدی خودتون ارسال کنید، کتابهارو در صورت مناسب بودن در کانال کتابخوانی درج می کنیم.
📚 @ketab_Et
🔴 رفتن در راه امام حسین (ع) سعادت می خواهد
🔸 شهید سیدمحمد حسینی
پدرعزیزم! بخاطر تمام زحماتی که در عرض این چند سال برایم متحمّل شدی، سپاسگزارم. به مادر بگویید برایم اشک نریزد زیرا سربلند و با افتخار به شهادت رسیدم و سعادت می خواهد رفتن در راه امام حسین (ع) و سایر حق طلبان. به برادرهایم توصیه می کنم درسشان را ادامه دهند و راه مردانگی و مردانه زیستن را پیش گیرند . موفّقیّت همهی دوستان و خانواده ام را از خداوند مسئلت می نمایم. در ضمن فقرا را فراموش نکنید و به آنها کمک نمایید.
تاریخ تولد : ۱۳۴۲/۶/۲۵
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۴/۱۵
شهید#سیدمحمد_حسینی🕊🌹
صبحتون شهدایی....❣
🌷@shahedan_aref
بیست و هفتمین روز #چله به نیت
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🌷@shahedan_aref
🍃نام و نام خانوادگی :محمد علی پور
🌹نام پدر :علی
🍃تاریخ تولد :۱۳۱۸/۰۷/۰۷
🌹محل تولد :روستای زردوان دامغان
🍃تاریخ شهادت :۱۳۶۵/۱۰/۰۴
🌹محل شهادت :شلمچه
🍃نام عملیات :کربلای ۴
🌹موضوع شهادت :جبهه
🍃نحوه شهادت :تفحصی - اصابت ترکش
🌹گلزار شهدای روستای فیروزآباد
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#محمد_علی_پور🕊🌹
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام من خواهر شهید هستم دوست دارم از برادم یادی بشه که به برکت این شهید بزرگوار یک بودایی مسلمان شد
✍️سلام مخاطب گرامی!
لطفا نام شهید بزرگوار را ذکر بفرمایید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام
شما الان حرف های ما را میشنوید؟؟
✍️سلام مخاطب گرامی
ما پیامهایی که شما می فرستید،می خوانیم
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹نــام :محمدرضا
🍃نـام خـانوادگـی :همتی ریخته گر
🌹نـام پـدر :محمد
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۴/۰۴/۱۱
🍃مـحل تـولـد :تهران
🌹سـن :۲۳ سـال
🍃تـاریخ شـهادت :۱۳۶۷/۰۴/۲۲
🌹مـحل مـزار :بهشت زهرا (س)قـطعـه ۴۰ردیـف ۱۲۱شـماره ۱۲
🍃🌹یازدهم تیر ۱۳۴۴، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش،فاطمه نام داشت. تا پایان سوم راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم تیر ۱۳۶۷، در ابوقریب بر اثر اصابت ترکش خمپاره توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#محمدرضا_همتی_ریخته_گر🕊🌹
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام، خسته نباشید
من یک کانال دارم که در رابطه با زندگی شهدا و سخنان آنها مطلب میذارم. گاهی مطالب شما رو برمیدارم ولی عکسش رو عوض میکنم یا با سرچ مطلب رو پیدا میکنم و بخش دیگری از آن را برای انتشار انتخاب میکنم(مثلا در رابطه با وصیت نامه)، آیا این موضوع از نظر شما مشکلی نداره؟!
✍️سلام مخاطب گرامی!
لطفا به سنجاق کانال مراجعه کنید
🌹🌹🌹🌹🌹
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام
...و ممنون بابت کانال خوبتون
من خواهررشهیدم ؛ خواستم از برادرم و زندگی نامه شون در کانال تون صحبت بشه .. بی نهایت ممنونم
✍️سلام
مخاطبان عزیزی که قصد دارند آثار شهدایشان در کانال بیاید(عکس، فیلم، وصیتنامه، خاطره و..) حتما آیدی خودشون رو تو پیام بذارند تا بتونیم باهاشون ارتباط بگیریم متشکرم
🌹🌹🌹🌹
هر روز با شهدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت شصت : سلاح کمری ( ۲ ) ✔️ راوی : امیر منجر رفتيم جلوي پادگان، ماشين را
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت شصت و یکم : فتح المبین ( ۱ )
در خوزستان ابتدا به شهر شوش رفتيم. زيارت حضرت دانيال نبی (علیه السلام).
آنجا خبردار شديم، كليه نيروهاي داوطلب (که حالا به نام بسيجي معروف شده اند) در قالب گردان ها و تيپ هاي رزمي تقسيم بندي شده و جهت عمليات بزرگي آماده میشوند.
در حين زيارت، حاج علي فضلي را ديديم. ايشان هم با خوشحالي از ما استقبال كرد. حاج علي ضمن شرح تقسيم نيروها، ما را به همراه خودش به تيپ المهدي (عج) برد. در اين تيپ چندين گردان نيروي بسيجي و چند گردان سرباز حضور داشت.
حاج حسين هم بچه هاي اندرزگو را بين گردان ها تقسيم كرد. بيشتر بچه های اندرزگو مسئوليت شناسايي و اطلاعات گردان ها را به عهده گرفتند.
رضا گوديني با يكي از گردان ها بود. جواد افراسيابي با يكي ديگر از گردان ها و ابراهيم در گرداني ديگر.
كار آمادگي نيروها خيلي سريع انجام شد. بچه هاي اطلاعات سپاه ماه ها بود كه در اين منطقه كار ميكردند.
تمامي مناطق تحت اشغال توسط دشمن، شناسايي شد. حتي محل استقرار گردان ها و تيپ هاي زرهي عراق مشخص شده بود.
روز اول فروردين سال 1361 عمليات فتح المبين با رمز يا زهرا (سلام الله علیها) آغاز شد.
عصر همان روز از طرف سپاه، مسئولين و معاونين گردان ها را به منطقه عملياتي بردند. از فاصله اي دور منطقه و نحوه كار را توضيح دادند. يكي از سخت ترين قسمت هاي عمليات به گردان هاي تيپ المهدي (عج) واگذار شد.
با نزديك شدن غروب روز اول فروردين، جنب وجوش نيروها بيشتر شد.
بعد از نماز، حركت نيروها آغاز شد.
من لحظه اي از ابراهيم جدا نميشدم. بالاخره گردان ما هم حركت كرد.
اما به دلايلي من و او عقب مانديم! ساعت دو نيمه شب ما هم حركت كرديم.
در تاريكي شب به جايي رسيديم كه بچه هاي گردان در ميان دشت نشسته بودند. ابراهيم پرسيد: اينجا چه میكنيد؟! شما بايد به خط دشمن بزنيد!
گفتند: دستور فرمانده است. با ابراهيم جلو رفتيم و به فرمانده گفت: چرا بچه ها را در دشت نگه داشتيد؟ الان هوا روشن ميشه، اين ها جان پناه و خاكريز ندارند، كاملاً هم در تيررس دشمن هستند.
فرمانده گفت: جلو ما ميدان مين است، اما تخريبچي نداريم. با قرارگاه تماس گرفتيم. تخريبچي در راه است. ابراهيم گفت: نميشه صبر كرد، بعد رو كرد به بچه ها و گفت: چند نفر داوطلب از جان گذشته با من بيان تا راه رو باز كنيم!
چند نفر از بچه ها به دنبال او دويدند. ابراهيم وارد ميدان مين شد. پايش را روي زمين میكشيد و جلو ميرفت... بقيه هم همينطور!
هاج و واج ابراهيم را نگاه میكردم. نَفَس در سينه ام حبس شده بود. من در كنار بچه هاي گردان ايستاده بودم و او در ميدان مين.
رنگ از چهر هام پريده بود. هر لحظه منتظر صداي انفجار و شهادت ابراهيم بودم! لحظات به سختي میگذشت. اما آنها به انتهاي مسير رسيدند... شكر خدا در اين مسير مين كار نشده بود.
آن شب پس از عبور از ميدان مين به سنگرهاي دشمن حمله كرديم. مواضع دشمن تصرف شد. اما زياد جلو نرفتيم.
نزديك صبح ابراهيم بر اثر اصابت تركش به پهلويش مجروح شد. بچه ها هم او را سريع به عقب منتقل كردند.
صبح ميخواستند ابراهيم را با هواپيما به يكي از شهرها انتقال دهند. اما با اصرار از هواپيما خارج شد. با پانسمان و بخيه كردن زخم در بهداري، دوباره به خط و به جمع بچه ها برگشت.
در حمله شب اول فرمانده و معاونين گردان ما هم مجروح شدند. براي همين علي موحد به عنوان فرمانده گردان ما انتخاب شد.
همان روز جلسه اي با حضور چند تن از فرماندهان از جمله محسن وزوايي برگزار شد. طرح مرحله بعدي عمليات به اطلاع فرماندهان رسيد.
كار مهم اين مرحله تصرف توپخانه سنگين دشمن و عبور از پل رفائيه بود. بچه هاي اطلاعات سپاه مدت ها بود كه روي اين طرح كار میكردند. پيروزي در مراحل بعدي، منوط به موفقيت اين مرحله بود.
شب بعد دوباره حركت نيروها آغاز شد. گروه تخريب جلوتر از بقيه نيروها حركت میكرد، پشت سرشان علي موحد، ابراهيم و بقيه نيروها قرار داشتند.
هر چه رفتيم به خاكريز و مواضع توپخانه دشمن نرسيديم! پس از طي شش كيلومتر راه، خسته و كوفته در يك منطقه در ميان دشت توقف كرديم.
