eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.9هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
6هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا و با عرض سلام، من الغریب، الی الحبیب؛ 🌼آقا سلام... باز منم خاک پایتان، دیوانه ای که لک زده قلبش برایتان... 🌼جمعه با خود غالباً، چشمان تر می‌آورد با خودش دلتنگی و خونِ جگر می‌آورد 🌼کل عمرم بی‌تو، مانند غروب جمعه‌هاست جمعه‌ها عمر مرا، دارد به سر می‌آورد 🌼بـوی یـاس انـگـار، می‌آید مـیـان ندبه‌ها باد از پـیـراهـنـت، وقـتی خـبر می‌آورد 🌼بت پرستان هم، حساب کار خود را می‌کنند بت شکن وقتی به همراهش، تبر می‌آورد 🌼در دلـم، امـّـیدِ دیـدارِ رُخـت را کـاشـتـم هر گیاهی عاقـبت، روزی ثمر می‌آورد 🌼العجل‌هایم چه بی‌تـأثـیر شد! رویم سیاه قـلـب آلــوده، دعــای بــی‌اثــر مـی‌آورد 🌼تشنه‌ات هستم ولی، این تشنگی خیلی کم است تـشـنگی، یک انتـظارِ شعـله‌ور می‌آورد 🌼تـشنگی، گاهی میان یک نبرد تن به تن یک پـسر را، سوی دامـان پدر می‌آورد 🌼وای از آن وقتی که گویدیک پسرنزد پدر: تـشنگی دارد مرا، از پـای در می آورد... 🌼دیدن روی تو ای یار سفر کرده من، آرزویم شده ای کاش به گورش نبرم... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65 💜 اللهم عجل لولیک الفرج
خدایا همه کارهایت درست است☘ 👌روزی مردی زیر سایه درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدوتنبل هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت:" خدایا! همه کارهایت عجیب و غریب است ! کدوی به این بزرگی را روی بوته ای به این کوچکی می رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی !" همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت بر سرش افتاد . مرد بلافاصله از جاجست و به آسمان نظر انداخت و گفت :" خدایا!خطایم را ببخشای! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو ، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی بر سر من آمده بود ." ‎‎‌‌‎‎ پس هیچ کار خدا بی حکمت نیست ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 🕯 🌱شرط مرخصی امام خمینی ره به شهید بابائی 🌿شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند. شهید بابایی گفتند: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم. امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی. یادتون‌باشه امام حسین ع شمارو برای خادمی انتخاب کرد چندتاشو به نیت امام وشهدا انجام بدین. "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام زمان خیلی میسوزه بخاطرما... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌷﷽🌷 🌹 خاکریز خاطرات (دری از درهای بهشت) همراه سردار رفته بودیم اصفهان، مأموریت. موقع برگشتن، بردمان تخت فولاد. به گلزار شهدا که رسیدیم، گفت: 《بچه‌ها!، دوست دارین، دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم؟》 گفتیم: «چی از این بهتر، سردار!» کفش‌هایش را درآورد، وارد گلزار شد. یک راست بردمان سر مزار شهید حسین خرازی. با یقین گفت: 《از این قبر مطهر، دری به بهشت باز می‌شه.》 نشستیم. موقع فاتحه خواندن، حال و هوای سردار تماشایی بود. توی آن لحظه‌ها، هیچ کدام از ما نمی‌دانستیم که این حال و هوا، حال و هوای پرواز است؛ به ده روز نکشید که خبر آسمانی شدن خودش را هم شنیدیم. وصیت کرده بود که حتماً کنار شهید خرازی دفنش کنند. دفنش هم کردند. تازه آن روز فهمیدیم که بنا بوده از این جا، در دیگری هم به بهشت باز بشود! درچنین روزی دخترای شهدا دوباره ازپدریتیم شدند. قربون اشکای چشمتون خنده های تلختون تنهامدرسه رفتناتون پدر دختری های دیگران رودیدن وحسرت وآه بجاتون و دردودل کردنای توی خلوت باقاب عکس پدرتون وهزاران حرف ناگفته دیگه شما برم. دُردانه های شهدا؛ رقیه های زمان التماس دعا. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
آدما، عمر پروانه ها رو دارن... امابعضیاشون مثل پشه ها زندگی می کنن!! جای اینکه شهد گلها رو بنوشن، خون همدیگه رو می نوشن...! خیرهمدیگه روبخواییم وازشیرین ترین شهد وجودمون یعنی محبت همو سیراب کنیم. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیه‌السلام برمی‎خورد به حضرت سلام می‎داد آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پرونده اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنمی ‎تمام عیار است! لذا حکم صادر شد او را به جهنم ببرند ملائکه پرونده او را گرفتند و او را به سمت جهنم بردند در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیه‌السلام را دید محکم ایستاد و به ملائکه‎ای که او را می‎بردند گفت: من در دنیا هیچ ‌‎وقت بدون سلام کردن از این بیرق‎ها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم بعد با شما به جهنم می‎آیم ملائکه گفتند نمی‎شود کار تو تمام است و باید به جهنم بروی تا این گفتگو بین آنها در گرفت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه آن شخص و ملائکه همراهش خود را در حضور حضرت مشاهده کردند حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پرونده اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند، حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیست!؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنم ببرند اما در بین راه متوجه شدند که به سمت بهشت می‎روند خیلی تعجب کردند! به پرونده آن شخص نگاه کردند دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامه اعمال آن شخص نوشته‎اند: 《یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ》 ای کسی که بدی‎ها را به خوبی تبدیل می‎کنی ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند ↲مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا