sarbazan-emam-zaman-01.mp3
334.1K
📼 اينان جنود خدا و مجاري تحقق ارادهي حق در سيارهي زمين هستند و بار ديگر، زمان در انتظار واقعهاي عظيم است...
📌برگرفته از فیلم "سربازان امام زمان"
🔰شماصدای #سید_شهیدان_اهل_قلم را
میشنوید...♥️
#عاشقانه_های_آوینی
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت دهم فردا ظهرش مرخص شدم. ملاقاتی نداشتم و کسی هم دنبالم نیامده بود. من
فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت یازدهم
ماه مهر نزدیک بود و امیر باید میرفت کلاس اول. نزدیک خانهمان، مدرسه ابتدایی بود؛ همان جا اسمش را نوشتم. روپوش و کیف برایش خریدم و آماده رفتن به مدرسه شد. نق و نوق میکرد و از درس خواندن خوشش نمیآمد. چند هفتهای طول کشید تا به محیط مدرسه و همکلاسیهایش عادت کند. چند کلاس اکابری که رفته بودم، اینجا به کمکم آمد و میتوانستم در درسهای امیر کموبیش کمکش کنم. با همان سن کم ادای مردهای بزرگ را درمیآورد. هروقت آخر هفته میخواستم خانه دایی محمد یا مادرم بروم، مرا همراهی میکرد تا تنها نباشم. جلوی در مینشست و نمیآمد داخل خانه. میگفت: «مامان جان! اینا بیحجابن؛ اصلا محرم و نامحرم حالیشون نیست؛ من نمیام خونهشون. میخوای چشم پسرت به گناه بیفته؟! تا هروقت دوست داری بمون، بعد بیا تا بریم. من همین جا میشینم.»
واقعا غیرتی بود؛ ادا درنمیآورد. قبل از اینکه به سن تکلیف برسد، خیلی از احکام را یادش دادم. هفتههایی که مدرسهاش شیفت ظهر بود، اول میرفت مسجد جامع امام جعفر صادق (علیهالسلام) که نزدیک خانهمان بود، نمازش را میخواند و بعد میرفت مدرسه.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
🌷@shahedan_aref
شهیدی که از لباس ریاست خودداری میکرد
🔹عشق شهید بهروز غفاری به وطن آنقدر در دلش زیاد بود گفتنی نبود. او همیشه بر زبان داشت که سرباز وطن هستم و تمام پیشنهادات ریاستی را در شهرهای مختلف رد کرده بود چون میگفت خدمت در لباس ریاست نمیخواهد. این تواضع و فروتنی ایشان باعث میشد که چشم از بیشتر کارهای دنیوی بردارد.
🔹بهروز غفاری در سال ۱۳۹۸ با آمدن بیماری کرونا، ایشان ضد عفونی کردن اداره جات را بر عهده گرفت؛ در حالی که به خدمت خود ادامه میداد و شب و روز به سلامت تمام سربازان که در اداره بودند تلاش میکرد و خانواده کمتر اورا میدیدند و نگران حال او بودند. حاج بهروز در طول دوماه خود نیز درگیر این بیماری شد که اورا در بیمارستان امام خمینی (ره) اردبیل بستری کردند و چون با نبودن امکانات هیچکس نمیدانست که چطور با این بیماری مبارزه کند و با تلاش بسیار پزشکان و پرستاران برای بهبودی او بعد از سه روز ماندن در آنجا به رتبهی شهادت نائل میشود.
شهید#بهروز_غفاری🕊🌹
🌷@shahedan_aref
بازگشت پیکر شهید مدافع حرم پس از ۷ سال
🔹پیکر شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون «سید مصطفی حسینی» هفت سال پس از شهادت به میهن اسلامی بازگشت.
🔹این شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون در سال ۹۵ در منطقه خان طومان سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#سیدمصطفی_حسینی
🌷@shahedan_aref
📢 دانشمندی که حضورش کابوس دشمنان بود
مروری بر کتاب شنبه آرام که به زندگی شهید محسن فخری زاده
💠 شاهد ترور
#شهید_محسن_فخریزاده در پائیز ۱۳۹۹ به شهادت رسید و پس از گذشت دو سال، کتاب «شنبه آرام» که به زندگی این شهید دانشمند از منظر همسرش میپردازد، منتشر شد. «شنبه آرام» به قلم محمدمهدی بهداروند ، توسط انتشارات حماسه یاران در پائیز ۱۴۰۱ به بازار کتاب آمده و کمک زیادی به شناخت بهتر #شهید_فخریزاده میکند.
