31.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معرفینامه شهیدمحمدعلی برزگر
(صاحب کتاب ازقفس تاپرواز)
تقدیم به دوستان قدیم والبته جدیدی که تازه به جمعمان پیوستند.
@ShahidBarzegar65
جلسه که تمام شد، صِدام کرد، گفت: جلسهی امروز همهاش اداری نبود. حرف و کار شخصی هم بود.
هر چقدر بابت پذیرایی هزینه کردین، بنویسید به حساب من.
شهید #علی_صیاد_شیرازی🕊🌹
"شهیدبرزگر"💫
@shahidBarzegar65
💎گوهر پنهان
♥️امیرالمؤمنين
علي علیه السلام فرمودند:
✅خداوند
چهار چیز را
در چهار چیز
پنهان کرده است:
🟣رضایت خود را
در طاعت و بندگیش
پنهان کرده
پس هیچ طاعتی را
کوچک مشمار که شاید
رضایتش در آن باشد
و تو ندانی،
و
🟢خشم خود را در گناهان
پنهان کرده
پس هیچ گناهی را
کوچک مشمار که شاید
خشم خدا در همان باشد
و تو ندانی،
و
🟡اجابتِ خود را در دعاکردن
قرار داده
پس هیچ دعایی را
کوچک مشمار که
شاید اجابتش در همان باشد،
و تو ندانی،
و
🔴دوست خود را
در میان بندگانش
پنهان کرده
پس هیچیک از بندگانش را
کوچک مشمار که
شاید او دوست خدا باشد،
و تو ندانی.
-------------------------------؛
الوسائل الشیعه
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
برای دل خودت زندگی کن...
مهم بودن در نگاه دیگران رو
فراموش کن
روزنامه ی روز شنبه
زباله ی روز یکشنبه است
زندگی کن به شیوه خودت
با قوانین خدای خودت
با باورها و ایمان قلبی خودت
مردم دلشان می خواهد
موضوعی برای گفتگو داشته باشند
برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی
هر جور که باشی
حرفی برای گفتن دارند
شاد باش و از زندگی لذت ببر...
راه درستوبرو
بیخیال نگاه وکلام دیگران
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
💛✨💛
🌟داستان دهخدا و مادرش
❣دهخدا مادری داشت که بسیار
عصبی بود و پرخاشگر؛
طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج
نکرده بود و پیرپسر مجردی بود در کنار
مادرش زندگی میکرد.
❣نصف شبی مادرش او را از خواب شیرین
بیدار کرد و آب خواست.
دهخدا رفت و لیوانی آب آورد مادرش لیوان
را بر سر دهخدا کوبید و گفت آب گرم بود.
سر دهخدا شکست و خونی شد.
به گوشهای از اتاق رفت و زار زار گریست.
❣گفت: «خدایا من چه گناهی کردهام بخاطر
مادرم بر نفسم پشت پا زدهام.
من خود، خود را مقطوعالنسل کردم، این
هم مزد من که مادرم به من داد.
خدایا صبرم را تمام نکن و شکیباییام را از
من نگیر.»
❣گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید
نوری از سر او وارد شد و در کل بدن او
پیچید و روشنش ساخت.
صدایی به او گفت:
«برخیز در پاداش تحمل مادرت
ما به تو علم دادیم.»
❣از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ
ادبیات ایران را که "جامعترین لغتنامه" و
"امثال و حکم" بود را گردآوری کرد🦋
و نامش برای همیشه بدون نسل،
در تاریخ جاودانه شد.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
کلیپ بسیار شنیدنی عالی
قانون کائنات.
نیازبه انتقام نداریم ؛وقتی خالق این جهان قوانینی دارد وآنچه می فرستیم بسویمان بازمی گردد.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🌹شهید حسن ابشناسان ؛
آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران می کرد،
حسن نامه ای به او نوشت:
اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس براحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد بجنگد، نه اینکه با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمب باران کند و مردم را به خاک و خون بکشد. در جواب نامه حسن، صدام ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد.
سال ها قبل در اسکاتلند حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود، آنجا گروه او اول شد و عراقی ها هفتم شدند.
حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری سنگین و نفسگیر لشکردشمن را در هم کوبید وعبدالحمیدرا اسیر کرد.
مهرماه سال 64 خبر شهادت حسن از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد.
یاد وخاطره این شهید بزرگ همواره گرامی باد...
شهید #حسن_ابشناسان🕊
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🌸<❈﷽❈>🌸
توی دوران نوجوانی برای کوتاه کردن موهام
به يه مغازه سلمونی سر کوچمون میرفتم
که آرايشگرش به شدت سیگاری بود
هميشه موقع کار يه سیگار گوشه لبش بود
و تا موهام رو کوتاه میکرد
سه نخ سيگار رو حتماً میکشید!!!
يادمه تا آخر شب هر جا میرفتم
همه میگفتن: سيگار میکشی؟!
منم میگفتم نه به جون مادرم
من سيگار نمیکشم بگذريم از اينکه
بعضیها خیلی هم باور نمیکردن
هفته پیش توی پياده رو راه میرفتم
یه آقائی جلوی مغازه عطرفروشی
يه کاغذ با يک عطر به دستم داد
و به اصرارش وارد مغازه شدم
بلافاصله فروشنده هم من رو تحويل گرفت
و شروع کرد از عطر و ادکلنهاش تعريف کردن
بعد هم يه ادکلن رو به دست و لباسم زد
گفت اين ماندگاریش فوق العاده ست
از حق هم نگذرم خیلی خوشبو بود
نکته جالب اينه که با اينکه خريد نکردم
تا همين دو سه روز پيش هرجا میرفتم
میگفتن عطرت چیه؟ چه بوی خوبی
چند خریدی و از کجا خریدی؟
یادمون باشه
مجاورتها و ارتباطها خیلی مهمه!
وقتی با کسانی نشست و برخاست میکنیم
و رفيق میشیم که مقید و مؤدب و فهميده
هستن ناخودآگاه از اين رابطه تأثیر میگیریم
و وقتی با اونائی رفاقت میکنیم که افراد
آلودهای هستن خواه ناخواه تأثیر میگیریم
و حواسمون رو جمع کنیم فرزندانمون با چه کسانی معاشرت میکنند و دوستانشون کی هستند.
هر ارتباطی میتونه روی زندگی و رفتار مااثر مثبت و منفی بذاره شک نکنيم
✧✾════✾✰✾════✾✧
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
پارت (80)
جلد دوم کتاب ازقفس تاپرواز
خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷
📝وقت پرواز
🌷در دهم شهریور سال۱۳۶۵قرار بر این شدکه چندین گردان به فرماندهی شهید کاوه در ارتفاعات حاج عمران عراق وارد عملیات بشن .
شهید برزگرخط شکن لشکرویژه شهید کاوه و از معدود کسانی بود که تا آخرین لحظات مبارزه کرد
🌷اون شب همه چیز به خوبی پیش رفت همه با نهایت عشق و توان در حال پیشروی بودیم تا زمانی که توی گوش رزمنده ها خبر هولناکی پیچید «فرمانده کاوه به شهادت رسید»
🌷بچه ها روحیۀ خودشونواز دست دادند، ورق برگشت
آتش دشمن هر لحظه سنگین ترازقبل می شد تا اینکه برای بیسیم چی پیغامی آمد:
سریعا عقب نشینی کنید و پیشروی نکنید تا در محاصرۀ دشمن قرار نگیرید.
🌷فرصت عقب نشینی کمترازاون چیزی شدکه فکرشومی کردیم
جوری که حتی نتونستیم هیچکدوم از شهیدا یا مجروحا رو از منطقه خارج کنیم، به ناچاربا باسرعت هرچه تمام رزمندهابه عقب برگشتند ولی چند تن از بچه ها در خط ّمقدم و تیررس دشمن وایستادند تا دشمن روسرگرم کنند ورزمندها بتونند از منطقه خارج بشن .
🌷یکی از این شش نفر «شهید محمدعلی برزگر »بود که با تمام قوا بدون ذره ای ترس دشمنوهدف گرفت وهجم زیادی ازآتش نثارشون شد.
