7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆انگیزشی..
داستان. یک ورشکسته...⁉️
خدای ما نمیزاره شرمنده بشیم.
اگر سختی؛گرفتاری وبیماری برامون پیش میاد؛ فقط میخاد ما پخته تر بشیم ؛ تا روزهای بهتری تجربه کنیم...
کم نیار رفیق....✌️
طراح بستنی آیس پک
┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄
#امیدواری به رحمت خدا
وقتیمیرفتیمهیئت
حمید محکم سینہمیزد!
بهشگفتمحمید:
چراانقدمحکمسینہمیزنۍ؟
میگفت:
برایامامحسین'ع'محکمسینہمیزنم
تا هیچوقتسینمنسوزه:)
شهیدکہشد؛پیکرشوتومعراجشهدا
دیدم...
همجاشسوختہبودجزسینہایکہبرا
امامحسین ″ع″ باعشق سینہمیزد..(:
-شهیدحمیدسیاهکالیمرادی🌱
امام_حسین
31.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️خاطره جوانی که در اربعین نماز خوان شد
6.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدحسین_معزغلامی:
اربعین بود و برای جور شدن گذرنامه ام مشکلی پیش آمد ...
زنگ زدم به حسین :📞
_گفتم: دارم از استرس میمیرم،
+گفت: یہ ذڪر بهت میگم هر بار گیر ڪردے بگو، من خیلی قبولش دارم: گرهے ڪار ِمنم همین باز ڪرد
_ گفتم: باشہ داداش بگو،
+ گفت: تسبیح دارے؟📿
_ گفتم: آره،
+گفت: بگو "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"
حتمـا سہ سـالہے ارباب نظر میڪنہ، منتظرتم و قطع ڪرد
چشممو بستم شروع ڪردم:
الهی بالرقیہ سلاماللهعلیها
الهی بالرقیہ سلاماللهعلیها
۱۰تا نگفتم ڪہ یهو گفتن: این پنج نفـر آخرین لیستہ، بقیہاش فـردا، توجہ نڪردم همینجور ذڪر میگفتم ڪہ یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترڪید با گریه رفتم سمت خونہ حاضرشم، وقتی حسین رو دیدم گفتم: درستشد، اشڪ تو چشمش حلقہ زد و گفت:
"الهی بالرقیہ سلام الله علیها"
#اربعین ✨🕊
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاحالا به نقطه صفر زندگی رسیدی⁉️
گفتم:چرا آنقدر سختی رو باید تحمل کنم!؟
گفتی:"ان مع العسر یسرا"
قطعا به دنبال هرسختی آسانی ست
گفتم آخه دیگه خسته شدم
گفتی:"لا تقنطو من رحمه الله"
از رحمت من نااامید نشو✨
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بین الحرمین یعنی چی؟
✨ب:باز
✨ی:یک
✨ن:ندای عظیم
✨ا :از
✨ل:لبیک یا
✨ح:حسین ع
✨ر :رسید ولی
✨م:مهدی (عج)
✨ی:یار
✨ن:ندارد
اللهم عجل لولیک الفرج❤️💚
تا آخر بخون و گوش بده خیلی قشنگه...
1.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا:
به حرمت این شب اربعین برسان درمان تمام دردهای عالم را...
همان که وعده صادق توست...
بله...مهدی موعود...یاریگر زمین وزمان.
اوکه بیاید حال دلها خوب میشود
هیچ دلی نمیشکند
هیچ بیماری طعمِ تلخِ درد را نمی چشد.... 😔🥺🤲
(الهی آمین)
🖤اربعین حسینی تسلیت باد
18.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️جاده ای که مارا به کربلا رسانید.
#پیش_به_سوی_کربلا
کرب و بلا ای حرم و تربت خونبار حسین
اینهمه لشکر آمده عاشق دیدار حسین...
