💫پارت(112)
جلد دوم کتاب ازقفس تاپرواز
خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷
📝ادامه قسمت دادرس ♡
🌷با ناامیدی تمام به قصدپیاده شدن از راهروی اتوبوس حرکت میکردم که یهو یه صدایی ازپشت سرم شنیدم.(نترس... توباماهستی)
ازتعجب سرمو برگردوندم
جوونی رودیدم که بالبخندروی لبش بهم میگفت: خواهرم !پیاده نشو؟
خودم تادم هتل می رسونمت
دیگه لازم نیست بترسی
ما از یک کاروانیم؛ هرکاری هم داشتی به خودم بگو.
🌷با اینکه مطمئن بودم ازکاروان مانیست
اما دلم قرص شد
از خوشحالی خداموشکر کردم و تا آخرین لحظه کنارش ایستادم.
بعدپیاده شدن او جلو حرکت میکرد و من به دنبالش قدم برمی داشتم
احساس امنیت می کردم تا اینکه نزدیک هتل رسیدیم، اون جوون گفت: حالا میتونی بری خواهر !؟
یا شما را تا اتاقت برسونم ؟
گفتم :اینجاروخودم بلدم
🌷از شوق و اضطراب به سمت در هتل دویدم،اصلا حواسم به اون آقانبود.یه دفعه با خودم گفتم: ای وای...چرا از اون جوون تشکر نکردم ، سرمو چرخوندم ولی هیچکسو ندیدم، با تعجب اطرافمو نگاهی انداختم ولی کسی روتوی اون کوچۀ خلوت پیدانکردم. او رفته بود. اونم درعرض چندثانیه....
🌷تازه یادم اومد که اون جوون برادرشوهرشهیدم محمدبود
آره...خودم ازش کمک خواسته بودم،تاچنددقیقه اطرافمو می گشتم
اما اثری ازش نبود
خودموسرزنش کردم
که چرا شهید رو نشناختم.
روی پله ها نشستم و اشک ریختم
وقتی وارد اتاق هتل شدم همه از تعجب مات ومبهوت نگام میکردند. هم سفرم پرسید: چطوری مسیر هتلو پیدا کردی؟گفتم: یه امدادگر به دادم رسید.
🌷همۀ اونا فکر می کردندیه نفر از کاروان کشورمون منو به هتل آورده
اونا نمی دونستند که شهید به فریادم رسیده .به هیچکس این مطلبونگفتم چون هنوزم کمی تردید داشتم
تا اینکه برگشتیم ایران.
به محض ورودم به خونه دخترم خودشودرگوشم رسوندوگفت:
مامان شما توی مکه موقع طواف گم شدی؟
🌷با تعجب پرسیدم:چطور؟!
گفت:آخه همون روزی که گم شدی شبش عمو شهیداومدتوی خوابمو گفت :امروزبعدبرگشت ازطواف مادرت گم شده بوداما بلطف خدا راهو پیدا کرد.
گفت:به مادرت بگو من هرقدم باهاش بودم ونمیزاشتم یه تار از مو هاش خم بشه .
مادرت به سلامت برمی گرده
نگران نباش.
🌷اون لحظه سجده شکربجا آوردم که خدا دراین سفر دوتازیارت نصیبم کرد.
کعبه یک سنگ نشانیست که ره گم نشود
حاجی اِحرام دگر بند ببین یارکجاست
راوی:همسرِبرادرِشهیدبرزگر
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
هر روزی که به پایان میرسد
آن را به کناری بگذار
آنچه در توانت بوده است را
انجام دادهای
اشتباهات زندگیت را
هر چه زودتر فراموش کن
فردا روز جدیدی است
آن را با اشتیاق و امید شروع کن
فردا هم روز خداست
میشود دوباره تلاش کرد
و همه چیز را از نو ساخت
به امید فردائی بهتر
شبتـ🌙ـون پر از نور الهی🌟
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
⚜🍃⚜🍃⚜🍃⚜🍃
🍃
⚜
🍃
⚜
✍داستان کوتاه
🦋افلاطون روزی شاگردان خود را گردش علمی برد. در کوه و دشت در طبیعت سبز بهاری گشتند و از افلاطون، فلسفه وجود آموختند.
وقت استراحت مشغول خوردن، غذا شدند.
🦟پشه ای مزاحم غذا خوردن افلاطون شد و مدام بر روی غذای او می خواست نزدیک شود و بنشیند. افلاطون قدری از غذای خود در مقابل پشه گذاشت، پشه از آن مکید. افلاطون خواست شاگردانش به دقت پشه را زیر نظر داشته باشند.