ازمنورهای پیاپی دشمن وآتش سنگین دشمن اون شب منطقه حاج عمران مثل روزروشن شد.
بچه ها همه عقب نشینی کردن واون بسیجی ها برای نجات همرزماشون از جونشون گذشتند.
اونم باتشنگی وگرسنگی و بیخوابی وصف ناپذیر.
شب سختی بود .
🌷بعدهافهمیدم همه اون شش نفر یاشهیدشدن یا مجروح و اسیر دشمن. محمدعلی درست درنوک پیکان دشمن قرارگرفته بودوسپربلای همه شده بودومرتب آرپیچی میزدکه یهواز پهلوتیرخوردوبعدهم اونقدردشمن کاتیوشارو سرش ریخت که بابدن پرازجراحت گلوله آخرروبسختی زدو غرق درخون ازکوه پرت شد. مکث کردم اما با نهیب فرماندۀ دسته از منطقه خارج شدم.
عذاب وجدان داشتم.
تااینکه سالهابعداز رفقاخبردار شدم پیکرمحمد رو مدتها بعد از شهادت از ارتفاعات شهر حاج عمران پیدا کردن.
🌷 باورش سخت بود.
همه مطمئن بودیم از ده ها گلوله مستقیم کاتیوشا وخمپاره هایی که جلوی چشممون به محمدعلی اصابت کرد خاکسترشم به دستمون نمیرسه
امامعجزه وار بعداز مدتها پیکرش سالم برگشت .
🌷البته خودش توی وصیت نامش نوشته بود:
"اگرهزاربارکشته شوم خاکسترم باقی بماندبازهم زنده شوم بادشمنان اسلام به ستیزبرمی خیزم."
محمدعلی همونطورکه می خواست ۳روزبه محرم به شهادت رسیدوگمنام شد.اونم توی سرزمین اربابش حسین(ع).
اون شب محمدیک قطره آبم نخورد.
دادبچه های کم سن وسال.
بعدهادرخواب به یک نفرگفته بود:
بعدازتیرخوردنهای پیاپی ازکوه پرت شدم افتادم توی کانالی...
چندروزطول کشیدتا به شهادت رسیدم.
خوشحال بودم چون مادرم زهرا(س) کنارم بود.
۲۶ذی الحجه (به تاریخ ماه قمری)
سالگردشهادت شهیدبرزگر گرامی باد.
شهادتت مبارک داداشم💌
راوی:آقای خبیری
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#اصالت منتشر شد.
کاری از معاونت فرهنگی اجتماعی فراجا
🌸با ادای احترامِ تمام قد به چادر مادرانمان
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
صبح یعنى
همه ى شهر پراز بوى خداست
عابرى گفت که این مطلق نادیده کجاست؟
شاپرک پر زد و با رقص خود آهسته سرود
چشم دل باز کن این بسته به افکار شماست
سلام صبح تون بخیر
🕋 اللهم عجل لولیک الفرج
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
حضرت عیسی علیهالسلام با مادرش
مریم سلام الله علیها در کوهی به عبادت
خدا مشغول بودند و روزها را روزه میگرفتند
غذایشان از گیاهان کوه بود که حضرت
عیسی تهیه مینمود یکروز نزدیک غروب شد
عیسی مادرش را تنها گذاشت
و برای بدست آوردن سبزیجات کوهی رفت
هنگام افطار فرا رسید مریم سلام الله علیها
برخاست تا نماز بخواند ناگاه عزرائیل نزد
مریم آمد و بر او سلام کرد
مریم پرسید: تو کیستی که در اول شب
بر من سلام کردی و با دیدن تو بیمناک شدم؟
عزرائیل گفت: من فرشته مرگ هستم
مریم پرسید: برای چه به اینجا آمدهای؟
عزرائیل گفت: برای قبض روح تو آمدهام
مریم گفت: چند دقیقه به من مهلت بده
تا پسرم نزد من بیاید
عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست و آنگاه
روح مریم سلام الله علیها را قبض نمود
عیسی علیهالسلام وقتی نزد مادر آمد
نگاه کرد که مادرش بر زمین افتاده است
تصور کرد که مادرش خوابیده است
مدتی توقف کرد دید مادرش بیدار نشد
و وقت افطار گذشته است صدا زد ای مادر برخیز! افطار کن
ندائی از بالای سرش شنید که مادرت
از دنیا رفته و خداوند در مورد وفات مادرت
به تو پاداش میدهد
عیسی علیهالسلام با دلی سوخته به تجهیز
جنازه مادر پرداخت و او را به خاک سپرد
و غمگین بر سر تربتش نشست و گریه میکرد
و به یاد مادر گفتاری جانسوز میگفت
در این هنگام ندائی شنید سرش را بلند کرد
مادرش را در بهشت (برزخی) که در کاخی
از یاقوت سرخ بود دید گفت: ای مادرم!
