فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 ذکری با ثواب بینهایت 👌
🎙دکتر رفیعی
🆔@ShahidBarzegar65
10.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آری یا نه⁉️
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افراد زیادی در زندگی شما می آیند و می روند
اما فقط دوستان واقعی هستند🍂🌸
که اثر رد پایشان در قلب تان می ماند!
🆔@ShahidBarzegar65
📜📜📜📜📜📜📜📜📜📜📜
#پنجم🌙
قال امیرالمومنین علی ابن ابی طالب (ع):
سَیِّئَهُ تَسُوءُکَ خَیر عِندَ اللهِ مِن حَسَنَهِِ تُعجِبُکَ.
گناهی که تو را پشیمان کند، بهتر از کار نیکی است که تو را به خود پسندی وا دارد.
حکمت ۴۶ نهج البلاغه
📜📜📜📜📜📜📜📜📜📜
🆔@ShahidBarzegar65
در ماه مبارک رمضان متولد شد.
در ماه مبارک رمضان طلـبه شـد.
در ماه مبارک رمضان عازم جبهه شد.
در عملیات رمضان شهید مفقودالجسد شد.
در ماه مبارک رمضان پیکر مطهرش بازگشت.
🌷 میگفت: «خیلی باید نیت هایمان را خالص کنیم. نیت شهادت اگر برای خدا نباشد، آن وقت ما پیش مردم شهیدیم و نزد خدا شهید نیستیم. پـس حـواسـمان باشـد؛ نیـت و عمـل و رفتــار و گفتارمان فقط برای رضای خدا باشد تا شهید راه خدا محسوب شویم.»
#شهید_ایوب_توانایی
صلـواتی هدیه کنیم به ارواح مطـهر شهـدا
🆔@ShahidBarzegar65
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعا آخرین روزهای سال واسه دوستان خوبم*
_💜الهی ،،،،،،،قامتش را خم نگردان_
_💜دوچشمش را،،،،پر از شبنم نگردان_
_💜نصیبش ،،،،خنده ای بر لب بگردان_
_💜دلش را ،،،،، جای درد و غم نگردان_
_💜خدایا ،،،،،، فال او را خوش بگردان_
_💜از عمر ،،،،،،،نازنینش ڪم نگردان_
_💜الهی ،،،،،،، اَحسَنُ الحالش بگردان_
_💜پناهش باش و،،، بی محرم نگردان_
_💜تو او را ،،،،،،، از بلا دورش بگردان_
_💜مریض و ،،،،، در پی مرهم نگردان_
_💜ز قلبش ،،،،غصه را بیرون بگردان_
_💜اسیرش در ،،،،،تب و ماتم نگردان_
_💜خدایا ،،،،، خالقا ،،، شادش بگردان_
_💜گرفتارش ،،،،،در این عالم نگردان_
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در تاریکترین روزهای زندگیت
اینو بدون که خدا در جواب صبرهات
درهایی رو برات باز میکنه
که هیچکس قادر به بستنش نیست
#اللهمعجللولیکالفرج
ازهمراهی ونشرکانال ازهمه شما خوبان سپاسگذاریم.
التماس دعا
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
به نیت نزول رحمت الهی
هدیه به اهلبیت (ع)
تعجیل درفرج امام زمان (عج)
وامام وشهدا مخصوصا شهیدبرزگر... ۳صلوات محبت کنید...
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان...