🦟پشه بر خواسته و روی دست یکی از شاگردان که قدری زخم بود و خون داشت نشست و مشغول خوردن خون شد. افلاطون سیب گندیده ای نزد پشه نهاد، پشه روی قسمت سیاه شده آن نشست و شروع به مکیدن و خوردن کرد....
🕷در همان محل ، در تنه درختی، عنکبوتی توری تنیده و لانه کرده بود، پشه برخواست و تور را ندید و در تور عنکبوت گرفتار شد.
🕷افلاطون به شاگردانش گفت: بنگرید، عنکبوت صبور ترین و قانع ترین حشره است.
روزها ممکن است به خاطر یک لقمه غذا در کنار لانه خود منتظر بنشیند.
و وقتی شکاری کرد، روزها آرام آرام از آن استفاده کند
برای همین حریص و شکم پرور نیست .
🦟اما پشه را دیدید، هم طمعکار است و هم شکم پرور و هم صبری برای گرسنگی ندارد. وقتی روی خون نشسته بود، دیدید، با دست می زدید بر می خواست و دوباره سریع می خواست روی غذا بنشیند چون تاب گرسنگی هرگز ندارد.
🦋پس بدانید ، خداوند طمع کار ترین مخلوق را روزی و غذای، قانع ترین و صبورترین ، مخلوق خود می کند.
برخی از گرفتاری های انسان نتیجه طمع و زیاده خواهی اوست.
══❈═₪❅❅₪═❈══
""شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد.
زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود.
بعد از نماز همه او را سرزنش کردند
و او دیگر آنجا به نماز نرفت.
همان مرد به کافه ای رفت و
ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست.
مرد کافه چی با خوشرویی گفت:
اشکال نداره، فدای سرت...
او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد.
حکایت ماست
جای خدا مجازات میکنیم،
جای خدا میبخشیم…!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#متن_خاطره🌹
بیت المال !
بهش گفتم:
«توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.»
گفت:
«من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛
همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد.
یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛
برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم گفت:
«ننویسی ها!»
جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم:
«مگه چی شده؟!»
گفت:
«اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله.»
گفتم:
«من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم! دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.»
گفت:
«نه!!.»
اون خودکارحق الناسه ...چه یک کلمه بنویسی چه یک کتاب
خاطره ای از سردار #شهید_مهدی_باکری
[فرمانده لشکر 31 عاشورا]
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"شهیدبرزگر"💫
╭┅─────────┅╮
@ShahidBarzegar65
╰┅─────────┅╯
⚫️همیشه همرنگ جماعت بودن خوب نیست.
عده ای همرنگ جماعت شدند
بیعت شکستندومسلم تنهاماند.
عده ای همرنگ جماعت شدند
تبدیل شدندبه قاتلان حسین فاطمه(ع)
🟢امروز ؛روزحرکت آقا اباعبدالله ازمکه به کوفه ...
روزحج ناتمام
روزی که قربانیِ ثارالله موکول میشود به روزعاشورا...
قربانیِ یکی از بهترین مخلوقات هستی..
🔴کاش رسول خدابود تا شاید مثل ابراهیم خنجرنمی دریدو زینب تنها نمی ماند.
اما این آزمون خون خدابود
همرنگ جماعت شدن؛ فرزندان علی وفاطمه را تا کجاها برد.
🟣عرفه فرصتی است تاخودمان رابهتربشناسیم
قدمهایمان را ؛قلمهایمان را
به دنبال حقیقت برداریم.
می گویندهرکس بمیردوامام زمان خود رانشناسدبه مرگ جاهلیت مرده است.
خدایا:
یاریمان کن
امام زمانمان را تنهانگذاریم.
🟡 آقاجان...می دانم هرصبح برایم دعامی کنی...هرشب برای گناهانم واسطه میشوی تاپرونده ام سیاه تر ازاین نشود...
امشب برای نفسم...برای آخرتم دعاکن
که بسیارمحتاج دعایت هستم.
🔵بزرگواران...این بنده سراپا تقصیر را به قدرِ قطره اشکی درگوشه چشمانتان درگریه های امشبتان؛در یارب یارب گفتنتان دعافرمایید.
التماس دعا
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر... اگر... و اگر...
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای سرشار از سپاس به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران.»
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🍁بهش میگفتند؛ انحصارطلب، دیکتاتور، مرفه، پولدار؛
دوستانش دوستانه گفته بودند:
🍁"چرا جواب نمیدی؟
تا کی سکوت؟"
میگفت: "مگه نشنیدید که قرآن
میگه: انَ الله یدافعُ عَن الذینَ آمَنوا؟
🍁یعنی یه وظیفه برای منه
که ایمان آوردنه،
یکی هم برای خدا که دفاع کردنه.
