eitaa logo
طلبه شهید علی خلیلی
501 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
422 ویدیو
24 فایل
تنہاراه رسیدن بہ"سعادت" ، بندگے خداست! وتمام سعادت خلاصہ شده دریڪ واژه؛ آن هم"شہید" .. ولادت: ⁹/⁸/¹³⁷¹ شهادت:³/¹/¹³⁹³ 🌹کانال‌‌رسمی‌شهید‌علی‌خلیلی‌با‌حضور‌خانواده‌شهید🌹 خادم‌الشهدا @shahidalikhalili2466 کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌‌به‌نیابت‌شهید‌‌علی‌خلیلی‌
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - یه پسر نه چهار تا پسر - محمود کریمی.mp3
6.13M
🔳 (س) 🌴یه پسر نه چهار تا پسر 🌴یکی شون عین قرص قمر 🎤 👌بسیار دلنشین
یعنی ؛ عباس -؏- داشته باشی و بگویی: " از حسین چه خبر...؟ "
💟 زینب سلیمانی فرزند شهید سلیمانی با انتشار تصویری در استوری صفحه شخصی اینستاگرامی‌اش دلنوشته‌ای را در وصف پدرش منتشر کرد.✨ " می‌بینی باباجان؛ اساطیر شاهنامه دارند سرک می‌کشند تا تورا ببینند. عرفای ادوار تاریخ بساط حجره معرفت برچیده اند تا پای درس تو بنشینند. پهلوانان بازو به بازوی پوریا سرفرود آورده اند پیش مرام تو. مادران دارند قصه تو را برای بچه هایشان می‌گویند که مگر در گذر تاریخ نام تو کمرنگ نشود. می‌بینی؛ دشمنانت سر به آسمان گرفته اند تا مگر نگاهشان به اوج نگاه تو برسد. شب پرستان را راهی به خورشید نیست. "
﷽❣ ❣﷽ بنا نبود نیایی، خدا وکیل آقا چقدر دست به دامان ندبه ها بزنم؟ دلم قرار ندارد خودت که می دانی چقدر مانده همینطور دست و پا بزنم؟ ببین به جان عزیزت قسم کم آوردم بعید نیست همین روزها که جا بزنم اگر دروغ نگویم فقط کمی مانده رکورد مردم نامرد کوفه را بزنم خدا کند که بیایی وگرنه از سمتِ کدام پنجره باید تو را صدا بزنم؟ 🌸🍃 @ShahidAliKhalili ✨ 🕊
کـانـال شهیـد رو داخـل تلگـرامم حمـایتـ کنیـد🔥 @shahidalikhalili
هدایت شده از عصر سلیمانی
✅ پوستر جدید سایت رهبر معظم انقلاب ◽️هنوز قبله برخی آمریکاست❗️
طلبه شهید علی خلیلی
بسم الله الرحمان الرحیم #نای_سوخته #قسمت۴۱ دو هفته گذشت و مادر تمام این مدت مثل پروانه به دور پسر
بسم الله الرحمان الرحیم ۴۲ صدای زنگ تلفن ، او را از جا پراند،😰😨 در این دو هفته صدای زنگ تلفن، شنیدن نام خودش و یا حتی هر دستی که به شانه اش می خورد ، تنش را می لرزاند. -نکنه علی...؟! -شاید ...😥 -پسرم..😥. -الو😰 -کجایی مادر؟ خدا خیرت بده بیا پایین ، علی اقا باهات کار داره☺ گوشی بی اختیار از دستش افتاد. چادرش را روی سرش انداخت با عجله و با پای برهنه به طرفlCV دوید😰🏃🏃🏃🏃 علی کنار تخت نشسته بود، تا چشمش به مادر افتاد لبخند زد😊 زمزمه ی خفیفی از اعماق حنجره علی شنیده می شد -‌حلّم، حلّم... مادر معنایش را نمی دانست ، اما اشک می ریخت😭😭 متوجه نشد اما سجده کرد😭😭 حالش را نمی فهمید اما از ته دل لبخند میزد😭😊😭 علی را محکم در آغوش گرفته بود و صورت نحیفش را تند و تند می بوسید😭😭😘😘 نذر مادر و معجزه ی خدا، یکی از مویرگ های صدا وصل شده بود دوباره پیشانی اش را روی زمین گذاشت☺😍😍 -‌خدایا راضی ام به رضای تو.... ادامه دارد.... 🌹نویسنده:هانیه ناصری 🌹ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵ @Shahidalikhalili
ツ🧡↯ ماهمیشـه‌فڪرمیکنیم‌شھدا یه‌کارِخاصی‌ڪردن‌ڪہ‌ شھید‌شدن' نہ‌رفیق.. خیلی‌ڪارهارونڪردن‌کہ شھیدشدن((:🖐🏼 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
لا اِلهَ الَا اللهُ مَلِکُـ الحَقُ المُبین🍃 @shahidalikhalili✨🕊
🎤♥️ خب بالاخره وظیفه خطیر تربیت نسبت به این دانش آموزا باعث شدش که حالا مسئولیت مربی بودن به علی داده شده بود و حالا امر تربیت این دانش آموزا با علی بود! مربی بودن علی به صورت کارمندی نبود که بالفرض روزی دو ساعت بیاد کار کنه،بعد کارت بزنه بگه یاعلی کار ما تموم شد و بره خونشون... یه طرف داستان این بچه ها بودن علی بود و یک قسمتی از داستان این مربی مجاهدانه باید برنامه ریزی میکرد✌️🏻 من خودم وقتی که با علی بودم غصه خوردنای علی رو میدیدم،خب بچه ها میومدن پیش علی و کلی عشق میکردن و میرفتن خونه هاشون... بچه ها نمیدونستن اینا چقد برنامه پشتشه...حالا علی میموند و غصه خوردناش واسه دانش آموزا🙃 به نقل از:امیرحسین شهبازی ✨ ♥️ @shahidalikhalili ✨ 🕊