7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش زیارت در حالات امام صادق علیه السلام
حجت الاسلام کاشانی
#پینه دوز ثروتمند
شاه عباس از وزيرش پرسيد:
«امسال اوضاع اقتصادی كشور چگونه است؟»
وزير گفت:
الحمدالله به گونه ای است كه تمام پينه دوزان توانستند به زيارت كعبه روند.
شاه عباس گفت:
نادان اگر اوضاع مالي مردم خوب بود میبايست كفاشان به مكه میرفتند نه پينهدوزان، چون مردم نمیتوانند كفش بخرند ناچار به تعميرش می پردازند، بررسی كن و علت آن را پيدا نما تا كار را اصلاح كنيم...
يک اسير ايرانى در كمپ شماره هفت الرمادى عراق در سال 1984 😞
عكس: "برنارد بریسون"
عکاس آژانس عکس "سیگما"
😔رژیم بعث در شرایطی بسیار بد و غیرانسانی اسرای ایرانی را نگه می داشت.
نوشت:
ما که رفتیم ؛ با دلی سوخته
وچشم داغدار کربلا ندیده...
تو اما ....ای برادر!
مسافر #کربلا اگر شدی
جای من به مولا سلامی برسان...
ای شهید!
توخود زائر حسینی
سلام مارا هم به ارباب برسان...
11.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونین چرا حضرت رقیه (س) اسیر شد؟ 😔
میدونین امام حسین (ع) چرا شهید شد؟
😔نقش مادران در دفاع مقدس
نقش زینب گونه در کربلاست..!
پن: دشمن در جنگ شناختی دنبال تربیت نسلی از زنان در ایران است که نتوانند شهید باقری ها، خرازیها و... را پرورش دهند.
#مادران_زینبی
#بر_دامن_مادر_شهیدان_صلوات
11.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدون تعارف با پاکبان پاکدستی که بسته یک میلیارد تومانی را به صاحبش برگرداند...
🔺 داشت جارو می کرد،
گفتم؛ مگه به خاطر گرمای شدید شما تعطیل نیستید؟؟
خندید و گفت:
ما که برق مصرف نمیکردیم...🤦♂️
امان از تبعیض....
تعطیلی برای تعادل مصرف برق⚡️
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طبق قول دیروزم امروزمیخام نذرسیب شهیدرو بگم...چون خیلی پرسیدین⁉️
نذرسیب شهیدبرزگر رو چطوری انجام بدیم؟
ببینید به فرموده قرآن انسان در رنج آفريده شده...
اما خداوند اهل بیت(ع) وشهدا رو بعنوان دسته کلیدِگرفتاری هامون؛در دستمان گذاشتند...
🔐دوستانی که نتیجه گرفتن گفتند
باید۴۰شب متوالی یکی ازاین کارا انجام بشه👇
💌بعضیا ۴۰ (روز یاشب) سوره محمد
💌بعضیا ۴۰ (روز یاشب) زیارت عاشورا
💌بعضیا ۴۰ (روز یاشب) دعای عهد
💌وبعضیاهم ۴۰صلوات رودر۴۰شب
انتخاب کردند و به نیت فرج آقا به امام زمان و شهیدهدیه میدن...
هرکدومش رو که راحتین انجام بدین👆
🍎بعدازبرآورده شدن حاجت ۱۴عدد سیب رو به گلزار شهدای منطقه خودتون می برین وبین مردم تقسیم میکنید..اگرهم به گلزاردسترسی ندارین؛به نیازمند؛یتیم و...بدین .والسلام...🍏
اینو خیلیا انجام دادن ونتیجه گرفتند.
شمارو نمیدونم⁉️
🔑اگرکلید گشایش شما اینجا باشه
انشالله نتیجه می گیرین..
🆔@ShahidBarzegar65
61.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌دوستان:
چله زیارت عاشورا اربعین تموم میشه...
"یا صاحب الزمان"
آجرک الله فی مصیبت واردک...
یارب المهدی...بحق المهدی
اشفع صدرالمهدی...بظهورالحجه
🇮🇷💚اللهم عجل لولیک الفرج✨
˼💌ازحضور وفعالیت شما خوبان همیشه همراه بی نهایت متشکریم.
🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐
👌پُستها هر ۲۴ساعت یکبار بارگزاری میشود.
هدیه به امام زمان؛شهدا ؛اموات صلوات.
التماس دعا....
🆔@ShahidBarzegar65
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار روزانه...
💫اللهم عجل لولیک الفرج.
هدیه به اهلبیت (ع)
سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان (عج)
امام وشهدا؛شهیدبرزگر..
۸صلوات محبت کنید...
رفقا:حتما دعای فرج امام زمان عج
(الهی عظم البلاء و...) روهم شده یکبار در روز بخونید.
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان...
هنگامى كه منصور دوانيقى ساختمان هاى بغداد را مى ساخت ، دستور داد، هر چه بيشتر به جستجوى فرزندان على عليه السلام پرداخته ، هر كس را پيدا كردند دستگير نموده در لاى ديوارهاى ساختمانهاى بغداد بگذارند.
