eitaa logo
هر روز با شهدا
70.6هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
19 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت نهم : شرطبندی ✔️راوی : مهدی فریدوند ، سعید صالح تاش 🔸تقريباً سال 1354 بود. صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم. سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟ بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان. دقايقي بعد بازي شروع شد. تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. 🔸همان روز به يكي از محله هاي جنوب شهر رفتيم. سر 700 تومان شرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند. 🔸يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه شد ما پول نميگيريم. يكي از آنها جلو آمد و شروع به بازي كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد! 🔸همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصباني بودم به گفتم:آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟! باتعجب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! 🔸هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند. آنها پنج نفره با سر 500 تومان بازيکردند. ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند! 🔸آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد. شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از ، حاج آقا احکام ميگفت. تا اينكه از شرط بندي و پول صحبت کرد و گفت: پيامبر ميفرمايد: «هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست ميدهد .» و نيز فرمود هاند: «کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود .» 🔸ابراهيم با تعجب به صحبتها گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا وگفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده بخشيدم! حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، بکن اما شرط بندي نکن. 🔸هفته بعد دوباره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان! ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم. آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه. يکي ديگه گفت: پول نداره و... 🔸ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به ، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم. که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد. ٭٭٭ 🔸دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شر طبندي نكنيد. اما يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! آخرای بازي بود كه آمد. به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد. 🔸از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد وتوپ را گرفت. بعدگفت: كسي هست بياد تك به تك بزنيم؟از بچه هاي نازي آباد كسي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود. با خاصي جلو آمد وگفت: سَرچي!؟ ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد. 🔸ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد ازآن حسابي با ما دعوا كرد! ابراهيم به جز واليبال در بسياري از رشته هاي ورزشي داشت. در کوهنوردي يک کامل بود. تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبحهاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند تجريش. نماز صبح را در صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا ميرفتند. آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند. 🔸فراموش نميكنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد! اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهيم را هم خيلي خوب بازي ميكرد. در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع شهدای حادثه تروریستی سراوان 🔹۵ شهید حادثه تروریستی سراوان صبح امروز با حضور فرماندهان ارشد مرزبانی، سپاه قدس، خانواده شهدا و مردم این استان تشییع شدند. 🌷@shahedan_aref
