eitaa logo
هر روز با شهدا
66.6هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
20 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷 شهید محمد سعید کناری تاریخ تولد: ۲۴ اسفند ۱۳۴۷ محل تولد: خوزستان – خرمشهر سن: ۱۸ سال تاریخ شهادت: ۵ بهمن ۱۳۶۵ محل شهادت: شلمچه – شلحه صالحیه عملیات: مرحله سوم کربلای ۵ یگان: لشکر ۱۰ سیدالشهدا – گردان علی اکبر مزار: کرج – امامزاده محمد خاطرات 🌷راوی ← شهید سعید کناری از بچه های خرمشهر بود که بعد از جنگ به کرج و محله کارخانه قند مهاجرت کرده بود. سن و سالش کم بود ولی همیشه آرزوی حضور در جبهه را داشت. زمانی که سنش بالا رفت و اجازه حضور به ایشان داده شد، با وجود مشکلات مالی فراوان خانواده در جبهه حضور پیدا کرد و به فیض عظمای شهادت نائل شد.🕊 شهید 🌷@shahedan_aref
سالگرد شهادت شهید روح الله کافی زاده 🌱 آقا روح الله راز رفتنش را برای من فاش نکرد. قبل از رفتنش یک بار از من پرسید: اگر من بروم ماموریت و شهید شوم تو چه کار می‌کنی؟ گفتم: حالا که از جنگ خبری نیست، بهتر است در موردش حرف نزنیم. زمانی‌ که فتنه در سوریه آغاز شد مدام اخبار سوریه را دنبال می کرد در حالی‌که من از اعزام نیرو به سوریه بی خبر بودم. ۲۷ فروردین سال ۹۲ بود که گفت: برای یک ماموریت عازم تهران است. یکی دو روز بعد تماس گرفت و گفت: سوریه است و من از شدت ناراحتی زدم زیر گریه و گفتم: چرا رفتی؟ در جوابم گفت: نترس گریه نکن، حضرت زینب هوای ما را دارند. صدا مرتب قطع و وصل می ‌شد و فقط آخرین حرفی که در آن تماس شنیدم این بود که گفت: مواظب خودت و بچه ها باش خداحافظ... راوی: همسر شهید 💜 تاریخ شهادت: ۹۲/۲/۱۵ 🥀 شهید 🌷@shahedan_aref
🌹شب عقد کلی سنت‌شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش. 🍃|• مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسم‌مان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛ البته نه برای ریخت و پاش! برای اینکه سادگی ازدواج‌مان را ببینند؛ این که می‌شود ساده ازدواج کرد و خوشبخت بود. 🌱|• عروسی‌مان هم از این ساده‌تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه‌ بخت. 🌷شـهـیـد 🌷@shahedan_aref
سالروز شهادت اولین شهید مدافع حرم استان اصفهان مکانیک تانک شهید روح الله کافی زاده روح‌الله کافی‌زاده متولد بیست و هفتم شهریور ماه سال ۵۹ در نجف‌آباد اصفهان است. سه خواهر و سه برادر دارد. بچه‌گی و نوجوانی‌اش پسری مظلوم و خجالتی بود. عاشق شغل نظامی بود. ‌روزی که در آزمونهای سپاه قبول می‌شود خدا را شکر میکند که لباس سرباز امام زمان را بر تن میکند و به رهبر و نظام و اسلام خدمت میکند خیلی گلستان شهدا می‌رفت. بیشتر اوقات سوار موتورش می‌شد و می‌رفت گلستان و بعد هم تخت فولاد. ارادت عجیبی به شهید حاج احمد کاظمی داشت. هر بار می‌رفت گلستان، می‌رفت سر مزار شهید کاظمی و برایش نماز می‌خواند. روح‌الله خیلی نماز شب می‌خواند. اواخر سعی می‌کرد نماز شبش ترک نشود. توسل‌هایش دیدنی بود. عاشق امام زمان (عج) بود، می‌گفت خیلی ناراحتم که تا حالا برای خشنودی آقا نتوانستم کاری انجام دهم یادش گرامی وراهش پررهرو هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر شان شهید مدافع حرم 🌷@shahedan_aref
برای مرخصی به شهرضا آمد. مادرش برای ناهار نان و کباب برایش فراهم کرد. چند لقمه ای بیشتر نخورد و کشید کنار. به او تعارف و اصرار کردم که غذایش را بخورد. ولی در حالی که اشک در چشمانش داشت، در پاسخم گفت: «پدر! من چگونه می توانم در این سفره ی پر محبت و گرم، نان تازه و کباب صرف کنم، در حالی که نمی دانم یارانم، همسنگرانم بسیجیان عزیز چه غذایی می خورند!» راوی : پدر شهید شهید 🌷@shahedan_aref