در نقطهای نزدیکی پل دختر روستائی است
که در آن قبهای ساخته شده است
که زیر آن دو قبر وجود دارد
یکی از قبرها متعلق به سیدی است که
عالم و امام جماعت آن ده بوده است
و دیگری متعلق به یکی از اهالی روستاست
داستان این دو قبر این است که سالها قبل
در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان آن
روستایی امام جماعت ده را برای افطار
به منزلش دعوت میکند و امام جماعت
هم میپذیرد
هنگام مغرب امام جماعت برای افطار به خانه
آن روستایی میرود، ولی هنوز او به منزل
نیامده بود، اهل خانه از او استقبال میکنند
و پس از اذان از او میپرسند افطاری بیاوریم
یا اول نمازتان را میخوانید؟
میهمان میگوید نماز را اول میخوانم
تا میزبانمان از راه برسد و همراه با او
افطار کنیم و مشغول نماز میشود
اهل خانه در اطاق مشغول آماده کردن سفره
افطار میشوند و شاهد نماز خواندن وی بودند
بعد از اینکه نماز او تمام میشود به وی
میگویند شما که نماز میخواندید
چطور صدای حیوانات ده و صدای رودخانه
و امثال آن همچنان میآمد؟
میهمان میپرسد مگر قرار بود نیاید؟
اهل خانه میگویند ولی آقای ما هر وقت به
نماز میایستد همه این صداها خاموش میشود
میهمان خیلی تعجب میکند ولی به روی
خود نمیآورد تا اینکه میزبان به منزل میرسد
و از میهمان میپرسد افطار کنیم
یا من هم نمازم را بخوانم؟
میهمان میگوید: اول شما نمازتان را بخوانید
وقتی آن روستائی به نماز میایستد
عالِم ده با تعجب متوجه میشود همه
صداهای ده خاموش شد و یک سکوت عمیق
حاکم شد
از اینجا به مرتبه بلند معنوی آن روستائی
به ظاهر ساده پی میبرد و وصیت میکند
هر وقت من از دنیا رفتم جسدم را کنار قبر
این روستایی دفن کنید و اکنون این دو نفر
در کنار هم به خاک سپرده شدهاند
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهیدی که هر روز به مادرش کمک میکند!
🆔@shahidBarzegar65
💫پارت(67)
جلداول کتاب ازقفس تاپرواز
خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷
📝سحری♡
🌷شب دوم ماه رمضان بود که سحری نخورده خواب موندیم شوهرم صبح زود با ناراحتی به مزرعه رفت و از حال وروزش معلوم میشد که دل پُری ازمن داره،
🌷ظهرهم خسته به منزل اومد و برای چندمین بار سرم غُر زد.همین موقع بود که زنگ در به صدا در اومد با چشمانی خواب آلوده در رو باز کردم،
داداش محمدبودبا همون لبخند همیشگی
🌷از خوشحالی آغوشش گرفتم و گفتم: چه خوب کردی اومدی داداش جان😊
. محمد قدری نگام کرد گفت آبجی چیزی شده؟چرا این قدر بی رمقی؟ خواب بودی؟
گفتم هیچی نگو که سحر خواب ماندیم، از صبح، رضا مدام سرم غُر میزند.
🌷محمدباناراحتی دستمو گرفت و پرسید: یعنی امروز بدون سحری روزه گرفته ای؟
جواب دادم: آره.؟!
محمدواردمنزل شد وبعدازکمی گفت و گو به همسرم گفت: آقا میرزا .
اگه اجازه بدین ازامشب ان شاء الله هر سحر خودم میام بیدارتون میکنم.
گفتم داداش جان فاصلهٔ منزل ما تا مدرسه علمیه زیاده!!!!
🌷شوهرم ادامه داد: راضی به زحمت نیستیم، یک شب دو شب که نیست، بیست و هشت شب دیگه مانده، وقتت رو میگیره.
محمّد با خنده گفت عیبی نداره
در عوض من به ثوابم میرسم و شما هم از سحر غافل نمیشین.
آقا میرزا آبجیمو سرزنش نکن، او که عمداً مرتکب چنین خطایی نشده.
🌷شوهرم از خجالت سرشو پایین انداخت گفت: برای خودم نبود از صبح تا حالا بچه ها از تشنگی وگرسنگی بی تاب شدند،
آخه دخترم نسرین ؛امسال روزه اولیه.
خدا میدونه نگران حال بچه ها بودم،
غُر زدم تا خیالش برای شبهای آینده راحت نباشه.محمد بحث رو عوض کرد تا شوهرم بیشترازاین شرمندگی نکشه.
🌷داداش محمد به قولش عمل کرد، وبیست و هشت سحر ما را بیدار کرد و تا زمانی که در شهرمان درس میخوند
همینکه ماه رمضان میرسید هر سحر پشت پنجره می آمد و آهسته با انگشتِ اشاره به شیشه میزد و بیدارم میکرد و بی درنگ به حجره اش بر میگشت
تا خودم را به ایوان می رساندم اورفته بود.
هنوز صدای سحرگاهش درخاطرم مانده
👌آبجی ...سحرشده...التماس دعا
راوی: مَه اَفروز برزگر(خواهر شهید)
🆔@ShahidBarzegar65