🔰 در تاریخ بنویسید در یک شب پنج جوان رشید برای جلوگیری از ورود اشرار به کشورشان شدند اما صدا از یک سلبریتی هم درنیامد؛ اما اگر فردا قاتلان آنها را بخواهند اعدام کنند همه مدافع حقوق بشر می‌شوند 🌷@shahedan_aref
❣خدایا ... از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت اما شکایتم را پس میگیرم ... من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد .. گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،معنایش این نیست که تنهایم ... معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ... با تو تنهایی معنا ندارد ! مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...! 🌹دوستت دارم ، خدای خوب من شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که به "شهید زهرایی"معروف است. 🍃 وقتی نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها را بر زبان می آورند، قدرت تکلم را از دست می دهند... ✨امام خامنه ای(حفظه الله تعالی): بگو که با او در ارتباط بودی.. چرا حرف نمیزنی...؟😭 🌷شهید 🌷@shahedan_aref
🌷 🌷 !! 🌷در تاریخ ۲۱/ ۵/ ۱۳۶۳، روز نگهبانی من بود؛ در حین نگهبانی متوجه شدم که ماشین‌های دشمن زیاد رفت و آمد می‌کنند، به بچه‌ها اعلام کردم که مواظب باشند. به گروهان ادوات که موشک ناو داشتند، تلفن زدیم و قضیه را توضیح دادیم و آن‌ها کشیک می‌دادند. بعد از چند دقیقه آن‌ها با موشک ناو یکی از ماشین‌های فرمانده‌ای از دشمن را زدند و بعد از ۴۵ دقیقه متوجه دور زدن هلیکوپتری در اطراف همان ماشین شدیم. 🌷فهمیدیم که هدفشان بردن جنازه فرمانده‌شان از داخل ماشین است و بعد از آن دیدیم ۳ هلیکوپتر کبری دشمن قصد حمله به نیروهای ما را دارند. یکی از آن‌ها را روی خاکریز خودشان به وسیله موشک ناو زدیم و ۲ هلیکوپتر دیگر مانند موش فرار کردند و هواپیمایی که زده بودیم، در هوا می‌سوخت و به سمت پایین سقوط می‌کرد و پروانه‌هایش در هوا می‌چرخید. 🌷چند ساعتی هلیکوپتر می‌سوخت و همه بچه‌ها تماشا می‌کردیم و لذت می‌بردیم. دشمن می‌خواست غلطی بکند ولی نتوانست. امیدوارم که در همه حرکاتمان که هدف اسلام است پیروز شویم و مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنیم. راوی: جانباز سرافراز شهباز کاظمی ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت بیست و یکم از اینکه بچه های بسیج و مسجد به دنبال مسائل فهم درسن معارف دین نیستند بسیار ناراحت بود. خیلی برای ارتقاء سطح معرفت و عقیده بچه ها تلاش می کرد. با مسئولان بسیج مسجد بارها صحبت کرده بود. می گفت بیشتر از برنامه های نظامی به فکر ارتقاع سطح معرفتی بچه ها باشید... برای این کار خودش دست به کار شد.به همراه بچه ها در جلسات اخلاقی بزرگان تهران شرکت میکرد. در مناسبت های مذهبی به همراه بچه ها به مسجد حاج اقا جاودان میرفت به این عالم ربانی ارادت ویژه داشت. مدتی هم بزرگ تر های فرهنگی مسجد را به جلسات حاج اقا مجتبی تهرانی میبرد. وقتی احساس کرد این جلسه برای بچه ها سنگین است جلسات ان را عوض و از اساتید دیگر استفاده کرد. از دیگر کارهایی ک تقریبا هر هقته تکرار میشد برنامه زیارت حضرت عبدالعظیم بود. با بچه ها به زیارت می رفتین و روبه روی ضریح می نشستیم و به توصیه ایشان،اقا ماشاءالله برای ما مداحی میکرد. ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید 🌷@shahedan_aref
🔹در شرایط بسیار سخت، اخلاص حسین آقا به عرش می‌رسید. وصلِ وصل می‌شد. با اشک و آه و استغاثه با خدا حرف می‌زد. 🔹در نخستین لحظاتی که در عملیات طریق القدس به چزابه رسیدیم و آتش دشمن وجب به وجب رمل‌ها را می‌سوزاند و بچه‌ها با بدن‌های چاک چاک مقاومت می‌کردند، حسین شروع به گریه کرد، با خدا حرف می‌زد. همان طور در حال دویدن و فرمان دادن و نیروها را پشت خاکریز چیدن، استغاثه می‌کرد و می‌گفت خدایا به من نگاه نکن، استغفرالله؛ تو به این بسیجی معصوم نگاه کن. 🎙راوی: سردار سیدعلی بنی لوحی شهید 🌷@shahedan_aref
