5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازسننرسولخدا(ص)میگم'💚
شهدای ما اینجا شکل گرفتند....
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18674
شهید صدرزاده در يادداشتى📝 به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد🚌🚎
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است.💔
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که، مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.😭😭
یا مثلاً اینجا همان جایی است که،
شهیدحيدرى نماز جماعت مىخواند.🌱
شهید بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد.😞
شهید شهریاری را که مىشناسيد؟
همین جا با لهجه آذری برای بچهها مداحی مىكرد.🎤
یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگىاش را اینجا در خون خودش غلتیده بود.😔
یا شهید حامد جوانى؛ اینجا عباسوار پر کشید.😭
خدا بیامرزد شهيد اسكندرى را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت.😭
شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید ...💔
عجب حال و هوایی مىشود کاروان مدافعین حرم ...
عجب حال و هوایی ...😭
#شهیـد #مصطفی_صدرزاده
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18677
26.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این تحول بزرگ رو نشربدین رفقا:👏
ایشون آقای احمدی در شیراز هستن که از اون زن زندگی آزادی دو آتیشه که استوریهاش عجیب و غریب بود
به حرف هیچکس همگوش نمیکرد.
حالا به صحبتهاش گوش کنید باحاله
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18678
🌴 توسل به امام زمان
در عملیات رمضان
در عملیات رمضان روی دژ ایران بودیم و بر نیروهای عراقی مسلط. فرمانده شان با هلی کوپتر آمد و از مواضع ما و کمی نیروهای مان اطلاع پیدا کرد. اندکی بعد، با ستون تانک ها به ما حمله کردند و در مدت ۲۰ دقیقه تمام خاکریز ما را کوبیدند. هر چه خمپاره داشتیم، استفاده کردیم و تیرهای اسلحه های انفرادی دیگر کارگر نبود.
چاره ای جز توسل نداشتیم.
به امام زمان (عج) توسل کردیم. بچه ها پیراهن های شان را در آورده بودند و سینه می زندند: مهدی بیا مهدی بیا.
اسرای عراقی هم با ما سینه می زدند. نمی دانم این توسل با دشمن چه کرد که از همانجا پیشروی را متوقف کردند و همه عقب نشینی کردند و رفتند.
¤ از کتاب "رندان جرعه نوش
" خاطرات حمید شفیعی
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18679
11.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعشق و احترام سردار....🌹
سلام خسته نباشید .
گروهی مردمی یه کار خیابانی برای سردار حاجی زاده ساختند ولی چون بستر خاصی برای پخش این اثر نداشتند می خواستند که من و شما در پخش این اثر کمکشون کنیم.هر که میتونه در انتشار این محتوا کمک کنه اجرش با آقا امام حسین (ع)
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18680
18.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥📺 #بدون_تعارف
با قهرمانان عزیز و دلاور #کشتی ایران
➖➖➖💠➖➖➖
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18681
شیخ رجبعلی خیاط چگونه به این درجه و مقام رسید ؟
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در دیداری که با حضرت آیة الله سید محمدهادی میلانی داشت؛ تحول معنوی خود را چنین بازگو نموده است که:
«در ایام جوانی (حدود 23 سالگی) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذتبخش به خاطر خدا صرف نظر کن.» سپس به خداوند عرضه داشتم:
خدایا! من این گناه را برای تو ترک میکنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»
آنگاه دلیرانه، همچون حضرت یوسف (علیه السلام) در برابر گناه مقاومت میکند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب میورزد و به سرعت از دام خطر میگریزد. این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او میگردد. دیده برزخی او باز میشود و آن چه را که دیگران نمیدیدند و نمیشنیدند، میبیند و میشنود. به طوری که چون از خانه خود بیرون میآید، بعضی از افراد را به صورت واقعی خود میبیند و برخی اسرار برای او کشف میشود.
از جناب شیخ نقل شدهاست که فرمود:
«روزی از چهار راه "مولوی" و از مسیر خیابان "سیروس" به چهار راه "گلوبندک" رفتم و برگشتم، فقط یک چهره آدم دیدم! »
مشروح این داستان را شیخ برای کمتر کسی بیان کرده است، گاهی به مناسبتی بدان اشارهای میکرد و میفرمود:
«من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را برای رضایت خودت ترک میکنم و از آن چشم میپوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن.»
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18682
26.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای یک اعدام در دقیقه ۹۹ 😱
یا ضامن اهو❤️
این کلیپ عالیه👌👌👌
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18683
✅ حکایت عاشقی
داستان های کوتاه از شهدای ارتش
✍آن روز بیست و نهم شهریور بود؛ نزدیک غروب آفتاب با خانمش به راه آهن رفتند تا عازم تهران شوند اما ساعتی نگذشته بود که زنگ خانه ما به صدا در آمد.
🔺با گشودن در چهره محمدحسین را مشاهده کردم و گفتم چرا برگشتی داداش گفت «سه ساعت قطار با تاخیر وارد شاهرود می شود من هم گفتم چه بهتر این آخرین نماز مغرب و عشا را در خانه شما بخوانم».
🔺ما هنوز متوجه نبودیم که چرا این حرف ها را می زند. لباس های زیبایی دامادیش را به تن کرد و نماز را اقامه نمود؛ گویی نماز شهادت و وصال بود در حالی قامت بست که رنگ چهره اش رنگ خدایی بود.
🔺هچ گاه فراموش نخواهم کرد رفت و دو روز بعد 31 شهریور 59 در میعادگاهش فرودگاه مهرآباد بر اثر بمب باران هواپیماهای مزدوران عراقی مورد اصابت گلوله های هوایی دشمن قرار گرفت و پس از سال ها انتظار و 15 ماه تشکیل خانواده، مهتاب تازه به دنیا امده اش را ندید و به لقا یار پیوست .
#شهید_محمد_حسین_دامغانی
_تکنسین_پرواز_ارتش
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18684
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 داستان شنیدنی عدل مولا علی💚
میثم تمار و امام علی
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18685
🔰 مادر محترمه شهید مومنی🌷
محمدحسین آمد به خوابم و گفت ؛
انقدر گریه زاری نکن ،مجبورم نکن برگردم!!!
من جام خوبه....✨
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18687
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعا کنید پیر بشیم
توی دستگاه امام حسین..
#شهید_میثم_رضوان_پور
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18688