eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
13.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
8.3هزار ویدیو
1 فایل
سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار روزانه... 💫اللهم عجل لولیک الفرج. هدیه به اهلبیت (ع) سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان (عج) امام وشهدا؛شهیدبرزگر.. ۸صلوات محبت کنید... رفقا:حتما دعای فرج امام زمان عج (الهی عظم البلاء و...) روهم شده یکبار در روز بخونید. ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... 🆔@ShahidBarzegar65
3.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام بر ارباب دوعالم حسين ع... رفقا: هر روز به رسم ادب وبه نیت بیعت با امام زمان خودمحضرآقا سلام عرض می نمائیم. هشتم توسل به حضرت علی اکبر ع...
مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد. و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آن‌ها پرسید قرآن را انتخاب می‌کنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است. اول از *نگهبان* شروع کرد پس گفت: انتخاب کنید؟ نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد: آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را می‌گیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد. بعداً از *کشاورزی* که پیش او کار می‌کرد، سوال کرد. گفت اختیار کن!؟ کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب می‌کردم ولی فعلا مال را انتخاب می‌کنم. بعد از آن سوال از *آشپز* بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید. پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم. و در سری آخر از *پسری* که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنید تا این‌که غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری. پس آن پسر جواب صحیح داد: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا این‌که مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم چرا که مادرم گفته است: *یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است* قرآن را گرفت و بعد از این‌که قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت و کیسه دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: *به زودی این مرد غنی را وارث می‌شود* پس آن مرد ثروتمند گفت: *هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی کند.*
دوتا ازپسرانم تازه ازجبهه برگشته بودند اما ماه ها بود ازمحمدعلی بی خبربودم... نه آمدنی؛نه پیامی؛نه نامه ای و... دلشوره عجیبی داشتم... پسرم (هیبت الله)بعدازاذان مغرب تا نماز صبح رادیو برکمر بسته ؛موج رادیو عراق را میگرفت تا شاید نام محمدعلی را درمیان اسراء بیابد؛او مدام در حیاط قدم می زد واشک می ریخت؛از۴سالگی یتیم مانده های پدرش را چون فرزندبا تمام وجود پرورش داد وحالا از درد فراق وبی خبری از صبح تاغروب در پی نشانی او دربیمارستان؛ معراج شهدا؛ پایگاه ودفاتراعزام؛حتی سفربه جنوب وغرب و...میگشت اما فایده نداشت. پناهگاه من هم مقر خدماتی بانوان درپشت جبهه شده بود. یکی ازنیمه شبها که حاج هیبت موج رادیو را درحیاط دنبال می‌کرد پاسدارها به خاطر اوضاع مه آلود سیاسی اورا بانفوذیهای عراق اشتباه گرفته و اورا دستگیرنمودند. من آن شب ازشدت گریه خوابم نبرد... پیراهن محمدرا برداشتم و اورا قسم دادم. که اگرنیایی برادرت از غصه دِق می‌کند. ازشدت گریه روی سجاده بی‌حال به سجده رفتم که.... شخصی نقاب وپوشیه برصورت درمقابلم ظاهرشد وگفت: تومادرشهیدمحمدعلی هستی؟ باتعجب به لکنت پرسیدم:"شهید"؟؟؟؟!!! گفت:به دستم نگاه کن... خون در کاسه مُشتش می جوشید بعدگفت: حالادستت را کاسه وار زیر دستم بگیر. گرفتم وایشان یک قطره از آن مشت خون را در کَفِ دستم گذاشت وگفت: بفرمایید...این هم سهم قطره شما.... پسرت درمیان صخره ها مفقودالاثر شد وقرار نبود برگردد اما به اذن خداوند بسوی تو بازمی‌گردد. بعدهم آن شخص از جلوی چشمانم غیب شد. باصدای اذان صبح به خودآمدم. صبح همان شب پاسدارها به محض شنیدن جریان گمنامی محمدعلی؛حاجی را آزاد و ازاو عذرخواهی کردند؛ وباشرمندگی رفتند... چندروز بعدهم درست برطبق گفته آن شخص پوشیه دار ؛ خبرشهادت ومفقودالاثرشدن محمدعلی را در عراق برایم آوردند. محمدعلی همانطور که خودش می‌خواست درخاک اربابش حسین دراواخر ماه ذی الحجه (عملیات کربلای ۲ -منطقه حاج عمران) به درجه رفیع شهادت نائل گشت. محمدعلی ۵روز مانده به اربعین متولدشد وامام حسین ع او را دعوت کرده بود والحمدالله که خداوند چنین سعادتی رانصیب فرزندم نمود وعاقبت بخیرشد. 📚کتاب ازقفس تاپرواز 🌷خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر
2.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی از زمین‌ها مرحومه هستند، بعضی ملعونه... روایتی شنیدنی از مکالمه زمین کعبه و زمین کربلا در محضر استاد
20.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره ای جالب از عباس موزون 👌
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نحس ترین قمر در عقرب سال 1403 👌یادتون باشه صدقه دربیارین....لطفا....جدی بگیرین. این تاریخ رویادتون بمونه مسافرت غیرضرور نرین وباجستجو رعایتهای لازم این ایام رو فراموش نکنید... نکته بعد👌👇 دوستانی هم که میخوان در طرح سفارش پُرس نذری شرکت کنند نیت کنید بفرمایید اینجا درخدمتیم.👇 🆔@Mahya4565 (هرپُرس ۱۰۰هزارتومان هست) هرچند پرس که توانش رو دارین. میتونید چندنفره سهیم بشین. این طرح فقط ۳روز برقراره...وبه خواست خودِشما انجام دادیم وگرنه خودتون میدونید که این کانال کار تبلیغی انجام نمیده.
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت‌:از‌دلتنگی‌بنویس! گفتم‌دلتنگ‌ کی ؟ گفت‌: ح ! گفتم‌:ح‌مثل‌چے؟ گفت‌بنویس‌ح‌مثل : حسین♥️ حرم🌱 حیات✨ نوشتم... گفت‌جملہ‌بساز ! با‌بغض‌نوشتم : دلتنگےیعنےحسین حسین‌یعنےحرم حرم‌یعنےحیات
8.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فواید سینه زنی!✋ 🏴 تحقیقات انجام شده پزشکیِ روز بر اثرات گریه و سینه زنی بر حضرت اباعبدالله(ع)که تا کنون نمی دانستیم. این دنیامون.... پس آخرت آقا با این دست ارادت چه خواهدکرد. البته هدف باید قربه الی الله باشه. ✔️تا آخر ببینید! ┅┅─═◈═━❀🏴❀━═◈═─┅┅
15.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
های غصه دار... ضایعات‌جمع‌کنی که به خواستگاری یک استاد دانشگاه رفت
13.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 تا نشستیم روی موتـور، حسـین گفـت: «بـرام روضــه بخــون!.» هـر چـی بهـونـه آوردم زیر بـار نـرفت. گفت: «من چند شب دیگه، مهمون امام حسـین (ع) هستم! میخوام به آقـا بگـم همه جا برات گریه کردم؛ شب، روز، صبح، ظهـر، خلوت جَلوت، توی سنـگر، حسینیه، پشت خاکـریز، پشت ماشین. فقـط مونـده روی موتـور گـریه کنـم!.» 🌷 قسـمم داد کـه بــراش روضـه بخـونـم. یه سلام دادم به امـام حسین (ع) و یه خط شـعر ذکر مصیبت حضرت علی اکبر (ع) خوندم. روضه تمـوم شـده بـود ولـی هنـوز داشـت گـریه می کرد. رسیدیم به اردوگاه شهدای تخریب اما هنوز گـریه اش تموم نشده بود. چند دقیقه ایستادیم تا گـریه اش بنـد اومـد.                                           🌹 چند شـب بعد هـم، میهمان حضـرت شـد؛ همانطـور کـه گفتـه بـود. 📚 خـط عاشـقی / حسین کـاجی " صلـواتی هدیـه کنیـم به ارواح مطهـر شهـدا "