علي موحد و ابراهيم به اين طرف و آن طرف رفتند. اما اثري از توپخانه دشمن نبود. ما در دشت و در ميان مواضع دشمن گم شده بوديم!
با اين حال، آرامش عجيبي بين بچه ها موج میزد. به طوري كه تقريباً همه بچه ها نيم ساعتي به خواب رفتند.
ابراهيم بعدها در مصاحبه با مجله پيام انقلاب شماره فروردين 1361 ميگويد: آن شب و در آن بيابان هر چه به اطراف ميرفتيم چيزي جز دشت نميديديم، لذا در همان جا به سجده رفتيم و دقايقي در اين حالت بوديم. خدا را به حق حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ائمه معصومين قسم ميداديم.
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
🌷@shahedan_aref
🍃نــام :قاسم
🌹نـام خـانوادگـی :صالحی
🍃نـام پـدر :محمد
🌹تـاریخ تـولـد :۱۳۳۹/۰۴/۰۶
مـحل تـولـد :تهران
🍃سـن :۲۲ سـال
🌹تـاریخ شـهادت :۱۳۶۰/۱۲/۰۱
🍃مـحل مـزار :بهشت زهرا (س)قـطعـه ۲۶ردیـف ۵۲شـماره ۵۱
تـصویر مـزار
🕊ششم تیر ۱۳۳۹، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمد، ارتشی بود و مادرش،فاطمه نام داشت. اتمام تحصیل دیپلم در رشته دبیر فنی ساخت و اتومکانیک درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. ششم اردیبهشت ۱۳۶۱، در تنگه چزابه بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
شهید#قاسم_صالحی🕊🌹
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
🌷@shahedan_aref
🕊🌹مادر شهید حبیب الله حقیقی برای پیدا شدن پیکر فرزند شهیدش طی ۲۰ سال ۷۵۰ مرتبه به بنیاد شهید مراجعه کرد که تمام این مراجعات در بنیاد شهید به ثبت رسیده است.
شهید حبیب الله حقیقی متولد ۱۳۴۴ بوده و در تاریخ ۱۳۶۱ خبر شهادتش به خانواده میرسد که در واقع در هنگام شهادت ۱۷ ساله بوده است.
مادر این شهید والا مقام ۲۰ سال انتظار آمدنش را کشید. به گفته خانواده شهید حقیقی مادر این شهید ۲۰ سال درب منزل خود را باز گذاشت تا فرزندش برگردد.
مادر شهید حقیقی علاوه بر ۷۵۰ مرتبه مراجعه به بنیاد شهید ۹۸۰ مرتبه نیز سراغ فرزند خود را از تیپ المهدی (عج) گرفته است و سرانجام در سال ۱۳۸۱ دار فانی را وداع گفت.
پیکر شهید حبیب الله حقیقی ، از شهدای شهر مبارک آباد شهرستان قیروکارزین پس از ۳۹ سال فراق در ایام فاطمیه ۱۴۰۰ اعلام شد که پیکر مطهر شهید حبیب حقیقی تفحص شده است.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#حبیب_الله_حقیقی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرط شهید شدن، شهید بودن است.
اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش میشود.
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام و عرض ادب چطور خودم را به شهدا برسانم شهدایی که در زمان تولد من برای امنیت من شهید شده اند دست ما را بگیرید و در این زمانه ی پر ریا و هجمه های فرهنگی و نظامی به شهدا برسانید شهدایی که دست نیافتنی برای انسان گنهکاری چون من هستند😭😔
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🕊شهید اصغر پاشاپور که اکثرا او را با همراهی سردار قاسم سلیمانی در چند ثانیه فیلم از میان مدافعان حرم میشناسند، یک ماه بعد از شهادت سپهبد شهید قاسم سلیمانی در حلب توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
پیکر مطهر او که توسط تروریستهای تکفیری ربوده شده و سر از بدنش جدا شده بود، روز گذشته همزمان با اولین شب از ماه رجب و مصادف با پنجم اسفند ماه ۹۸ به کشور بازگشت.
شهید اصغر پاشاپور مستشار نظامی رزمندگان دفاع وطنی سوریه و فرمانده قرارگاه عملیاتی شمال سوریه بود که حدود هشت سال به منظور مقابله با تروریستهای تکفیری داعش و احرار الشام در این جبهه حضور فعال داشت و عمده آموزشهای رزمندگان سوری بر عهده او بود.
این رزمنده جبهه مقاومت ساکن شهر ری و از اولین نفراتی بود که به همراه حاج قاسم سلیمانی به منظور دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه رفت و نهایتا روز سیزده بهمن ۱۳۹۸ پس از گذشت یک ماه از شهادت سردار سلیمانی در حلب سوریه به فرماندهان و همرزمان شهید خود پیوست.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید مدافع حرم🕊🌹
#اصغر_پاشاپور
🌷@shahedan_aref