دعا کنید وظیفه خودمو خوب انجام بدم، اون کارش و خوب بلده."
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋﹋
هفته بزرگداشت شهیدمظلوم دکتربهشتی ویارانش بر قوه قضائیه عدالت پیشگان ومظلوم یاوران گرامی باد.
✍نصیحتی از زبان گرگ
روباه به گرگ گفت:
درس زندگی رو یادم بده
گرگ گفت:از بالای کوه بپر
روباه گفت:پایم می شکند
گرگ گفت :می گیرمت
روباه پریدوگرگ اورا نگرفت
روباه گفت:چرا من را نگرفتی؟
گرگ گفت :
درس اول : اعتماد یعنی مرگ!!!!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
شهید ⬅️ محمدعلی برزگر
متولد ⬅️ ۵خرداد۱۳۴۵
تعداداعزام ⬅️ ۶دفعه
شهادت ⬅️ ۱۰شهریور۱۳۶۵
فرمانده ⬅️ شهیدمحمودکاوه
عملیات ⬅️ کربلای ۲
منطقه ⬅️ حاج عمران عراق مسئولیت ⬅️ خط شکن لشکرویژه شهدا
نحوه شهادت ⬅️ ده هاگلوله کاتیوشا
تفحص ⬅️ ۱خرداد۱۳۶۶
خاکسپاری ⬅️ ۵خرداد۱۳۶۶
شهیدبرزگر چندروزمانده به اربعین
متولدشد.
چندروزمانده به محرم به شهادت رسید.
شب قدرباپیکری سالم وباطراوت تفحص گردید.(تنهاپیکرسالم درمیان شهدای آن روز)
روزتولدش به خاک سپرده شد.
عیدفطرمراسم ختمش گرفته شد.
به درخواست اعضای جدیددوباره مشخصات شهیدروگذاشتم.
پیام شهیدپس ازشهادت:
من زنده ام؛می بینم ؛می شنوم
اگرکسی دردی داشته باشدمرابخواند برایش دعامی کنم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
تلفن خانه زنگ خورد. بابا بود با صدای خسته..
پرسیدم: #افطار كردید؟
گفتند: بچهها برايم در قرارگاه افطار آماده كردند اما نرفتم و در خط ماندم و با رزمندهها سفره انداختيم و نان پنير مختصری خورديم.
گفتم: چرا قرارگاه نرفتید؟
گفتند: «ميترسم در غيبتم مظلومی با زبان روزه، اسير و يا شهید شود.»
✍زینب سلیمانی
بعدازتوهوای دل ابریست وحوصله دیگر آفتابی نمیشود.
"شهیدبرزگر"💫
@shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه هر روز و قبل از هر انتخاب مهم زندگیمون از خودمون بپرسیم
کجا دارم میرم؟؟
و اومدم تو دنیا و قراره به کجا برسم؟؟
خیلی از گره های زندگیمون باز میشد.
داشتن هدف و معنا در زندگی
باعث میشه
انسان رنج هاش رو با عشق به دوش بکشه و به اهدافش برسه
و دقیقا گمشده انسان امروزی
همین بی هدفی و بی معنی زندگی کردنه، گم شدن میون چرخ دنده های زندگی و کار بدون هیچ مفهوم
دوری از آغوش خداوند
بزرگترین بحران دنیاست، آمار افسردگی ها و خودکشی های جهان به وضوح این مطلب رو تایید میکنه.
آرامش گمشده انسان هست و انسان به دنبال اون در زمین میگرده در حالی که خداوند اونو در آغوش خودش قراره داده.
🦋خویشتن نشناخت مسکین آدمی
از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس، خویش بر دلقی بدوخت
🦋فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ
پس [با انکار قرآن و خدا روی گرداندن از آن] کجا می روید؟
سوره تکویر 🌿
#مولانا
#آرامش_با_قرآن
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
در میان بنی اسرائیل عابدی بود
وی را گفتند: فلان جا درختی است
و قومی آن را میپرستند!
عابد خشمگین شد برخاست و تبر بر دوش
نهاد تا آن درخت را برکند
ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح
بر مسیر او مجسم شد و گفت: ای عابد
برگرد و به عبادت خود مشغول باش
عابد گفت: نه بریدن درخت اولویت دارد
مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین
کوفت و بر سینهاش نشست
ابلیس در این میان گفت: دست بدار
تا سخنی بگویم تو که پیامبر نیستی
و خدا بر این کار تو را مأمور ننموده است
به خانه برگرد تا هر روز دو دینار زیر بالش
تو نهم، با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما
و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است
عابد با خود گفت: راست میگوید
یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم
به معاش صرف کنم و برگشت
بامداد دیگر روز دو دینار دید و بر گرفت
روز دوم دو دینار دید و برگرفت
روز سوم هیچ پولی نبود!