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام شهید غیرت سلام ای شهید امر به معروف شهید 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت هفتم راوی : دکتر محسن نوری ( دوست شهید ) یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید. از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم … می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه ، چندین دخترجوان مشغول شنا بودند همان جا خدا را صدا زدم و گفتم: " خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه می کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود اما خدایا من به خاطر تو ازین گناه میگذرم" از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم.... خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود ... یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم .. حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم واشک میریختم و مناجات می کردم خیلی باتوجه گفتم؛ یا یاالله ک یالله به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد به اطراف نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد همه می گفتند سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…” احمد این را گفت و برگشت به سمتم: " محسن، این ها رو برای تعریف از خودم نگفتم، گفتم که بدانی انسانی که گناه رو ترک کنه چه مقامی پیش خدا داره" بعد گفت: تا زنده ام برای کسی از این ماجرا حرفی نزن! ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید 🌷@shahedan_aref
وقتی همسر شهید چمران فکر کرد مصطفی به او ظلم کرده ✍در بخشی از کتاب «چمران به روایت همسر شهید»، می‌خوانیم: از لبنان که آمدیم هر چه داشتیم گذاشتیم برای مدرسه. در ایران هم که هیچ چیز. بعد یکدفعه مصطفی رفت و من ماندم که کجا بروم؟ شش ماه اینطور بود تا امام فهمیدند این جریان را. خدمت امام که رفتیم به من گفتند: «مصطفی برای دولت هم کار نکرد. هر چه کرد به دستور مستقیم خودم بود و من مسئول شما هستم». 🪵__بعد بنیاد شهید به من خانه داد. خانه هیچی نداشت. «جاهد»- یکی از دوستان دکتر- از خانه خودش برای من یک تشک، چند بشقاب و ... آورد تا توانستم با پدرم تماس بگیرم و پول برایم فرستادند. به خاطر این چیزها فکر می‌کنم مصطفی به من ظلم کرد. البته نفسانی بود این حرفم. بعد که فکر کردم، می‌دیدم مصطفی چیزی از دنیا نداشت، اما آنچه به من داد یک دنیا است. شهید 🌷@shahedan_aref
همیشہ با محاسݩ شاݩہ ݣشیدهـ وݪباس هاےټمیزومرتب در اجتماع حاضـرمےشدومےگــفـت🌱 ایݩ فݣر غلط اسټ ݣہ ما نبایڋ آراستگےظاهـر داشټہ ݕاشیݦ حزب الهےݕودݩ یعݩے؛😍 نظم وانضباط باطݩ وظاهر شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پشت این چشم ها ابر ها در گیرند و من کنار خنده هایت می مانم در این دقایق دلتنگی صبحتون شهدایی شهید 🌷@shahedan_aref
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین 🗞📜📄هركدام از این وصیت نامه­ها و خاطرات این جوانان را كه انسان می­خواند، تصویری از انقلاب یك نفر آدم را در آن می­بیند و خودش منقلب كننده و درس دهنده است. (امام خمینی رحمت الله عليه) 🕊💐روحاني مبارز شهيد زكريا اسلامي؛ رسالت شما پیام رسانی خون شهداست 🌴برادران من، آنهائي كه خون دادند رسالت را به پايان رسانده اند و شما اي كه زنده ايد رسالت مهمتري داريد و آن اينكه پيام رسان خون شهيدان باشيد و از هيچگونه مانعي نهراسيد و همه آنها را از سر راه خود برداشته و بي پروا به اين راه ادامه دهيد. شهید 🌷@shahedan_aref