#داستان... سیل
در سالهای دور در شهر كوچكی عابدی زندگی میكرد كه بسيار وارسته بود و تمام ذهن و فكرش کمک به مردم و رفع مشكلات و گرفتاریهای آنان بود
او آنقدر بين مردم محبوب بود كه مردم
تمام مسائل خود را با او در ميان میگذاشتند
یک شب عابد خواب بسيار عجیبی ديد!
او در خواب دید كه یکی از فرشتگان مقرب
خداوند به منزل او آمد
بعد از سلام و احوالپرسی به درویش گفت:
تو نزد خداوند و ما خیلی عزیز هستی
خداوند قرار است سیل عظیمی را به اين شهر روانه سازد اما از آنجا كه تو نزد خداوند مرتبه ویژهای داری لذا به تو اين بشارت را میدهیم كه اول به مردمان شهر خبر بدهی كه بتوانند پناهگاهی پیدا كنند و دوم اینكه خداوند با امداد غیبی خود حافظ جان تو خواهد بود
عابد از خواب بیدار شد و حال عجیبی داشت اول دو ركعت نماز شكر خواند و بعد از راز و نياز با خداوند به ميدان شهر رفت و اعلام كرد كه تمام مردم جمع شوند كه كار بسيار مهمی با آنان دارد
مردم هم تا فهمیدند كه عابد با آنها كار مهمی دارد هر چه سریعتر همدیگر را خبر كردن و بعد از مدتی اكثر مردمان شهر در میدان جمع شدن و همه منتظر صحبتهای مرد خدا
عابد بعد از حمد و سپاس خداوند
قضيه خواب عجيب خود را تعریف كرد
مردم شهر كه از اين خبر بهت زده شده بودند
اول از همه خدا را شكر كردند بخاطر وجود عابد در شهرشان و بعد بزرگهای شهر تصميم گرفتن هر چه سريعتر به جایی ديگر نقل مكان كنند تا از گزند سيل در امان باشند
مردم سريع دست به كار شدن و اول از همه به نزد عابد رفتن تا او را با خود ببرند اما عابد مخالفت كرد و گفت شماها به فكر خودتان باشيد و اصلاً نگران من نباشيد
چند روزی گذشت و دیگر شهر تقریباً خالی شده بود كه آسمان ابری شد و باران شروع شد یک باران عجيب و غريب كه تا آن روز هيچكس نديده بود
عدهای از جوانان شهر كه هنوز نرفته بودند خودشان را به در خانه عابد رساندن و به او گفتن كه با آنها بيايد اما باز هم او مخالفت كرد!
باران زود تبديل به سيل عظیمی شد كه همه جای شهر رو فرا گرفت، عابد با آرامش خاصی در خانه خود نشسته بود و به عبادت مشغول بود و البته در ذهن خود آن پيغام فرشته خداوند را هم مرور میكرد خداوند با امداد غیبی خود حافظ جان تو خواهد بود
آب تا زير پنجره خانه عابد رسيده بود ناگهان
صدای ضربه خوردن به شیشه پنجره را شنيد
ديد چند تا از مردم شهر با قايق و به سختی
خود را به زير پنجره خانه درويش رسانده بودند، به او گفتن زودتر تا آب همه خانهاش رو فرا نگرفته به قایق آنها بیاید
اما عابد باز هم مخالفت كرد
و به آنها گفت به فكر خود باشند
آب كم كم به داخل خانه عابد نفوذ كرد
عابد همچنان به عبادت مشغول بود
آب تا زیر زانوهای عابد رسیده بود
از دور دست صدای مردم را میشنید كه
نام او را فرياد میزدند و از او میخواستند
كه از خانه بيرون بیاید و آنها با طناب او را
نجات دهند
اما عابد اعتنایی نكرد آب تا زير گردن عابد رسيده بود كم كم آب به بالای دهان و بینی عابد رسیده بود و تنفس را برای عابد دشوار كرده بود، آب بيشتر و بيشتر شد عابد در آب غرق شد!
عابد چشمانش را باز كرد همان فرشتهای
كه با او صحبت كرده بود را ديد
عابد برآشفت به فرشته گفت:
وای بر من كه یک عمر عبادت كردم
پس كو آن امداد غیبی كه میگفتی؟
پس كو آن مرحمت خداوند!؟
فرشته لبخندی زد و گفت: دوباره ماجرا را مرور كن خداوند چند بار توسط بندههایش موقعيت نجات تو را فراهم كرد
کمک آن جوانان كه با قايق به زير پنجره
خانهات آمدن را چرا رد كردی؟
صدای آن مردمی كه میگفتند از خانه بیرون
بيا تا با طناب تو را نجات دهیم را شنیدی
اما اعتنایی نكردی
مردمی كه همان ابتدا میخواستند
تو را با خود ببرند اما توجهی نكردی
خداوند ديگر چگونه میتوانست تو را
نجات دهد؟ تمام اينها امداد غیبی بودند
كه تو توجهی نكردی
هر یک از ما آدمها و ماجراهای اطراف
زندگیمان یک جورهایی شبیه همین عابد
و تصورش از امداد غیبیست
امداد غیبی همين فرصتهایی هست كه
در زندگی روزمره همه ما به وجود میآید
گاهی اوقات خودمان فرصتهائی را كه
داريم استفاده نمیكنیم و انتظار داریم
يه اتفاق ماوراء طبیعی برایمان بیفتد
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان بیقراری شهدا....