روزى پسر بچه زيبايى از فرزندان حسن مجتبى عليه السلام را دستگير نمودند و او را به بنا تحويل دادند و دستور داد او را در لاى ديوار بگذارد و چند نفر جاسوس مورد اعتمادش را گماشت كه مواظب كار بنا بوده و ببينند آن پسر بچه را در لاى ديوار بگذارد.
بنا از ترس جان خود مطابق دستور، پسر بچه را در ميان ديوار گذاشت ، ولى دلش به حال او سوخت ، در ديوار سوراخى گذاشت تا پسرك بتواند تنفس كند و آهسته به او گفت :
ناراحت نباش ! صبر كن ! شب كه شد من تو را از لاى اين ديوار نجات خواهم داد. شب كه فرا رسيد بنا در تاريكى شب آمد و پسر بچه سيد را از لاى آن ديوار بيرون آورد و به او گفت :
تو را آزاد كردم هر طور شده خودت را پنهان كن ! و مواظب خود من و كارگرانى كه با من كار مى كنند باش ! مبادا ما را به كشتن دهى ، اكنون كه در اين تاريكى شب تو را از لاى ديوار خارج كردم بدان جهت است كه روز قيامت نزد جدت رسول الله شرمنده نباشم و حضرت مرا در پيشگاه خداوند به محاكمه نكشاند.
سپس با ابزار بنايى كمى از موى سر آن پسرك را چيد، دوباره به او تاءكيد كرد كه خود را پنهان كن و مبادا پيش مادرت برگردى . پسر بچه گفت :
حال كه نبايد پيش مادرم بروم ، به مادرم اطلاع بده كه من نجات يافته ام و فرارى هستم ، تا نگران من نباشد و كمتر گريه كند، آنگاه رو به فرار گذاشت ولى نمى دانست كجا برود، عاقبت راهى را بدون هدف پيش گرفت و گريخت و معلوم نشد كجا رفت . او آدرس مادرش را در اختيار بنا گذاشت . بنا مى گويد:
من به همان آدرس به سوى خانه مادرش حركت كردم ، وقتى به نزديك خانه رسيدم ، زمزمه گريه و ناله مانند زمزمه زنبور شنيدم ، فهميدم كه صداى گريه مادر همان پسر بچه است ، نزد او رفتم و جريان فرزندش را به او نقل كردم و موى سر پسرش را نيز به او دادم و به خانه برگشتم
📚ب : ج 47، ص 306.
هدیه به آقازاده های بهشت ؛ امام حسن ع وامام حسین ع صلوات✨✨
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠شهیدی که کارنامه دخترش را امضا کرد!
🎙 #حجت_الاسلام_راجی
#شهدازندهاند...
🌷 ﺩﻩ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ 2 ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ .
ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺳﺎﺯﯼ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺎﺑﺮﺍﺗﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ
ﮐﺮﯾﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺁﻣﺪ . ﮔﻔﺖ : «ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﯾﮏ
ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ . »
ﮐﺮﯾﻢ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻣﺨﺎﺑﺮﺍﺕ ﻟﺸﮑﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ،
ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ . ﮔﻔﺘﻢ : «ﭼﺮﺍ؟ »
ﮔﻔﺖ : «ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺗﮏ
ﺗﯿﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﺑﺎ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺟﻠﻮ ﺑﺮﻭﻡ . »
ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺗﯿﭗ[ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﺍﺳﺪﯼ] ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻢ . ﺍﯾﺸﺎﻥ
ﮔﻔﺖ : « ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯿﺎﻓﺘﺪ ﺑﺎﯾﺪ
ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﻧﻪ .!»
ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺶ . ﮔﺬﺷﺖ، ﺗﺎ 24
ﺳﺎﻋﺖ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ . ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻗﻄﺎﺭ ﻓﺎﻧﺴﻘﻪ ﺑﺮﺍﯼ
ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻤﺮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﮔﻔﺘﻢ :
« ﮐﺮﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ«!
ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : « ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺭﻭﯼ
ﻣﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻦ«!
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻡ . ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ
ﻗَﻤﻄَﺮﻩ ﺭﻓﺘﻢ . ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﺁﻣﺪ [ ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻠﯽ ﺍﮐﺒﺮ]
ﺭﺣﻤﺎﻧﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﺑﺸﺎﺷﯿﺖ
ﺧﺎﺻﯽ ﺩﺍﺷﺖ . ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺸﯿﺪ . ﮔﻔﺖ : « ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ
ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻤﺎﻧﻢ، ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ. ﺁﻏﻮﺷﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ
ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺍ
ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ . ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﺍﻡ، ﻣﺎﻧﻌﻢ ﻧﺸﻮﯾﺪ. »
ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : « ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺍ
ﺑﺎ ﭘﺨﺘﻦ ﻧﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﻭ
ﻣﺮﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ .»
- « ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﺮﻁ «!
- « ﭼﻪ ﺷﺮﻃﯽ «!
- «ﺷﻔﺎﻋﺖ «!
ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺟﻠﻮ ﮐﺸﯿﺪ، ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
«ﻗﻮﻝ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﮐﻨﻢ «!
ﺷﺐ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﺣﻤﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺴﯿﻢ ﺯﺩ
ﻭ ﮔﻔﺖ :«ﺍﻣﺎﻧﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ
ﺩﻭﺯﺍﺭﯼ ﺍﻡﺍﻓﺘﺎﺩ،ﮐﺮﯾﻢ ﻫﻢ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ. »