طلبه شهید علی خلیلی
بسم الله الرحمان الرحیم #نای_سوخته #قسمت۴۱ دو هفته گذشت و مادر تمام این مدت مثل پروانه به دور پسر
بسم الله الرحمان الرحیم
#ناےسوخته
#قسمت۴۲
صدای زنگ تلفن ، او را از جا پراند،😰😨
در این دو هفته صدای زنگ تلفن، شنیدن نام خودش و یا حتی هر دستی که به شانه اش می خورد ، تنش را می لرزاند.
-نکنه علی...؟!
-شاید ...😥
-پسرم..😥.
-الو😰
-کجایی مادر؟ خدا خیرت بده بیا پایین ، علی اقا باهات کار داره☺
گوشی بی اختیار از دستش افتاد.
چادرش را روی سرش انداخت با عجله و با پای برهنه به طرفlCV دوید😰🏃🏃🏃🏃
علی کنار تخت نشسته بود، تا چشمش به مادر افتاد لبخند زد😊
زمزمه ی خفیفی از اعماق حنجره علی شنیده می شد
-حلّم، حلّم...
مادر معنایش را نمی دانست ، اما اشک می ریخت😭😭 متوجه نشد اما سجده کرد😭😭 حالش را نمی فهمید اما از ته دل لبخند میزد😭😊😭
علی را محکم در آغوش گرفته بود و صورت نحیفش را تند و تند می بوسید😭😭😘😘
نذر مادر و معجزه ی خدا، یکی از مویرگ های صدا وصل شده بود دوباره پیشانی اش را روی زمین گذاشت☺😍😍
-خدایا راضی ام به رضای تو....
ادامه دارد....
#شهیدعلےخلیلی
🌹نویسنده:هانیه ناصری
🌹ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵
@Shahidalikhalili
ツ🧡↯
ماهمیشـهفڪرمیکنیمشھدا
یهکارِخاصیڪردنڪہ
شھیدشدن'
نہرفیق..
خیلیڪارهارونڪردنکہ
شھیدشدن((:🖐🏼
#ذکـر_روز
لا اِلهَ الَا اللهُ مَلِکُـ الحَقُ المُبین🍃
@shahidalikhalili✨🕊
#خاطره_شهید🎤♥️
خب بالاخره وظیفه خطیر تربیت نسبت به این دانش آموزا باعث شدش که حالا مسئولیت مربی بودن به علی داده شده بود و حالا امر تربیت این دانش آموزا با علی بود!
مربی بودن علی به صورت کارمندی نبود که بالفرض روزی دو ساعت بیاد کار کنه،بعد کارت بزنه بگه یاعلی کار ما تموم شد و بره خونشون...
یه طرف داستان این بچه ها بودن علی بود و یک قسمتی از داستان این مربی مجاهدانه باید برنامه ریزی میکرد✌️🏻
من خودم وقتی که با علی بودم غصه خوردنای علی رو میدیدم،خب بچه ها میومدن پیش علی و کلی عشق میکردن و میرفتن خونه هاشون...
بچه ها نمیدونستن اینا چقد برنامه پشتشه...حالا علی میموند و غصه خوردناش واسه دانش آموزا🙃
به نقل از:امیرحسین شهبازی ✨
#شهید_علی_خلیلی ♥️
@shahidalikhalili ✨ 🕊
طلبه شهید علی خلیلی
بسم الله الرحمان الرحیم #ناےسوخته #قسمت۴۲ صدای زنگ تلفن ، او را از جا پراند،😰😨 در این دو هفته صد
بسم الله الرحمان الرحیم
#ناےسوخته
#قسمت۴۳
مبینا هم در این مدت دلتنگ مادر و داداش علی بود.😞😔
و حالا انتظار یکی دو ماهه ی دخترک برای دیدن دوباره ی مادر و داداش علی به پایان رسیده بود😍😍
-نه😨 این داداش من نیست، این کچله😒 داداش من ریش داشت این دیگه کیه😫😨😢
و علی بر روی تخت با حالتی زار و صورتی که نیمی از آن در کنترلش نبود سعی داشت خواهر هفت ساله اش را متقاعد کند که باز هم همان داداشی قبل خواهد شد😞😫😢
علی خلیلی جوان رعنا😌
شاداب😄 ، خوشرو ، با قامت و اندامی میانه با مو ها و محاسنی تیره رنگ و پر پشت سحرگاه نیمه شعبان به بیمارستان امد 😔
و حالا بعد دو ماه، جوانی نحیف و رنجور با سری تراشیده و بدنی یک طرف ان لمس شده است😔😭 با پهلو و حنجره ای سوراخ ، نه با پای خودش که بر روی ویلچر از بیمارستان مرخص شد😞
و شاید فرصت دو ساله ای از همین لحظه به او داده شده بود؛ به قول خودش:« نوشته شده بود»
ادامه دارد....
#شهیدعلےخلیلی
🌹نویسنده:هانیه ناصری
🌹ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵
@shahidAlikhalili
AUD-20201023-WA0012.mp3
7.14M
#جمعه
#و_کیف_اصبر_علی_فراقک...
مرا که عمری
بدون او گذرانده ام
از سختی جان کندن
مترسان
🎙محمدحسین #پويانفر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجاست آغوش مهربانی که دل های زخمی را به ضیافت ابریشمی بخواند؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@ShahidAliKhalili