21.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍خودم دیدم که آرام جانم می رود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حسین_پورجعفری
به وقت یک و بیست 😭😭
✍برگه ی بهشتی شهید علیرضا جهانشاهی برای مادرش...
🔸یک روز بعد از خستگی فراوان به خواب رفتم در خواب شهید را دیدم نگاهم کرد و با ناراحتی گفت : مادر امشب ناله های شما را شنیدم دیگه دوست ندارم برای تهیه مخارج زندگی جایی سر کار بروی...
🔸قبول کردم ؛ کنار شهید که بودم دوست نداشتم از او جدا شوم...
🔸گفتم : شما الان کجا هستین؟
🟢گفت : در بهشت در بهترین حالات...
🔸خیلی اصرار کردم من هم پیش او باشم اما قبول نکرد و گفت : مادر هنوز وقتش نرسیده...
🔸گفتم : لااقل از اینجایی که هستی چیزی هم به من بده...
🟢او برگه ای را به من داد و فرمودن این هدیه شما...
🔸بیدار شدم خیلی برایم سوال بود آن برگه ای که علیرضا از بهشت به من داد چه بوده؟!
🔸وقتی صبح به بنیاد شهید رفتم به من گفتن اسم شما برای حج انتخاب شده...
🟢متوجه شدم آن برگه بهشتی برات حج بوده...
✅راوی مادر شهید علیرضا جهانشاهی...
#کرامات_شهدا
19.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍روایتی شنیدنی از کرامات سردار شهید احمد محتشم طبق روایت راوی سیره شهدا حجت الاسلام شیخ حسین عسکری نیا برنامه یک و بیست شب جمعه سیزدهم بهمن ماه ۱۴۰۲ گلزار شهدای کرمان...
#شهید_احمد_محتشم
8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍کرامات شهدا ؛ زنده بودن شهدا و پیغام شهید برای مادرش جهت استفاده از تسبیحی که به او داده بود برای خواندن نماز شب ؛ شهید حمیدرضا نقی زاده...
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍کرامات و زنده بودن شهدا ؛ شهیدی که معلم کلاس چهارمش را برای روضه امسال ماه محرم پدر و مادرش دعوت کرد و پیغام شهید را به مادرش رسوند ؛ شهید حمیدرضا نقی زاده ؛ مزار مطهر گلزار شهدای کرمان....
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز شهادت مسلم بن عقیل یاد شهید جواد الله کرم
556669.mp3
5.07M
رادیو مقاومت رو داشتم گوش میدادم دیدم یه خانمی داره از خاطراتش با همسرش میگه و هی همسرشو منوچهر خطاب میکرد، خاطراتش خیلی منقلب کننده بود و تمام جمعی که اونجا بودن داشتن گریه میکردن.😭
کنجکاو شدم این منوچهر کیه؟
اومدم توی نت سرچ کردم تا بالاخره پیداش کردم و دیدم شهید #منوچهر_مدق بوده و گشتم و گشتم همون چیزی که از رادیو پخش شد فایل صوتیش رو گیر آوردم و گفتم بزارم شمام استفاده کنین.😭
چقدر بی خبریم ....
بخدا ،شهدا شرمنده ایم .اگر حالتون عوض شد که قطعا میشه منم دعا کنین.....
این پست رو ذخیره کنیم ، تا هر وقت زیاد به دنیا و مال دنیا و.... سرگرم شدیم و غافل شدیم ،مجدد گوش بدیم که ما مدیون چه عزیزانی هستیم ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
May 11
دخترم رو تو کلاسهای تابستانی شهرک محل سکونت ما، یعنی شهرک ارتش تهران ثبت نام کرده بودم و تو کلاسها شرکت می کرد.
یک روز یک گل سینه هدیه گرفته بود که عکس شهیدی روی اون گل سینه بود. چندبار خواست برای من از این شهید بگه که اجازه ندادم. يعني خيلي مشغول بودم و حال و حوصله نداشتم
شب بود ،گل سینه روی زمین افتاده بود.
حواسم نبود پام رفت روی سوزن اون گل سینه و...
حسابی خون آورد و دردم گرفت
خيلي سر دخترم داد زدم.
بعد از پانسمان زخم پام، گل سینه را برداشتم و باعصبانیت انداختم توی سطل زباله.
آخر شب طبق روال هرشب، سریال ترکیه ای رو که می دیدم رو دیدم و خوابیدم.
سريال هاي ترکیه ای كه تأثير عجيبي در زندگي و حجاب من داشت.
کلا سبك زندگي و حجاب خيلي ها با ديدن اين سريال ها تغيير كرده بود.منم مستثنی نبودم
اما من اگر هر کار اشتباهی انجام دهم، ولي نمازم رو سر وقت می خونم.
خوابم برد
صبح زود بعد از اذان، نمازم را با دقت خواندم.
هنوز كف پايم درد داشت.
بعد از نمازصبح مشغول تسبیحات بودم که یه وقت احساس کردم یک جوونی روبروی من نشسته!!
نفهمیدم خوابم یا بیدار، اما اون جوون که صورتش پیدا نبود، دو زانو روبرويم نشسته بود.
من حيرت زده و با تعجب به او خيره بودم.
به من گفت: اين سریال هایی که می بینی افسانه است. اما
اما ما افسانه نیستیم.
ما واقعيت هستيم. ما با شماییم
باتعجب گفتم: شما کی هستی؟
گفت: تصویر و عکس من روی اون گل سینه ای بود که انداختی توی سطل آشغال.
يكباره احساس كردم تك و تنها سر جانمازم نشسته ام! دادی زدم و شوهرم را صدا كردم.
اما دقيق يادم بود كه آن جوان چی بهم گفت. دویدم و رفتم داخل سطل آشغال را گشتم.
تصویر یک شهید روي گل سينه قرار داشت که زیر آن نوشته بود: شهید ابراهیم هادی
من همين چند روز اخير، نام و تصوير شهید ابراهیم هادی را ديده بودم.
خیلی برایم عجیب بود. به طور اتفاقی رفتم سر کمد کتابخانه.
لابه لاي كتابها، کتابی را ديدم به نام سلام بر ابراهیم. کتابی در مورد همین شهید.
شوهرم را صدا زدم و پرسیدم که این کتاب کجا بوده؟ گفت: چند روز پیش توی اداره به ما هدیه دادند.
مشغول مطالعه شدم. طي چند روز، هر دو جلد کتاب را خواندم. خیلی عالی بود.
چند روز بعد به بهشت زهرا رفتیم.
این شهید مفقود و الاثره و هنور جنازه این شهید برنگشته اما یه قبر یادبود برای این شهید تو بهشت زهرا درست کردن
ساعتی را در کنار مزار یادبود او بودم.
مدت هاست ابراهیم هادی حقیقت زندگی من شده. دیگر سراغ افسانه های ماهواره نمی روم.
بعد از خواندن كتابش،
حجاب و نمازم نیز کاملا تغییر کرده. سلام خدا بر ابراهیم.
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید که در نوشتن کتاب زندگی نامه اش کمک می کرد . شهید یونس زنگی آبادی قسمت اول
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که مهمانانش را پذیرایی می کند