🎙 *استادپناهیان
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ جالب تشکر شهید مدافع حرم از کودک ۳ ساله ای که سر مزارش گل میذاره😍☺️
سلام
بطور اتفاقی داشتم این صحنه که کودکم گل سر مزارها میگذاشت رو فیلمبرداری میکردم که دیدم یچیزی گفت اولش متوجه نشدم ، بعد که ازش که پرسیدم چی گفتی؟ گفت میگه دستت درد نکنه😢
پرسیدم کی بود؟! چی گفت؟!
گفت مهربون بود،از تو زمین گفت دستت دردنکنه برام گل گذاشتی😔😭
و چهره اش معلومه، به محض اینکه از کنار مزار بلند میشه با خجالت و خنده تعریف میکنه🌹
به راستی که شهدا زنده هستند و نزد خدا روزی میگیرند ...💔🌷
پنجشنبه آمد
هدیه به روح مطهرامام وشهدا صلوات
🆔@ShahidBarzegar65
✍خاطره ای ازشهیدمحمدعلی برزگر
آخرین مرخصی جگرگوشه ام بود😔 لباسهایش رادر ساکش تامی زدم. ناگاه دلم به تنگ آمد🫀
گفتم:پسرجان تو۵بار جبهه رفته ای میشود نروی؟🙏
محمدعلی لبخندی زد
دستم رابوسید ودرحالی که ساک رابر دوشش می انداخت گفت:🚶
قربانت شوم مگرجبهه رفتن کوپنی است؟
همین طورکه به طرف درقدم برمی داشت سرش فریادزدم
گفتم: اگر بروی شیرم را حلالت نمیکنم😭
با این جمله محمدعلی سرجایش میخکوب شدوبطرفم برگشت
دوزانومودبانه جلویم زانوزدوگفت: چشم...تاشمارضایت ندهی محمدعلی جایی نمیرود....🧎
ولی مادرجان... ازشماسوالی دارم؛
اگر روز قیامت حضرت زهرا (ع)که هم نام شماست را ملاقات کردی
ایشان ازشما بپرسد؛چرا نگذاشتی پسرت ازراه فرزندم دفاع کند؟👉
چه پاسخی خواهی داد؟
تنم لرزید
واشک ازچشمانم سرازیرشد😭
گفتم :بلندشوتا دیرنشده به دوستانت ملحق شو.
محمدعلی باشوق خداحافظی کرد✋
وبرای همیشه ازدنیا رفت🚀
ومثل مادرش زهرا (ع) ازناحیه پهلوتشنه لب درعمیلات کربلای ۲ درخاک اربابش حسین(ع)به شهادت رسید🩸
وتا مدتها گمنام شد.🍃✨
همه میگفتند:
ازشدت گلوله های بیشمار کاتیوشا خاکسترمحمدعلی هم باقی نمانده ❤️🔥
ولی محمدعلی شب قدر تفحص شد وپیکر سالمش درست روز تولدش به خاک سپرده شد.🌷🕊
🔰کتاب ازقفس تاپرواز
جلد دوم-صفحه۱۴۳
🆔@ShahidBarzegar65
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه حس میکنی چشمت زدن.
ومیخای چشم زخم روازخودت وعزیزانت دور کنی؟
خوب گوش کن
با قران درمان کن...چطوری؟
🆔@ShahidBarzegar65
16.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اعتماد
مادر جانبازی که دست وپاندارد اما قلبِ بزرگی دارد.
بیست وچهارم🌙
قال امیرالمومنین علی ابن ابی طالب (ع):
الداعی بِلا عَمَل کالراّامی بِلا وَتَرِِ.
دعوت کننده بی عمل،
چون تیراندازی بدون کمان است.
حکمت ۳۳۷نهج البلاغه
📜📜📜📜📜📜📜📜📜📜
🆔@ShahidBarzegar65
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مادرانه
بهترین عطر دنیا هم بزنی بوی عطر
خونه ای که پدر و مادر داخلشه رو نمیده...
🆔@ShahidBarzegar65
10.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگر
🔸 چند وقت پیش از آقا پرسیدم:
«چطور می شود امام زمان را درک کرد؟»
گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.»
🔸 از وقتی این حرف را زدند، قرآن خواندن روزانه ام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت.
با خودم گفتم:
«توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام زمان داشته باشم؟»
🔸 بعد از جلسه، بدون اینکه حرفی بزنم، آقا برگشتند به من گفتند:
«چشم آدم باید مواظب باشه.
اگر کسی میخواد آقا امام زمان عجل الله فرجه رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه.»
🔸 سرم را انداختم پایین. حساب و کتاب چشم هایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود.
(براساس خاطره یکی از اطرافیان آیت الله بهجت)
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قدر دان خوبی دیگران باشیم...
این داستانِ زیباحکایت بعضی ازآدم هاست...
🆔@ShahidBarzegar65
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 غزه به ضِیمْ رسیده!
معنای ضِیمْ...
حجت الاسلام قنبریان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔@ShahidBarzegar65