#اربعین_نایب_الشهدا_باشیم
61.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌دوستان:
چله زیارت عاشورا اربعین تموم شد...
"یا صاحب الزمان"
آجرک الله فی مصیبت واردک...
یارب المهدی...بحق المهدی
اشفع صدرالمهدی...بظهورالحجه
🇮🇷💚اللهم عجل لولیک الفرج✨
˼💌ازحضور وفعالیت شما خوبان همیشه همراه بی نهایت متشکریم.
🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐
👌پُستها هر ۲۴ساعت یکبار بارگزاری میشود.
هدیه به امام زمان؛شهدا ؛اموات صلوات.
التماس دعا....
🆔@ShahidBarzegar65
1.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرار روزانه...
💫اللهم عجل لولیک الفرج.
هدیه به اهلبیت (ع)
سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان (عج)
امام وشهدا؛شهیدبرزگر..
۸صلوات محبت کنید...
رفقا:حتما دعای فرج امام زمان عج
(الهی عظم البلاء و...) روهم شده یکبار در روز بخونید.
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
🆔@ShahidBarzegar65
°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°
بخونید قشنگه 🔆حتما منتشر کنید....
🌹 دی ماه ۱۳۵۳ استاندار وقت کرمان در دفترش پذیرای زوجی بود، زوج میانسال پولداری، ساکن تهران که به تازگی از مسافرت طولانی به دور دنیا و شهرهایِ ایران برگشته بودند. هیچوقت کسی ندونست چرا از بینِ این همه شهر کرمان رو انتخاب کردند. مرد مهندس کشاورزی و تحصیلکرده ی دانشگاه تهران و بعدا پاریس بود. خیلی پولدار بودند، پولی که حاصل کارِ مرد از تجارت و تخصصش بود نه ارثیه ی فامیلی.
مرد به استاندار وقت گفت: "سالهاست زندگی میکنیم و متاسفانه فرزندی نداریم و وارثی. تصمیم گرفتیم با پولی که داریم در کرمان چیزی بسازیم. "استاندار خیلی خوشحال شد. فوری پیشنهاد داد: "بیمارستان بسازین. کرمان بیمارستان کافی نداره."
مرد گفت: "نه!"
استاندار پیشنهاد داد: "هتل! کرمان فقط یک هتل داره."
—نه!
—مدرسه؟ مسجد؟ مرکزِ خرید؟
و جوابِ همه نه بود. همسرِ مرد توضیح داد: ما تصمیم گرفته ایم در کرمان دانشگاهی بسازیم. با همه ی امکانات!
و مرد کلامِ همسرش رو کامل کرد: ما یه دانشگاه اینجا میسازیم اونوقت هتل و مسجد و بیمارستان و مرکزِ خرید و مرکزِ جذبِ توریست هم در کنارِ اون دانشگاه ساخته میشه. ما دانشگاهی در کرمان میسازیم برایِ بچههایی که نداریم و میتونستیم داشته باشیم.
اون روز و تمامِ هفته ی بعد اون زوجِ میانسال در ماشین استانداری تمامِ کرمان رو برایِ پیدا کردنِ زمین مناسب برایِ ساختن اون دانشگاه زیر و رو کردند. هر جا بردنشون، چیزی پسند نکردند.
روزِ آخر در حومه ی کرمان در بیابونِ برهوتِ کویری کرمان، راننده کلافه دمی ایستاد تا خستگی در کنند و آبی بنوشند.