📚 کتاب از ۱۶ فصل تشکیل شده و ما زندگی شهید را از زاویه دید همسرشان مرور میکنیم .
لحظه شهادت شهیدفخریزاده هنوز برای بسیاری با ابهامات بسیاری روبهروست و نحوه دقیق شهادت ایشان به طور واضح در رسانهها گفته نشد. بهداروند با توجه به حساسیت مردم نسبت به ترور شهید فخریزاده، کتابش را با لحظات حساس و دردناک ترور شروع میکند. همسر شهید به عنوان شاهد در محل شهادت حضور داشته و همین حضور و بیان به یکی از نقاط قوت کتاب تبدیل شده است .
🌐 سفارش کتاب شنبه آرام 👇👇👇
https://b2n.ir/s45381
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت حاج قاسم از توصیه مقام معظم رهبری به قرائت دعای جوشن صغیر در جنگ۳۳روزه با اسراییل
🔸اَلدُعا سِلاحُ المؤمن/ دعا را بخوانید.
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت یازدهم ماه مهر نزدیک بود و امیر باید میرفت کلاس اول. نزدیک خانهمان،
فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت دوازدهم
چند روزی از مادرم خبر نداشتم. تلفن زدم به خوشبخت؛ او هم بیخبر بود و گفت مادر خیلی وقت است به دیدن او نرفته. دلشوره گرفتیم. به محمدحسین خبر دادیم. چند روز دنبال مادر میگشتیم؛ اما خبری از او نشد. بیمارستان و کلانتریای نبود که سر نزده باشیم. شب و روزم شده بود گریه؛ تا اینکه یک روز محمدحسین با چشمانی سرخ آمد و خبر مرگ مادرم را داد.
گوشم سوت کشید، کر شدم، چشمانم سیاهی رفت، نفسم بند آمد و غش کردم. مادرم روزی که از خانهی ما رفت، در سهراه آذری موقع عبور از خیابان، پوست موز زیر پایش میرود و زمین میخورد. همان لحظه یک کامیون با سرعت زیاد از روی بدن مادرم رد میشود. بلایی سرش آمد که پیکرش قابل شناسایی نبود!
تا هفتم مادرم با پای خودم میرفتم خانهاش و شب جنازهام را از مطب دکتر میآوردند. همه میگفتند زهرا تا چهلم دوام نمیآورد و کنار مادرش خاک میشود؛ اما کدام قبر؟! بندهی خدا چون قابل شناسایی نبود، گمنام و بیکس دفنش کردند. افسرده شدم و فقط با قرص آرام میگرفتم. همهی دل خوشیام در روزهای سخت زندگی، مادرم بود. دردهایم را وقتی در آغوشش میگرفتم و سرم را روی زانوهایش میگذاشتم فراموش میکردم. بهیکباره کمرم شکست و بیکس شدم. بابا هم حال و روزش بهتر از ما نبود. طاقت خانهی بدون مادرم را نداشت و بعد از چند روز برگشت خانهی ارباب. اوضاع روحی و جسمی بدی داشتم. خودم هم امیدی به زنده ماندن نداشتم. محمدحسین پایش را کرده بود در یک کفش که راننده فراری کامیون را پیدا کند. شبی خواب دیدم مادرم در جوار اهلبیت (علیهمالسلام) و حضرت زهرا (علیهاالسلام) است. بانویی نورانی گفت: «ما خیلی وقته منتظر مادرت بودیم. جای خوبی تو بهشت داره؛ نگران نباش.»
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
🌷@shahedan_aref
اگـر کسی صدای رهبر خود را نشنود...
به طور یقین صدای امام زمان(عج)
خود را هم نمیشنود...
و امروز خط قرمــز باید توجه تمام
و اطاعت از ولی خود، رهبری نظام باشد.
شهید #حاج_قاسم_سلیمانی🕊🌹
سلام صبحتون شهدایی...❣
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 زیارتنامه تصویری شهدا
هدیه بروح مطهر شهدا دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و ... صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌷@shahedan_aref
خيلي دوست داشتم عبدالله را دامادكنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج كن . درجوابم ميگفت : « پدرجان انشاا... هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج ميكنم » .هرموقع كه به مرخصي ميآمد خواسته ام را تكرار ميكردم . يك روزكه به مرخصي آمدگفتم : باباجان آرزودارم تازنده ام دامادي تورا ببينم . گفت :« حالازوده » . به شوخي گفتم : اگه درانتخاب همسر مشكل داري به دخترايي كه از مدرسه بيرون ميان نگاه كن، هركدومو كه پسنديدي بگو تا برات خواستگاري كنم .درجوابم گفت : « باباجان چشمي كه بخواد به دختر مردم نگاه كنه، باانگشت بيرونش ميارم وزير پا له میکنم .
شهید #عبدلله_شهروی🕊️🌹
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام ببخشید پخش داستان ننه علی شرعی هست چون نویسنده گفتن راضی نیستن توی گروه ها پخش میشه پولی هست
سلام مخاطب گرامی!
قصه ننه علی با اجازه خود نویسنده و ناشر بارگذاری میشود ، بخش های زیادی از داستان بارگذاری میشود نه کتاب بطور کامل البته بگونه ای پیوسته و مرتبط بارگذاری میشود که به اصل مفهوم داستان خدشه ای وارد نشود لذا مخاطبینی که قصه ننه علی را دنبال میکنند اگر قصد خواندن داستان بصورت کامل و تام را دارند کتاب را خریداری کنند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شهید کریم کاویانی کوثر خیزی از شهیدان بم کرمان بود.
وی در ابتدا زرتشتی بود اما در چهارده سالگی مسلمان شدن خود را رسما اعلام می کند و در راه خدمت به اسلام و مسلمانان تلاش های فراوان و صادقانه از خود نشان می دهد.
پس از اسلام آوردن، قرآن و نهج البلاغه را حفظ می کند و نیز به ثروت قابل توجه دست می یابد اما ثروت خود را صرف اسلام و انقلاب می کند.
دو خانه داشت که یکی را به عنوان مسجد وقف می کند و دیگری را وقف امام جماعت آن مسجد می کند.
شهید کاویانی در جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به شهادت رسید.
مادرش در زمان کودکی او از دنیا رفته بود. خواهر بزرگ تر او که مخفیانه مسلمان شده بود، وی را با خود به کرمان می برد و از همان چهار سالگی قرآن و نماز را به او یاد می دهد.
شهید کاویانی از یازده سالگی مخفیانه نماز می خواند اما از چهارده سالگی مسلمان شدن خود را رسما اعلام می کند.
این اقدام او زمینه را فراهم می سازد که تعدادی از خویشاوندانش که مخفیانه مسلمان شده بودند پشت سرش به نماز بایستند.
به دلیل این اقدام خواهرش، وصیت می کند پس از شهادت، در نزدیک مزار او در مسجد صاحب الزمان کرمان دفن شود.
جالب آنکه این وصیت را به صورت شفاهی به دوست همرزمش حاج عباس خلیلی می گوید.
وقتی جنازه ی شهید پس از هفده سال به وطن باز می گردد، آقای خلیلی به دلیل بستری شدن در بیمارستان نمی تواند وصیت را برساند اما با اینکه توقع بود در بم دفن شود، در قطعه ی شهدای مسجد صاحب الزمان کرمان می آرامد.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#کریم_کاویانی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹
#بابک_نوری
سالروز ولادت 7/21❣
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت دوازدهم چند روزی از مادرم خبر نداشتم. تلفن زدم به خوشبخت؛ او هم بیخبر
فصل ششم: حاج آقا روح الله
قسمت اول
حسین را به همسایهها میسپردم و میرفتم سر کار. به خانه که برمیگشتم، امیر و علی با ذوق از داستانهای پیامبران که در مسجد شنیده بودند برایم میگفتند. اگر فرصت میکردم، برای نمازجماعت به مسجد میرفتم. امیر و علی همراه پدرشان بودند، من و حسین هم میرفتیم شبستان زنانه. یکی از شبها حاجآقا قدرتی، امامجماعت مسجد، بعد از نماز منبر رفت. سخنرانی تندی بر علیه جنایتهای پهلوی کرد. تا آن زمان سرم در لاک خودم بود و چیز زیادی از خیانتهای شاه و مبارزه انقلابیون نشنیده بودم.
بعد از سخنرانی، یکی از نمازگزاران سؤالی پرسید که با جواب عجیب حاجآقا روبهرو شد. مرد گفت: «حاجآقا قدرتی! این جنایتهایی که شما میگی، شاه کِی انجام داده که ما ندیدیم؟!» حاجآقا با تندی جوابش را داد: «اون زمانی که شما کِرکِره مغازهتون رو میکشیدید پایین و با عجله خودتون رو میرسوندید خونه تا مُراد برقی ببینید! همون موقع مشغول خفه کردن صدای جوونای این مملکت بود آقا جان!»
سخنرانی تمام شد و پچپچ نمازگزاران بالا رفت. گوشم را تیز کردم تا ببینم چه میگویند. انگار فقط من در خواب غفلت بودم و چیزی از آنهمه جنایت نمیدانستم! شاید زندگی زیادی مرا درگیر خودش کرده بود که حواسم به دوروبرم نبود. برگشتیم خانه. بعد از شام به رجب گفتم: «این آقای خمینی که میگن کیه؟! طرفدار زیاد داره؟!» رجب که انتظار شنیدن همچین سؤالی را از من نداشت، با تِتهپِته جوابم را داد: «نه بابا طرفدار کجا بود! میگن یه عالِم هندیه، میخواد انقلاب کنه و شاه رو سرنگون کنه. تو خودت رو درگیر این بازیها نکن؛ آخرش جز گرفتاری هیچی نیست. مگه به همین راحتی میشه پهلوی رو از تخت کشید پایین؟»
پیش خودم گفتم عالم هندی را چه به شاه ایران و انقلاب؟! جوابش قانعکننده نبود. سؤالاتم بیشتر شده بود. خواهر بزرگم، صغری به دیدنم آمد. جز ما هیچکس در خانه نبود. فرصت خوبی برای پرسیدن سؤال بود.
- آبجی! آقای خمینی کیه؟! مرجع تقلیده؟!
- زهرا! یه وقت جایی اسمش رو نبری؟! آره، مرجع تقلیده. ما رسالهش رو داشتیم، مجبور شدم بندازم تو چاه آب! آخه ساواک خونه به خونه میگرده، اگه رساله یا اعلامیهش رو پیدا کنه بیچاره میشیم! فقط خدا باید از دست این وحشیها نجاتمون بده!
با تعجب گفتم: «چرا؟ مگه تو رسالهش چی نوشته؟! اعلامیه چیه؟!» با اینکه جز ما کسی در خانه نبود، اما صدایش را آرام کرد و گفت: «آقای خمینی تو اعلامیههاش مردم رو دعوت به مبارزه با شاه میکنه؛ رهبر مبارزینه. داشتنِ اعلامیهش جرم سنگینیه. چطور خبر نداری از این چیزا؟!»
مبارزه و انقلاب؛ کلماتی که برایم تازگی داشت و تا آن روز به گوشم نخورده بود. هرچه بیشتر از آقای خمینی میشنیدم، عطش دانستنم بیشتر میشد. چرا میخواست انقلاب کند؟ چرا تبعید شده؟ چرا بردنِ اسمش جرم است؟ کلی سؤال بیجواب در ذهنم میچرخید و من به دنبال پاسخ قانعکنندهای میگشتم.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
🌷@shahedan_aref
💢 جلال از شاگردان خاص آیت الله بهاءالدینی بود یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند :
🔸 "بین شما یکی از سربازان امام زمان (عج) هست و به زودی از میان شما میرود."
🔹بعدها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش، آیت الله بهاءالدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشکهایشان از گونه سرازیر میشد و روی عکس جلال میافتاد .
🔸فرمودند: امام زمان (عج) از من یک سرباز میخواستند. من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است...
شهید #جلال_افشار🕊🌹
🌷@shahedan_aref
💢 _کجاییی ببینی موشکهایت به اسرائیل رسیدند..
شهید#حسن_تهرانیمقدم...🌷🕊
#فلسطین
#طوفان_الأقصى
🌷@shahedan_aref
شهـــید #ابراهیم_هادی🕊🌹
عظمت در چشمان کسیست که نگاهش را کنترل میکند
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام خسته نباشید ممنون و. متشکر از زحماتی که برای کانال شهدا میکشید خواستم بپرسم شما راضی هستید از روی زندگینامه ی شهدا و یا مطالب دیگه کپی بشه و در گروههای دیگه منتشر بشه؟؟ تشکر
✍سلام مخاطب گرامی!
استفاده از مطالب کانال ما بی قید و شرط مجازه، نشر سیره و آثار شهدا نشر خوبیهاست.
🙏🙏🙏🙏