✍رهبر معظم انقلاب در رثای این شهید والامقام نوشتند: "درود خدا و فرشتگان و صالحان بر سردار شجاع و صمیمی و فداکار اسلام، غلامعلی پیچک، شهیدی که در دشوارترین روزها مخلصانه‌ترین اقدام‌ها را برای پیروزی در نبرد تحمیلی انجام داد، یادش به خیر و روحش شاد" شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحظۀ وداع خانواده‌های شهدای مرزبانی 🌍اطلاع از آخرین تحولات ایران؛ اخبار حوزه بین الملل و تخصصی ایثار و شهادت https://eitaa.com/joinchat/569114627Cce1f4274f2 🌷@shahedan_aref
♦️سرداری که پیشنهاد فرماندهی کل سپاه را قبول نکرد 🔹شهید محمد بروجردی از بنیانگذاران اولیه سپاه پاسداران و یکی از دوازده نفری بود که سپاه را بنیانگذاری کردند. 📌امام خمینی گفته بود شورای فرماندهی سپاه کسی را برای فرماندهی کل سپاه پیشنهاد کند. سه نفر را به امام پیشنهاد دادند. به ترتیب؛ شهید بروجردی، شهید کلاهدوز و محسن رضایی. اولین گزینه شورای فرماندهی شهید بروجردی بود و به او اصرار می‌کنند که این مسئولیت را قبول کن اما آخرسر شهید بروجردی می‌گوید آن دو نفر دیگر خوبند. بروید از بین آنها کسی را انتخاب کنید من آمادگی ندارم. شهید ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهدا شمع محفل بشریتند. شهدا در قهقهه مستانه شان ودر شادی وصولتشان عند ربهم یرزقون اند واز نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب 《 فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی》 پروردگارند🌷🌷🌷 ... ✋💔 🌷@shahedan_aref
😍خان طومان یا خرمشهر؟👇 ✅️خاطرات شهید مدافع علی عابدینی وقتی صحبت از شهادت به میان می‌آید زبان قاصر می‌شود از بیان ایثار، فداکاری، دلاوری، شهامت و شهادت طلبی مردانی که شجاعانه و غیرتمندانه برای دفاع از حریم اسلام ناب محمدی(صلی الله علیهوآله) پای در رکاب جهاد کردند و صبورانه اذن رفتن گرفتند. علی عابدینی شهید مدافع حرم و عضو یگان صابرین لشکر ۲۵ کربلا بود که بهار ۹۵ در سن ۲۷ سالگی برای مبارزه با تروریست‌ها و دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) عازم سرزمین شام شد و در منطقه خان طومان به همراه تعدادی از دوستانش هنگام نبرد با دشمنان اسلام به شهادت رسید.. شهید مدافع حرم کتاب 🌷@shahedan_aref
ترکشی به پهلویش اصابت کرد وقتی بر زمین افتاد از ما خواست که بلندش کنیم روی پاهایش که ایستاد.. رو به سمت کربلا دستش را روی سینه نهاد و آخرین کلمات را بر زبان جاری کرد گفت: السلام علیڪ یا اباعبدالله... موقع خاکسپاری با اینکه ۶روز از شهادتش گذشته بود ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه‌اش قرار داشت.. شهید 🌷 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع ۳ شهید مرزبان خراسانی در مشهد 🔹پس از این مراسم، پیکر شهید حیدری به قوچان، شهید صیفی‌نژاد به سرخس و شهید جمالزاده به چناران برای تشییع و خاک‌سپاری منتقل خواهند شد. 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سردار شهید محمود شهبازی 🌱دربیان امام خامنه ای🌱 🌷@shahedan_aref