راننده بعدها تعریف کرد که: " تا مرد پیاده شد که قدمی بزند، زیر پاش یک سکه ی یک ریالی پیدا کرد. برش داشت و به من گفت همین زمین رو میخوام. برکت داره. پیدا کردنِ این سکه نشونه ی خوبیست. اینجا دانشگاه رو میسازم. " راننده می گفت بهشون گفتم: "اینجا؟؟ اینجا بیابونه. بیرونِ کرمانه، نه آب داره و نه برق. خیلی فاصله داره تا شهر." ولی مرد سکه ی یک ریالی رو گذاشته بود جیبش و اصرار کرده بود که نه فقط همین زمین رو میخوام. همه ی زمینِ این منطقه رو برام بخرین. دانشگاه رو اینجا میسازم."اون زمین خریده شد، و احداثِ دانشگاهِ کرمان از همون ماه با هزینه و نظارتِ مستقیم اون مرد شروع شد. اتاق کوچکی در اون زمین ساخته شد و تصویرِ کوچکی از اون مرد رویِ یکی از دیوارها بود. کسی تو کرمان اصلا اونو نمیشناختش. سالها گذشت، خیلی اتفاقها افتاد. انقلاب شد، جنگ شد. ولی هیچ چیز و هیچ کس نتونست، مشکلات شخصی، بیماری، و حتی در اوج جنگ هرگز اجازه نداد ساختنِ اون دانشگاه متوقف شه. و در تمام این مراحل همسرش در کنارش بود و لحظهای ترکش نکرد. اون دانشگاه ساخته شد. یکی از زیباترین، مجهزترین دانشگاههای ایران. شامل دانشکدههای مختلف تقریبا در تمامی رشته ها. سرانجام در ۲۴ شهریور ۱۳۶۴ در حضور خودش و همسرش ، اون دانشگاه افتتاح شد. دانشگاهِ شهید باهنرِ کرمان! نامی از او بر هیچ جا نبود غیرِ از همون عکسِ کوچیکِ قدیمی تو اون اتاق کوچیک. وقتِ سخنرانی افتتاحیه گفته بود که چقدر خوشحاله که اون دانشگاه رو ساخته و حس میکنه که این فرزندانِ خودش هستند که به اون دانشگاه میان. و آرزو کرده بود که اتاقِ کوچکی در ورودی اون دانشگاه داشت که با همسرش اونجا زندگی میکرد و میتونست آمد و رفتِ هر روزه ی فرزندانش رو ببینه. اتاقی به اون داده نشد. ولی او ادامه برایِ اتمامِ اون دانشگاه رو هرگز متوقف نکرد. دانشکدههای مختلف یکی بعد از دیگری شروع به کار کردند.
آخرین دانشکده ، دانشکدهِ پزشکی بود. در کنارِ این دانشکده او و همسرش یک بیمارستانِ ۳۵۰ تخت خوابی هم ساخته بودند.
روز افتتاحِ اون دانشکده دقیقا با فارغ التحصیلی من در....... افتتاحیه رفتم، همه ی دانشجوها از رشتههای مختلف اومده بودند. جا برایِ سوزن انداختن نبود. کسی حتی نمیدونست که اونا اومدن یا نه. بیشترِ ماها هیچ تصویری از اونا ندیده بودیم.وقتی رئیس دانشگاه کرمان سخنرانی کرد و گفت به پاسِ تمامِ تلاشها و کاری که کرده اند دانشکده و بیمارستانِ #دانشگاه_کرمان به نام او نامگذاری شده، و با اصرار از او و همسرش خواست که پشت تریبون بیان و شروع به کارِ اونجا رو رسما اعلام کنند، اون وقت ما زوجِ پیر و کوچیک و لاغر اندامی رو دیدیم که از پلهها بالا رفتند. هیچ سخنرانی نکردند و هیچ نگفتند. فقط اونجا ایستادند و دانشجوها همه بدونِ هیچ هماهنگی قبلی همه با هم به احترامشون بلند شدند و برایِ بیشتر از ۲۰ دقیقه فقط دست زدند. و اونا فقط نگاه کردند و گریه کردند. زنده یادان #فاخره۰صبا و #علیرضا_افضلی_پور هم اکنون هر دو در کنار هم و در قبرستان ظهیرالدوله آرمیده اند .
روحشان شاد❤️
حسبی ربی الله را فراموش نکنید.