از دوری تو سخت اندوهگین هستم
مریم سلام الله علیها فرمود: پسرم خدا را
مونس خود کن تا اندوهت برطرف گردد
عیسی علیه السلام گفت: مادر جان
با زبان گرسنه و روزه از دنیا رفتی
مریم سلام الله علیها فرمود:
خداوند گواراترین غذا که نظیر نداشت
به من خورانید
عیسی علیهالسلام گفت: ای مادر
آیا هیچ آرزوئی داری؟
مریم سلام الله علیها گفت:
آرزو دارم یکبار دیگر به دنیا بازگردم
تا یک روز و یک شب را به نماز برآورم
ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ
به سراغت نیامده است هر چه میتوانی
توشه راه آخرت را با انجام اعمال نیک
از دنیا برگیر
↲منهاج الشارعین، منهج ۱۳
✧✾════✾✰✾════✾✧
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹چگونگی شهادت شهید مسعود_ملا
↩️در تنگه ابوقریب،گردان عمار با دوتیپ زرهی عراق درگیر شد.
گروهان«مسعود ملا» موند تو محاصره و مسعود تعدادی از نیروهایش را فرستاد عقب،
خود مسعود با یه سری از بچهها موندن وسط عراقیا ونبرد تن به تن کردند.
عراقیا که دیگه با ما یقه به یقه درگیر بودن،مسعود را بستن به رگبار و پهلو وسینه اش مجروح شد واسیر عراقیا شد!!!
دشمن بعثی ملعون دستای مسعود رو بست پشت نفربر و در حالی که مسعود زنده بود وفریاد یا زینب«س» داشت،اونو تا سه راهی فکه کشوندن وبعد آرزوی سوم مسعود برآورده شد،
دشمن بعثی در حالی که مسعود برلب فریاد یا حسین داشت،اورا دوره کرده وسرش را بریدند... .
💠خاطره آزاده جانباز مهدی سیفی
شهید«مسعود ملا» در وصیتنامه سراسر نورش نوشته است:
«پروردگارا، هم جراحت،هم اسارت و هم شهادت را روزی من کن ونگذار شرمنده مولایمان سیدالشهداء بشوم.»
مزار شهید:بهشت زهرا«س» قطعه ۴۰ ردیف ۵۲ ،شماره ۲۲ .
🌷شادی روح شهدا صلوات
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داره کم کم تموم میشه
یه سال چشم انتظارمون
یه چند روز دیگه مونده
تموم شه بی قراریمون
آروم آروم توی سینه م
به پا کن خیمه غم را
داری حس میکنی یا نه
صدا پای محرم رو
#محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم🥀
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
اینا کی هستند میاری هيئت؟!
به سید میگفتند: اینا کی هستند میاری هيئت بهشون مسئوليت میدی؟!
میگفت: کسی که تو راه نیست،
اگر بیاد توی مجلس اهلبیت(ع)
و یه گوشه بشینه و شما بهش بها ندی، میره و دیگه هم بر نمیگرده!
اما وقتی تحویلش بگیری
جذب همین راه میشه...
شهید سیدمجتبی علمدار
شادی روحش صلوات🌹
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا....
هوای دوستای مجازیموداشته باش
هرکسی داندوخدای خودش
که چه دردیست درکجای دلش
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
برای اینکه اسرار زندگی را بهتر بشناسیم باید به سه مکان برویم:
١. بیمارستان
٢. زندان
٣. قبرستان
• از بیمارستان ودردانسانهای دردکشیده میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
• در زندان وانسانهای حبس شده درتنهایی میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست.
• در قبرستان وانسانهایی که دستشان ازدنیاوعزیزانشان کوتاست درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد.
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود.
پس چه بهتر كه برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم...
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
💞 بنی آدم و معلم بی توجه
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ.
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ.
ﻣﻌﻠم گفت:
«ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ
که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ
ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ.
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: «یادم نمی آید.»
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «یعنی چی؟
این ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍنستی ﺣﻔﻆ کنی؟!»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: «ﺁخه مشکل ﺩﺍﺷﺘﻢ.
ﻣﺎﺩﺭﻡ مریض ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ کار می کند ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ، ﻣﻦ باید کارهای ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭ ﻫﻮﺍی ﺧﻮﺍﻫﺮ برادرهایم ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ببخشید.»
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «ببخشید! همین؟!
مشکل ﺩﺍﺭی که ﺩﺍﺭی،
باید ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ می کردی.
مشکلات ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ نمیشه!»
ﺩﺭ این ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ کز ﻣﺤﻨﺖ دیگران بی غمی
نشاید که ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ آدمی!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🌹 رفته بودیم #کلار_آباد دیدار #مادر یک شهید...#شهیدی از لشکر ویژه ۲۵ #کربلا .شهید نوربخش مرادکلاری.#مادر تو دستش #قرآن کوچیکی بود که توجه مو به #خودش جلب کرد...
.
حاج خانم میگفت : پسرم این قرآنُ همیشه تو جیبش بود و دائما تو جبهه میخوند.
حین شهادت ترکش ریزی به قرآن تو جیبش و بعد به قلبش اصابت کرد و بشهادت رسید.پسرم رفت ولی قرآن ترکش خورده ش هنوز همراهمه...
دنیا و فریب خوردگان دنیا و سلبریتی ها و براندازها بدانند ، ما و نسل های قبل از ما برای این کتاب و تک تک کلماتش خون دادیم ، با جان و دل ما عجین است و خط قرمز شهدای ما بود...
✍️ احمدی اتویی
"شهیدبرزگر"💫
@shahidBarzegar65
🍃درس اخلاقی👇
❎چندجمله رایج غلط:
⚡️۱- خدا بد نده:
این کلام بی معرفتی به پروردگار است.
زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده:
هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خدا و هیچ بدی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خود شما (که بخاطر اعمال خودتان است)
⚡️۲- عیسی به دین خود، موسی به دین خود:
این جمله معنای صحیحی ندارد.
زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه آنها مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند و عقیدۂ یکسانی داشتند.
⚡️۳- ولش کردی به اَمان خدا:
این حرف کفر آمیز است.
زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست.
بهتر است بجای این کلام گفته شود:
"ولش کردی به حال خودش"
⚡️۴- انسان جایز الخطاست:
این حرف نیز غلط است، زیرا انسان برای خطا کردن جایز نیست.
بهتر است بگوییم
انسان "ممکن الخطا" است.
یعنی ممکن است خطا کند و بهترین خطا کنندگان، توبه کنندگان هستند.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کس به طریقی بالا می آید !
یکی پایش را بر سر دیگری می گذارد
یکی دستش را در جیب دیگری .
دیگری دستش را بر زانوی خود میگذارد
یکی هم پایش را بر روی تمام احساسات یا وجدانش
در آخر کسی در جای خود نمی ماند
همه بالا می روند
مهم این است وقتی به آن بالا رسیدیم
دریابیم چهچیزی به دست آوردیم،
روی چه چیزی پا گذاشته ایم و چه چیز
را به چه قیمت از دست دادیم
قابل توجه بعضی ها
(فیلم بالا شکنجه مدافع حرم حضرت زینب(س)به دست داعش هست)
امنیت اتفاقی نیست.
شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65