مادر در خواب، پسر شهیدش را می‌بیند، پسر به او می‌گوید: در بهشت جایم خیلی خوب است، چه چیزی می‌خواهی برایت بفرستم؟ مادر می‌گوید: چیزی نمی‌خواهم؛ فقط جلسه قرآن که می‌روم، همه قرآن می‌خوانند و من نمی‌توانم بخوانم، خجالت می‌کشم، می‌دانند من سواد ندارم، می‌گویند همان سوره توحید رو بخوان، پسر می‌گوید: نماز صبحت را که خواندی قرآن را بردار و بخوان! بعد از نماز، یاد حرف پسرش می‌افتد، قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن... خبر می‌پیچد! پسر دیگرش، این‌ را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت‌الله نوری.همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند، حضرت آیت‌الله نوری‌همدانی نزد مادر شهید می‌روند، قرآنی را به او می‌دهند که بخواند، به راحتی همه جای قرآن را می‌خواندداما بعضی جاها را نه! می‌فرمایند: «قرآن خودتان را بردارید و بخوانید!» مادر شهید شروع می‌کند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط، آیت‌الله نوری با گریه، چادر مادر شهید را می‌بوسند و می‌فرمایند: «جاهایی که نمی‌توانستند بخوانند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.» شهید 🌷@shahedan_aref
🌷 🌷 .... 🌷حضرت آقا آمده بودند کرمان. مثل همیشه یکی از برنامه‌هایشان دیدار با خانواده شهدا بود. قرعه افتاده بود به نام ما. دیگر از خدا چه می‌خواستیم؟ وقتی آمدند حاج قاسم هم همراهشان آمده بود. لا‌به‌لای حرف‌ها از فرصت استفاده کردم و رو به حضرت آقا گفتم: «آقا ان‌شاءاللّه فردای قیامت همه ما رو که این‌جا هستیم شفاعت کنید.» فرمودند: «پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کنند.» بعد هم خم شدند و سرشان را به‌طرف حاج قاسم گرداندند. نگاهی به حاجی کردند و فرمودند:... 🌷فرمودند: «این آقای حاج قاسم هم از آن‌هایی است که شفاعت می‌کند ان‌شاءاللّه.»حاجی سرش را انداخت پایین. دو دستش را گرفت روی صورتش. ــ بله! از ایشان قول بگیرید به شرطی که زیر قولشان نزنند. جلوی در ورودی دیدمش. مراسم افطاری حاجی به بچه‌های جبهه و جنگ بود. گفتم: «حاجی قول شفاعت می‌دی یا نه؟ واللّه اگه قول ندی داد می‌زنم می‌گم اون روز حضرت آقا در مورد شما چی گفتن؟» حاجی گفت: «باشه قول می‌دم فقط صداش رو در نیار.» 🌹خاطره ای به یاد سردار دل‌ها، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی : آقای جواد روح‌اللهی داماد خانواده شهید معزز محمدرضا عظیم پور 📚 کتاب "سلیمانی عزیز"، انتشارات حماسه یاران، ص۵۸ ❌️❌️ ....ما هم داریم. ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختری چشم انتظار بابا... 🔹به بهانه روز دختر، گفت‌وگو با آوا الداغی، دختر شهید غیرت حمیدرضا الداغی، دختر شهید محرابی، شهید مدافع حرم دختر شهید اصلانی، روحانی شهید حادثه تروریستی در حرم مطهر امام رضا(ع) شهید شهید مدافع حرم شهید حادثه تروریستی در حرم مطهر امام رضا(ع) 🌷@shahedan_aref
🍃عکس نوشت 🌹مکتب شهدا شهید 🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت دهم : کشتي ✔️راوی : برادران شهيد 🔸هنوز مدتي از حضور ابراهيم در باستاني نگذشته بود که به توصيه دوستان و شخص حاج حسن، به سراغ رفت. او در باشگاه در اطراف ميدان خراسان ثبت نام کرد. او کار خود را با وزن 53 کيلو آغاز کرد. آقايان گودرزي و محمدي مربيان خوب ابراهيم درآن دوران بودند. آقاي محمدي، ابراهيم را به خاطر و رفتارش خيلي دوست داشت. آقاي گودرزي خيلي خوب فنون کشتي را به ابراهيم مي آموخت. 🔸هميشه ميگفت: اين پسر خيلي آرومه، اما تو کشتي وقتي زير ميگيره، چون قد بلند و دستاي کشيده و داره مثل حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود پلنگ خفته! بارها ميگفت: يه روز، اين پسر رو تو مسابقات جهاني ميبينيد، مطمئن باشيد! 🔸سالهاي اول دهه 50 در مسابقات قهرماني نوجوانان تهران شرکت کرد. همه حريفان را با اقتدار شکست داد. او در حالي که 15 سال بيشتر نداشت براي مسابقات کشوري انتخاب شد.مسابقات در روزهاي اول آبان برگزار ميشد ولي ابراهيم در اين مسابقات شرکت نکرد! مربيها خيلي از دست او ناراحت شدند. بعدها فهميديم مسابقات در حضور برگزار ميشد و جوايز هم توسط او اهداء شده. براي همين ابراهيم در مسابقات شرکت نکرده بود. 🔸سال بعد ابراهيم در مسابقات قهرماني آموزشگاهها شرکت کرد و قهرمان شد. همان سال در وزن 62 کيلو در قهرماني باشگاههاي تهران شرکت کرد.در سال بعد از آن در مسابقات قهرماني آموزشگاه ها وقتي ديد صميمي خودش در وزن او، يعني 68 کيلو شرکت کرده، ابراهيم يک وزن بالاتر رفت و در 74 کيلو شرکت کرد. 🔸در آن سال ابراهيم خيره کننده بود و جوان 18 ساله، 74 کيلو آموزشگاهها شد.تبحر خاص ابراهيم در فن لنگ و استفاده به موقع و صحيح از دستان قوي و بلند خود باعث شده بود که به کشتي گيري تمام عيار تبديل شود. ٭٭٭ 🔸صبح زود ابراهيم با وسائل کشتي از خانه بيرون رفت. من و برادرم هم راه افتاديم. هر جائي ميرفت دنبالش بوديم! تا اينکه داخل سالنِ هفت تيرِ فعلي رفت. ما هم رفتيم توي سالن و بين تماشاگرها نشستيم. سالن شلوغ بود. ساعتي بعد مسابقات کشتي آغاز شد. آن روز ابراهيم چندکشتي گرفت و همه را پيروز شد. تا اينکه يکدفعه نگاهش به ما افتاد. ما داخل تماشاگرها تشويقش ميکرديم. با عصبانيت به سمت ما آمد. گفت: چرا اومديد اينجا !؟ گفتيم: هيچي، دنبالت اومديم ببينيم کجا ميري. بعد گفت: يعني چي !؟ اينجا جاي شما نيست. زود باشين بريم خونه با تعجب گفتم: مگه چي شده!؟ جواب داد: نبايد اينجا بمونين، پاشين، پاشين بريم خونه. همينطور که حرف ميزد بلندگو اعلام کرد: 🔸کشتي نيمه نهائي وزن 74 کيلو آقايان و تهراني.ابراهيم نگاهي به سمت تشک انداخت و نگاهي به سمت ما. چند لحظه سکوت کرد و رفت سمت تشک.ما هم حسابي داد ميزديم و تشويقش ميکرديم .مربي ابراهيم مرتب داد ميزد و ميگفت كه چه کاري بکن. ولي ابراهيم فقط ميکرد. نيم نگاهي هم به ما مي انداخت. مربي که خيلي عصباني شده بود داد زد: ابرام چرا کشتي نميگيري؟ بزن ديگه. 🔸ابراهيم هم با يك فن زيبا حريف را از روي زمين بلند کرد. بعد هم يک دور چرخيد و او را محکم به تشك کوبيد. هنوز كشتي تمام نشده بود كه از جا بلند شد و از تشک خارج شد. آن روز از دست ما خيلي بود. فکر کردم از اينکه تعقيبش کرديم ناراحت شده، وقتي در راه برگشت صحبت ميکرديم گفت: آدم بايد را براي قوي شدن انجام بده، نه شدن.من هم اگه تو مسابقات شركت ميكنم ميخوام فنون مختلف رو ياد بگيرم.هدف ديگه اي هم ندارم. گفتم: مگه بده آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناسنش؟! بعد از چند لحظه سکوت گفت: هرکس ظرفيت مشهور شدن رو نداره، از شدن مهمتر اينه که آدم بشيم. 🔸آن روز به فينال رسيد. اما قبل از مسابقه نهائي، همراه ما به خانه برگشت! او عملاً ثابت کرد که رتبه و مقام برايش اهميت ندارد. ابراهيم هميشه جمله معروف امام راحل را ميگفت: ورزش نبايد هدف زندگي شود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🌷@shahedan_aref
آخرین مرخصی آخرین بار که به مرخصی آمده بود مادر برایش میوه گذاشته بود، اما او نخورده بود! اصرار مادر را که می‌بیند می‌گوید مادر! تو فکر می‌کنی توی جبهه ما گرسنه می‌مانیم؟ مادر می‌گوید نه پسرم من فقط دوست دارم کمی میوه بخوری، ولی باز او از خوردن امتناع می‌کند و بعد هم به برای شرکت در عملیات کربلای پنج به جبهه برمی‌گردد! چند روزی قبل از عملیات او که دلش برای شهادت پر می‌کشید با خود فکر می‌کند که نکند مادر بابت میوه نخوردن آن روزش دلگیر باشد و دلگیری مادر مانع از شهادتش شود! دست بکار می‌شود و از فرمانده اجازه می‌گیرد و به شهر می‌رود و به مادر تلفن می‌زند و بابت میوه نخوردن آن روزش از مادر عذرخواهی می‌کند و طلب حلالیت می‌کند؛ وقتی خیالش از بخشش و حلالیت مادر راحت می‌شود وارد عملیات می‌شود و با بمب شیمیایی دشمن بدنش غرق تاول می‌شود و بعداز چند روز بر اثر شدت جراحات به آرزوی خودش می‌رسد و روحش در جوار رحمت الهی آرام می‌گیرد. «به روایت مادر شهید عبدالحمید تقی‌زاده بهبهانی» شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥قرن‌هاست که فریاد «هل من ناصر» سیدالشهدا علیه‌السلام پهنه‌ی زمان را پیموده است... شهید 🌷@shahedan_aref