❤️آقاترین
محبوبترین سید ما
🔆 درس بزرگ #غدیر
🌸رهبر انقلاب: امیرالمؤمنین در راهِ خدا یک لحظه پا عقب نکشید.
به موقع تبلیغ کرد؛
به موقع در رکاب پیغمبر شمشیر زد؛ وقتی لازم بود صبر کرد؛
وقتی لازم بود وارد میدان سیاست شد.
در همهی اینها فداکاری از این بزرگوار بروز پیدا کرد.
پیغمبر اکرم چنین کسی را در رأس جامعهی اسلامی قرار می دهد.
این درس بزرگ غدیر است. ۱۳۸۷/۰۹/۲۷
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
1.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠توصیهمیکنیمحتما جملات داخل کلیپ را ببینید
⁉️از حکیمی پیر پرسیدند :
ازعمری که سپری نمودی،چهچیز یاد گرفتی؟
👌پاسخ داد :
🔹یاد گرفتم؛ که دنیا قرض است
باید دیر یا زود پس بدهیم.
🔹یاد گرفتم؛ که مظلوم دیر یا زود حقش را
خواهد گرفت.
🔹یاد گرفتم؛ که ثروتمندترین مردم در دنیا
کسی استکه ازسلامتی، امنیت و آرامش بهرهمند باشد
🔹یاد گرفتم؛ که مسافرتکردن و هم سفرهشدن
با مردم بهترین معیار و دقیق ترین راه
برای محکزدن شخصیت و درون آنان است
🔹یاد گرفتم؛ کسی که مرتب میگوید:
من این میکنم و آن میکنم تو خالی است
و نمیتواند کاری انجام دهد.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
چند سال پیش در یک روز گرم تابستان
پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد
و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت
مادرش از پنجره نگاهش میکرد
و از شادی کودکش لذت میبرد
مادر ناگهان تمساحی را دید که بسوی
پسرش شنا میکرد مادر وحشت زده
به سمت دریاچه دوید و با فریادش
پسرش را صدا زد
پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر
شده بود تمساح با یک چرخش پاهای کودک
را گرفت تا زیر آب بکشد
مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی
پسرش را گرفت، تمساح پسر را با قدرت
میکشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود
که نمیگذاشت پسر در کام تمساح رها شود
کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود
صدای فریاد مادر را شنید
به طرف آنها دوید و با چنگک محکم
بر سر تمساح زد و او را فراری داد
پسر را سریع به بیمارستان رساندند
دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند
پاهایش با آروارههای تمساح سوراخ شده بودو روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود
خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد
از او خواست تا جای زخمهایش را
به او نشان دهد
پسر شلوارش را کنار زد
و با ناراحتی زخمها را نشان داد
سپس با غرور بازوهایش را نشان داد
و گفت: این زخمها را دوست دارم
اینها خراشهای عشق مادرم هستند
گاهی مثل یک کودک قدرشناس
خراشهای عشق خداوند را
به خودت نشان بده
خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🌹تا پیش از سفرش به کربلا پسر خیلی شری بود همیشه چاقو در جیبش بود خالکوبی هم داشت خیلی قلدر بود و همه کوچک تر ها باید حرفش را گوش میدادند . مجید کسی بود که زیر بار حرف زور نمی رفت بچه ای نبود که بترسد خیلی شجاع بود اگر می شنید کسی دعوا کرده هر دو طرف را زور می کرد آشتی کنند و گرنه با خود مجید طرف بودند
وقتی از سفر کربلا برگشت مادرم از او پرسید
چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟
مجید گفت: یک نگاه به گنبد حضرت ابوالفضل و یک نگاه به گنبد امام حسین کردم و گفتم : " آدمم کنید....."
🌹شادی روح شهید مدافع حرم مجید قربانخانی صلوات...
"شهیدبرزگر"💫
@shahidBarzegar65
از علامه طباطبایی پرسیدم:
دنیا چگونه است؟
ایشان پس از اندکی تأمل فرمودند:
امشب دنیا را میبینی!
من آن لحظه، سخن علامه را متوجه نشدم
تا اینکه شب در عالم خواب خودم را در حال شنا کردن در رودخانهای مملو از آب در قم دیدم. آب رودخانه، کدر، و هنگام شنا در این رودخانه، هزاران ریسمان نازک و ضخیم به بدن من متصل شده بود.
