1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕯🇮🇷
________________
✋لبیک_امام_خامنه ای
📢 توصیه حضرت آیتالله خامنهای به قرائت قرآن و دعا برای پیروزی جبهه مقاومت
❤️رهبر انقلاب اسلامی در پاسخ به سوالی، قرائت سوره فتح، دعای ۱۴ صحیفه سجادیه و دعای توسل را برای پیروزی جبهه مقاومت توصیه کردند.
📗یک داستان واقعی
وقتی علی ۹ ساله تابلوی نقاشی اش را روی دیوار رستوران پدرم چسباند همه خندیدند. روی آن نوشته بود.
«اینجا غذاهای خوشمزه بابا رو بخورید تا مامانم زنده بشه !»
فردی که تابلوی نقاشی کودکانه را دیده بود عکسی از آن در اینستاگرام منتشر کرد.
تا صبح، صف مردم تا انتهای خیابان کشیده شده بود.
ماجرای نقاشی واقعیتش اینه که
علی هر روز بعد از مدرسه مستقیم به رستوران کوچک پدرش ، “کبابی ماهان” میرفت.
مادرش شش ماه بود که با سرطان میجنگید، و هزینه های درمان ، تمام پس انداز خانواده را بلعیده بود.
رستوران هم روزی ده مشتری بیشتر نداشت.
یک روز عصر، معلم نقاشی از بچهها خواست آرزوی قلبی خود را بکشند.
علی بشقابی پر از کباب کشید و بالایش نوشت: « اگر همه اینا رو بخورن ، مامان خوب میشه !».
آن شب، پدر با چشمان گریان تابلوی نقاشی را روی دیوار ورودی چسباند. دختری جوان که برای شام آمده بود، از تابلوی نقاشی عکس گرفت و استوری کرد:
*« این تابلو رو ببینید! اگر امشب اینجا شام بخوریم ، شاید معجزه اتفاق بیفته …»*.
صبح روز بعد، پدر علی با تماس های پی در پی بیدار شد : « رزرو میز برای ۵۰ نفر دارید؟ از تهران اومدیم !»
در سه روز، رستوران مملو از مشتریانی بود که از شهرهای مختلف آمده بودند.
یکی از آنها، دکتر علیزاده، متخصص سرطان بود که داوطلبانه درمان مادر علی را بر عهده گرفت.
روزی که مادر از بیمارستان مرخص شد، از تلویزیون آمدن و از رستوران گزارش زنده پخش کردن:
«اینجا جایی است که یک نقاشی کودکانه ، قلب یک محله را تکان داد.»
پایان داستان: علی حالا در دانشگاه پزشکی تحصیل میکند. روی دیوار رستوران هنوز آن تابلو، زیر شیشههای طلایی نگهداری میشود و پایینش نوشته شده:
« معجزه وقتی اتفاق میافتد که دستهای کوچک ، دلهای بزرگ را صدا بزنند ».
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18747
5.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حکایت تکان دهنده از آقا ابراهیم و ویژگیهای ایشون❤️🩹
🗣استاد مسعود عالی
#شهیدابراهیمهادی🌷
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18748
شهید #بهنام_محمدی_راد
نوجوان ۱۳ ساله که دراشغال خرمشهر درشهر ماند وآنقدر رزمنده ها رایاری کرد تابدیدار یارشتافت.
روزهایی که شهردست عراقی هاافتاده بودودشمن درهرخانه کمین کرده بود،موهایش راآشفته میکرد وگریه کنان به بهانه ی اینکه بدنبال مادرم میگردم برای رزمنده ها اطلاعات جمع میکردوبرای نیروها #مهمات و #آب میاورد.
چندبار بدست عراقیها میفتد وباگریه به آنهامیگوید که دنبال مادرش است وآنها که تصور نمیکردند چنین نوجوانی برای #شناسایی برود،اورا رها کرده بودند.
یکبارسیلی ای به صورتش زده بودند که جای دستشان روی صورتش مانده بود واو دستش را روی سرخی جای سیلی گرفته بودو چیزی نمیگفت فقط بااشاره مکان دشمن رابما نشان میداد.
سیدصالح #موسوی میگوید:
خانواده اش شهرراترک کرده وبه اهوازرفته بودنداما او برای کمک ما برگشته بود...
...وقتی ترکش خوردم مراپشت وانتی انداختند که ناگهان دیدم بهنام هم غرق خون کف وانت افتاده
وترکشی #قلب کوچکش را شکافته.باگریه صدا کردم بهنام ..
با شنیدن صدای من سرش را تکان داد و برای همیشه چشمان الهیش را بست.
📚 سوی دیار عاشقان
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18749
11.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان تکان دهنده ای از
عنایت حضرت زهرا (س) به یک اعدامی..... .
❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18750
💔ماجرای کلاس اولی شدن نهال
نهال کلاس اولی شده بود و خوشحال از این که میتواند بخواند و بنویسد. اما او در دلش یک غمی هم داشت، وقتی که روز اول مدرسه همه بچهها با پدر و مادرشان به مدرسه آمده بودند، پدر نهال نبود تا همراهیاش کند.
پدرش که شهید شد، سه ساله بود. مادرش میگوید:«خاطرهای که از روز اول مدرسه تو ذهن نهال ثبت شده اینه که اومد خونه و گفت مامان، خانوم اسم ما رو خوند. وقتی اسم منو خوند گفت نهال قاضیخانی؟ گفتم حاضر. گفت تو همونی که پدرت شهید شده؟!»
من نمیدانم، خدا میداند. شاید معلم خواسته آشنایی بدهد، که تو برای من یک دانش آموز معمولی نیستی، شاید هم طبیعی باشد که از دیدن یک کودک نسبتاً معروف شهر سر کلاسش ذوق کرده یا... من فقط همین قدر میدانم که روز اول مدرسه و با این ادبیات، آن هم با همه استرس و نگرانی که فضای این روز دارد، وقت اشاره به این موضوع نیست. فکر همکلاسیهایش را بگو! «این حتماً فرق داره با ما» یا «عه تو همونی که بابا نداره؟».
دلم میخواست من اگر معلمش بودم، یک روز مقدمه میچیدم؛ وطندوستی، ایثار، و شهادت را برای دخترکوچولوها لقمه لقمه میکردم و به وقتش از بابای نهال یک قهرمان میساختم.
شهید «مهدی قاضیخانی» از شهدای مدافع حرم حضرت زینب ساکن قرچک ورامین و دارای سه فرزند به نامهای«محمد متین»، «نهال» و«محمد یاسین»بود که آذرماه سال ۹۴ در سوریه به فیض شهادت نائل شد. در یکی از دیدارهای رهبر معظم انقلاب با خانواده شهدای مدافع حرم نهال فرزند شهید قاضیخانی گفتوگویی با رهبر معظم انقلاب داشت که ماجرای بسیار جالبی را رقم زد.
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18751
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای شنیدنی پادشاه کویت وصدام
🔸هفته دفاع مقدس برخانواده معظم شهداء آزادگان ،جانبازان ، ایثارگران وعاشقان جمهوری اسلامی ایران گرامی ومبارک باد .
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18752