خشمگین شد و تبر برگرفت و به سوی
درخت شتافت
باز در همانجا ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟!
عابد گفت: میروم تا آن درخت را برکنم
ابلیس گفت: زهی خیال باطل
به خدا هرگز نتوانی کند!
باز ابلیس و عابد درگیر شدند و این بار
ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست
عابد گفت: دست بدار تا برگردم
اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم
و اینک در چنگ تو حقیر شدم؟
ابلیس گفت:
آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی
و خدا مرا مسخر تو کرد
که هر کس کار برای خدا کند
مرا بر او غلبه نباشد
ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین
شدی پس مغلوب من گشتی
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🌷به ناصر گفتم شما با این سن کمت؛ می خوای بری جبهه ومملکت رو نجات بدی؟
گفت: من میرم ومملکتم رانجات میدم .... سال های اول جبهه می روم و سال های آخر هم شهید میشم.
🌷گفتم: اگه شهید بشی من چه کار کنم؟
گفت:اگه جواهرات بسیار قیمتی به شمابدن وبعد بخوان پس بگیرن شما بهشون تحویل نمی دی؟
🌷گفتم:بله تحویل میدم. گفت:حالامنم امانتم حالا فکر کن می خوای به صاحبش تحویل بدی،
مامان راضی باش به رضای خدا.
"#ﺷﻬﻴﺪ_ﻧﺎﺻﺮ_ﻭﺭامینی"
#شادی_روح_پاکش_صلوات
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
17.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه با باران ، چه بی باران
پنجشنبه ها را
باید بی بهانه اشک ریخت.....
برای تمام خاطره هایی
که سالهاست در صندوقچه ی دلمان
زندانی کرده ایم
برای همان جگر گوشه هایی
که روزی زیباترین موسیقـیِ
لحظه لحظه ی زندگیمان بودند
اما حالا جز دلتنگی های بی امان
جز تکرارِ بهانه ها
جز یک قاب عکسِ یادگاری
جز یک آلبومِ پراز خاطره
روی دیوار دلمان
جزحسرت دیدار راهی نداریم...!!!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
✨از شیطان پرسیدند:
گمراه کردن شیعیان چه سودی دارد؟!
🔥گفت:
امامِ اینها کـه بیایـد روزگـارمـن سیاه
خواهد شد!
✨اینهاکه گناه مۍڪنند امامشان دیرترمی آید. 💔😥
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🌴شب عملیات فتح المبین، پشت قرارگاه نشسته بودیم و با هم صحبت میکردیم.
در حین صحبت، دیدم یک فشنگ کالیبر دستش گرفته و با آن بازی می کند.
🌴بعد به فشنگ اشاره کرد و گفت: «این تیر خوبه بخوره وسط پیشونی، جایی که پیشونی را روی مهر میگذاری.»
با حسرت گفت: «چه کیفی داره!»
عملیات فتح المبین آغاز شد.
🌴 سعید به همراه حمید رمضانی برای سرکشی به یکی از محورها رفت. در بین راه مورد هدف تیربار دشمن قرار گرفت و سعید شهید شد.
🌴وقتی با جنازه سعید رو برو شدم، به اولین جایی که نگاه کردم پیشانی اش بود که تیر به سجدهگاهش اصابت کرده و او را به آرزویش رسانده بود.
🌷#شهید_سعید_درفشان
🔰راوی:حاج صادق آهنگران
"شهیدبرزگر"💫
@shahidBarzegar65
حواستان به آدم هاى آرامِ زندگيتان باشد!
آدم هايى كه از صبح تا شب
هزار بار خودخورى می كنند كه
مبادا با يك حال و احوال پرسىِ ساده،
مزاحمِ كارتان شوند!
آدم هايى كه وقتى تنهاترين هستيد،
فرقِ بينِ "ترک كردن" و "درک كردن" را تشخيص می دهند
آدم هايى كه "دمِ دستى" نيستند،
كه يك روز با شما،
يك روز با دوستِ شما،
و يک روز با دهها نفر مثلِ شما باشند!
آدم هايى كه شما را براى پرُ كردن جاى ِخالى
نمى خواهند
بيشترين انتظار شان،
چند دقيقه وقت ِخاليست
كه برايشان كنار بگذارى،
تا كنارت بنشينند و
يادآورى كنند يك نفر هست
كه به بودنت نياز دارد...