برای خروج از آب کدر رودخانه، باید تمام این ریسمانهای کوچک و بزرگ از بدن من بریده میشد در غیر اینصورت امکان بیرون آمدن از آب رودخانه وجود نداشت.
در تکاپو و تقلای جدا کردن اتصالات بدنم بودم که از خواب پریدم.
صبح وقتی وارد درس علامه شدم، فرمودند:
آقا دیشب دنیا را دیدی؟!
گفتم: من خواب دیدم.
فرمودند: همان خواب، دنیا بود.
دنیا همان آب کدرِ رودخانهای بود که در آن شنا کردی، باید آب تمیز را بجویی و باید ریسمانها را تک به تک از خودت دور کنی تا بتوانی از بند و حصار دنیا رهایی پیدا کنی!
مرحوم سعادتپرور تهرانی در تعبیر خواب گفتند:
علامه حقیقت دنیا را به شما نشان دادند،
دنیا همین است.
یک روز دلبستگی پیدا میکنی و روزی باید از همه این تعلقات رهایی یابی!
علامه طباطبایی از ریسمانهای دنیایی رها شده بود...
"شهیدبرزگر"💫
@shahidBarzegar65
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بگذارمدام به چادرت پیله کنند
نگران نباش
به پروانه شدنت می ارزد.
هفته عفاف وحجاب گرامی باد.
حتی اونایی که حداقلهارورعایت میکنیدمرحبابه حیاتون.
لبخندخداپشت وپناهتون باشه.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🌷در فتنه سال 88 آجر به صورتش زدند/ تا مدتها جای زخم روی گونهاش گود بود
🪶راوی : خواهـر شهید
🍀یک بار که در این تشنجها و شلوغیهای سال 88 رفته بود بیرون، آجر به صورتش زده بودند، بعد از مدتها با اینکه زمان نسبتا زیادی گذشته بود باز هم وقتی هادی میخندید جای زخم ایام اغتشاشات روی صورتش گود میشد.
🍀هادی در آن ایام برای دفاع از مواضع انقلابی نظام، با یکی از دوستانش به میان اغتشاشگران رفته بود و گفته بود باید برویم و جلوی اینها را بگیریم. اما یک آجر سنگین به صورتش زده بودند و سه ساعت بیهوش بوده است.
🍀ما نمیدانستیم این اتفاق برایش افتاده است. تا یک مدت یک طرف صورت هادی کج شده بود به مرور و با گذشت زمان وضعیتش بهتر شد.
بعد از پنج سال فهمیدیم در اغتشاشات سال 88 سه ساعت بیهوش شد
🍀وقتی هادی نجف بود من برگهای از بیمارستان در وسایل هادی پیدا کردم که در آن، وضعیت هادی قید شده بود که به مدت سه ساعت در بیمارستان بستری و بیهوش بوده است.
🍀 وقتی آن ورقه را خواندیم تازه فهمیدیم دقیقاً چه بر سر هادی آمده بود که صورتش گود شده بود.
او به قدری تودار بود که به هیچکداممان حرفی نزده بود.
🍀هادي مثل ما نبود که تا يک اتفاقي مي افتد بيايد براي همه تعريف کند.هيچ وقت از اتفاقات نگران کننده حرف نميزد.
🍃آرامش در کلامش جاري بود...
مثل شهداازابتدا تاآخرین قطره خون پای کارباشیم.
#شهیدهادیذوالفقاری🌷
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
✍ روزگار چه خوب چه بد میگذره
🔹به پاهای خودت موقع راهرفتن نگاه کن؛ دائما یکی جلو هست و یکی عقب.
🔸نه جلویی بهخاطر جلوبودن مغرور میشه، نه عقبی چون عقب هست شرمنده و ناراحت. چون میدونن شرایطشون مدام عوض میشه.
🔹روزهای زندگی ما هم دقیقا همین حالته.
🔸دنیا دو روزه؛ روزی با تو و روزی علیه تو. روزی که با توست، مغرور نشو و روزی که علیه توست، ناامید نشو.این کلام بهترین آقای عالمه
🔹هر دو می گذرن ..
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65