1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨قرار روزانه..
رفقا:حتما دعای فرج امام زمان عج
(الهی عظم البلاء و...) روهم شده یکبار در روز بخونید.
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
🆔@ShahidBarzegar65
ازتبلیغات دور ازشان کانال معذوریم.
📚 داستان_
💌آرش،کارمند سادهی یک سازمان خیریه بود. وظیفهاش توزیع کمکهای مالی بین خانوادههای نیازمند بود.
کار سختی نبود،
اما مهم بود؛ درست لیستبرداری کند،
پولها را دقیق تحویل بدهدگزارش بنویسد.
💌یک روز، هنگام بستن حساب،
متوجه شد پنج میلیون تومان اضافه آمده. هیچکس نفهمیده بود،
هیچ مدرکی هم وجود نداشت.
وسوسه در ذهنش چرخید:
"اینا که دولتیان... کسی هم نمیفهمه... یه بار که چیزی نمیشه..."
💌همان شب، تا دیروقت با خودش کلنجار رفت. فردا صبح، با صورت خسته ولی آرام، وارد دفتر شد.
پول را گذاشت روی میز مدیر مالی و گفت:
"این مبلغ اضافه اومده. نمیدونم چرا... ولی مال من نیست."
💌چند روز بعد، در جلسهی هیأت مدیره، ناگهان نام آرش خوانده شد.
مدیر عامل گفت:
"در آزمونی که بدون اطلاع برگزار کردیم،
تنها کسی که امانتدار واقعی بود، آرش بود.
از امروز، مسئولیت مالی جدیدی به او سپرده میشود."
✅گاهی کسی ما را نمیبیند،
ولی خودمان که هستیم.
و وجدان، همیشه ثبت میکند.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14501
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که حضرت رقیه س سفارشش کرد...
🌺شهید محمدصادق انبارلویی
✅مادری با دوفرزند گرفتار بیماری لاعلاج شده ،از شما التماس دعا دارد.
۳صلوات ازجهت شفای همه بیماران وایشون محبت بفرمایید
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14512
🌷شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
🌻عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت
تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
🌻عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
🌻اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
🌻گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
🌻یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دو ویرج رو منفجر کنن.
پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
🌻پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود.
قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچ وجه با عراقی ها درگیر نمی شید.
🌻فقط پل رو منفجر کنید و برگردید.
اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
🌻تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
🌻گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم.
تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
🌻گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
🌻عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم.
رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت.
🌻پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه!
گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
🌻جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره.
وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
🌻مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
🌻مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن.
پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
🌻و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
شادی روح پاک شهدا #صلوات
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَج
🌹شهید #عباسعلی_فتاحی🕊
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14512
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ کاملترین و دقیقترین توضیح در مورد نوع اثر گذاری اینستاگرام
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14514
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هی زنای شهرشون میگفتن....
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14515
#داستان ازدواج پدر ومادر شهید
به روایت مادرشهیدبرزگر
من[فاطمه]۳ساله بودم که پدرم
بر اثر بیماری ناشناخته ای ازدنیارفت....
من ماندم ومادرجان زلیخا
که در روستای پدریم هیچکس رانداشت.
روزگار بسیار بر مادرم سخت گرفت.
هرکاری که از دستش برمی آمد برای گذران زندگی انجام داد
اما هرچه به زمستان نزدیک می شدیم
غصه مادرم بیشتر می شد.
یک روز مشغول چیدن هیزم در دشت بودیم که خاله سکینه مثل فرشته نجات برای سر زدن به مادرم به روستایمان آمد.
و از اوضاع و احوالمان فهمید مادرم با چه مشکلاتی دست وپنجه نرم می کند.
خوشبختانه خاله سکینه با یکی ازبزرگانِ
دهکده ی رستم آباد(معروف به آقاذبیح الله)
که ثروتمند وخیرخواه هم بود
ازدواج کرده بود و زندگی بسیار مرفه داشت.
چندین خدمه زیردستش بود.
خاله سکینه رفت و پس از یک هفته
دوباره با خبری خوش برگشت.
آقاذبیح الله به خاله جان اجازه داده بود
تا من ومادرم در یکی از اتاقک های منزلش ساکن شویم.
تمام خرج معاشمان را هم برعهده گرفت.
مثل یک رویا بود.
به اصرار خاله در رستم آباد ساکن شدیم.
خاله وشوهرخاله خیلی مهربان بودند
۴تا دخترخاله هم مثل یک رفیق دلسوز
مارابه جمع خانوادگی خود راه دادند.
سالهاگذشت.
خاله باردار شد و ماه های آخر بارداریش
را سپری می کرد.
برای همین مادرم به جبران زحمات خاله
پابه پای خدمه کارمی کرد.
و من هم تمام کودکیم را درکنارِ
دخترخاله ها مشغول بازی شدم.
اما روزگار خوشمان زیاد طول نکشید. و......
👌ادامه ماجرا .....بسیارشنیدنی است.
فرداشب...ان شاءالله.میزاریم
فاطمه=مادرشهید
مادرجان ذلیخا= مادربزرگ شهید
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14516
برگی ازکتاب ازقفس تاپرواز[زندگینامه شهیدبرزگر]به درخواست مکررشماخوبان
تقدیم حضورتان شد.
20.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اتفاقی عجیب برای دزد قالیچه
حرم امام رضاع
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14517
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدار پدر شهید مدافع حرم سید سجاد حسینی دینان درچه با رهبر انقلاب
بعد از اینکه حضرت آقا متوجه میشه پدرشهید خودش جانباز شیمیایی هست
بهش میگه بیا یک بار دیگر ببوسمت
و جلوی پدر شهید می ایستد
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14518
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌این داستان زیبا و آموزنده واقعیست
ببین این معلم چه اعجوبه ای
تربیت کرد😳
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14519