قدر آدمهاى آرامِ زندگيمان را بدانيم
قبل از آنكه ناگهانى رفتنشان،
ما را به آشوبى هميشگى بكشاند
👤علی قاضینظام
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🌹🍃
فقیری از کنار دکان کبابی میگذشت. دید کبابی گوشت ها را در سیخ کرده و به روی آتش نهاده باد میزد و بوی کباب در بازار پیچیده بود.
فقیر گرسنه بود و سکه ای نداشت پس تکه نانی از توبره اش در آورد و در مسیر دود کباب گرفته به دهان گذاشت.
به همین ترتیب چند تکه نان خورد و براه افتاد, کباب فروش که او را دیده بود به سرعت از دکان خارج شده دست او را گرفت و گفت:
کجا؟ پول دود کبابی را که خورده ای بده. مردی آنجا حاضر بود و دید که فقیر التماس میکند دلش سوخت و جلو رفته به کبابی گفت:
این مرد را رها کن من پول دود کبابی را که او خورده میدهم. کباب فروش قبول کرد .
مرد کیسه پولش را در آورد و زیر گوش کبابی شروع به تکان دادن کرد و صدای جرینک جرینگ سکه ها به گوش کبابی خورد و بعد به او گفت:
بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر.
کباب فروش گفت: این چه پول دادن است؟
گفت: کسی که دود کباب را بفروشد باید صدای سکه را تحویل بگیرد....
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا شده که به این فکر کنی⁉️
⭕️با این همه مسلمون و #شیعه امام زمان چرا تنهاست و ظهور نمیکنه⁉️
👌بادیدن این #کلیپ کوتاه جواب سوالتو پیدا کن.
🍃درخت پرباری که برگهایش کم است.
🌤 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌤
امام_زمان_عجل_الله_فرجه_الشریف
آخرالزمان
ظهور
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
❤️ الگوبرداری از شھـــــدا
🦋 از سردار شهید همدانی پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه⁉️
🦋 گفت: «تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره،
اینکه بروم یک گوشهای از این مملکت تو یک مسجدی؛ تو یک پایگاه بسیجی برای بچههای نوجوان و جوان کارفرهنگی انجام بدم
🦋 و برای امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؛
انسان تربیت کنم،
سرباز تربیت کنم،
🦋 کاری که تاحدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید #جواب_بدیم....!!!
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
بدهکاربودم وازهرطرف به خودم وخانوادم سخت می گذشت.
زندگیم داشت ازهم می پاشید.
یه شب بادل پر رفتم مسجد واز خدا خواستم راه نجاتی برام فراهم کنه.
اونجا شهیدبرزگر رودیدم.
مثل همیشه درسلام واحوالپرسی پیشقدم شد.
باهاش ارتباط خوبی داشتم می دونستم ثروتمنده .
برای همین ازش خواستم باغِ منو نقدبخره.
اما آقامحمدگفت:
اول بایددلیل فروشتو بدونم؟!
سفره دلموبراش بازکردم.
وقتی جریانو فهمیدبهم گفت:
فردا شب مسجدمنتظرتم.
شب بعدباخوشحالی سرقراررفتم.
آقامحمداونقدرنمازخوندتاهمه رفتند ومادونفرتنهاموندیم.
بعدنمازباخوشرویی بطرفم اومدویک پلاستیک مشکی پرپول به دستم داد ورفت.
وقتی اومدم خونه.مبلغ دوبرابر خرید باغ بودوتمام بدهیهارومی شست وحتی اضافه هم میومد تامعاش سالمو راحت بگذرونم.
روزبعدمسجدرفتم وبه آقامحمدگفتم
قیمت باغ که اینقدرنمی ارزید.
گفت :میدونم. اون مبلغ قرض الحسنه بودباغت هم گوارای وجودبچه هات.
هروقت داشتی میدی...
نمی دونستم چطوری ازش تشکرکنم.
روزبعدشنیدم آقامحمدرفته جبهه.
اون پول برام خیلی برکت داشت وهرگزبدهکارنشدم .
وضع مالیم اونقدرخوب شدکه باورش برای همه سخت بود.
اماچیزی که آزارم میداداین بودکه
آقامحمدهرگزبرنگشت.
من موندم وکوله باری ازبدهی به شهید ...
آقامحمدرفت وبرای همیشه من رو بدهکارمعرفتش کرد.
باغ رضوان الهی گوارای وجودت بامرام...
اکنون این شخص به احترام شهید یکی از زمینهای باارزش خودرا وقف ساخت مکان دینی- فرهنگی نموده است.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65