باسلام وادب.
ایام شهادت پیامبر؛ امام حسن و امام رضا (ع) رو محضر امام زمان عج و شماخوبان تسلیت عرض میکنیم
امروز توفیق شد به زیارت شهیدبرزگر رفتیم.
شهیدبرزگر نامش محمدعلی ؛
زادگاهش(خراسان) همجوار امام رضا ع
مدفنش در امامزاده جعفرابن الحسن المجتبی ع(پسرامام حسن ع)
(محل شهادتش هم سرزمین امام حسین ع )
به نیابت ازهمه شما خوبان مهمان سفره ایشان بودیم.
سفارش شمارو هم به شهید رسوندیم.
التماس دعا
هدیه به روح مطهرشان صلوات✨
بزرگواری تعریف میکرد
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من
شش ماه بعد از وفاتش به دنیا آمدم
در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن
آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم
وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند
مفهومش چیست
«در بزم غم حسین مرا یاد کنید»
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم
که آیا پدرم حقیقتاً حسینی بوده؟
روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه
میرفتم که مردی حدوداً پنجاه ساله که
نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر
حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش
گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست
و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را
برای من اینگونه تعریف کرد
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه
آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم
و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت
رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم
کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به
نامزدم نشان بده طوری که مادر زن و همسرم
متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی
را انتخاب کرد
من که همینطور هاج و واج مانده بودم
که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت:
حسین آقا قربان اسمت با احتساب این
سرویس طلایی که نامزدت برداشت
الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی
که در خانه مان کردی صد تومان است
و سپس به پول آن زمان صد تومان هم
از دخل درآورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه
میکردم و در دلم به خودم میگفتم
کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟
من طلبی از حاجی ندارم!!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ
بلکه صد تومان خرج عروسیام را هم داد
و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها
شنیدم حاجی عباسعلی در سن ۴۱ سالگی
پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار
به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در
موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه
و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا
اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق
اینگونه جواب داد
آن روز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم
وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم
شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را
یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی
به در خانه ما آمده و در میزند
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم
و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا
ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد
و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله آقا امام حسین علیه السلام است
لطفا به دامادتان نگوئید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو
به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار
زیبائی با ما کرده بگونه ای که آن روز پول طلا
و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی
از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم
فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای
امام حسین علیهالسلام بر سر میزده
دست نوازش بر سر یتیمان هم میکشیده
همانگونه که در عزا بر سینه میزده
مرهمی به سینه دردمندان هم بوده
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری
مینداخته هرگز دستش به مال مردم
و بیت المال آلوده نبوده
و یک حسینی راستین بوده است
اَلّلهُمَّ ارزُقنا توفيق خِدمَة الحُسين عليه السلام
فِی الدُّنيا وَالاخرة...
خداراشکرپدرم یک عزادارواقعیست..
هرلقمه بردهان می گذاردفکرش هزار راه می رود...
شب که سربربالین می گذارد...
یادفقرا اورا تاصبح بیدارنگه می دارد...
صبح تاشب تامیتواندقدم در راه خیربرمی دارد...
کاش من هم ماننداومیشدم...
@ShahidBarzegar65
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"بهش بگو با من نیاد سفر "
صحبتهای دختر سردار شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
.. با صورتی پـر از اشـک فریـاد زد:
«خدایا! یعنی نمیخواهی دستانم را بگیری؟!»
🌷 مسـعود خـواب عجیبی دیده بود؛ تعـدادی از دوستان شهید او در آسمان نشستهاند و یک صندلی خـالی کنارشان باقی مانده. مسـعود به سمتشان میرود؛ امـا آنهـا فاصـله میگیـرند!.
بـا التمــاس میگـوید: «مـن را هــم ببــرید!»
شهـید افتخاریپور صندلی را نشـان میدهد و میگـوید: «ایـن جایگـاه توست؛ امـا نـه حـالا!
به زودی به مـا ملحـق میشوی.»
🌷 مسعود همیشه میگفت:
«آرزو دارم هنگام شهادت، بدون سر به پیشگاه امام حسین (ع) برسم.»
🌹 ذاکـر بااخـلاص گـردان عمـار لشـکر حضرت رسـول(ص)، درحماسه تنگه ابوقریب با تن زخم خورده، اسیر دشمن می شود و یک سال پس از پایان جنـگ تحمیلی، پیکـر بی سـر او به آغوش میهن باز میگردد.
مزار مطهـر: بهشت زهرا سلام الله علیها
قطعه ۴۰ ردیف ۵۲ شماره ۲۲
«صلـواتی هدیه کنیـم به ارواح مطـهر شهـدا»
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خط و نشانی که خدا برای شیطان میکشد👇
به عزّت و جلالم سوگند؛
تا زمانی که بندگانم اهل استغفارند،
تمام گمراهیهای تو را بیاثر کرده و از گناهانشان در میگذرم!
خدایا شکرت بابت نعمت بزرگی بنام استغفار...
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این داستان مختص این روزاست...
حرمت گذاشت هر که به پیامبر....
بزرگ شد
⭕️حمله با قمه به یک روحانی در رشت
🔹 حجتالاسلام سید علیاکبر سیدی، امام جماعت پیشکسوت مسجد علیبن ابیطالب (ع) رشت، شب گذشته در اثر ضربات قمه از ناحیه دست مضروب شد.
🔹 ظاهراً این حمله لحظاتی پس از خروج این روحانی از محفل قرآنی مسجد در راه منزل صورت گرفته است.
🔹 شنیدهها حاکی از آن است که ضارب با خودروی متعلق به فرد دیگری ابتدا اقدام به فحاشی به این روحانی نموده و سپس به وسیله قمه، وی را مورد ضرب و جرح قرار داده و موجب مصدومیت دست این روحانی شد.
براساس اظهارات شاهدان، ضارب در حضور همسر این روحانی، به سمت منزلش سنگپراکنی میکند که منجر به شکستن شیشهها و ریختن آن روی ساکنان منزل میشود اما پس از مداخله و ممانعت مردم از صحنه متواری میشود.
✍🏼پینوشت: ۱۰ مردادماه سال جاری نیز حجتالاسلام محمدعلی ادیب، امام جماعت مسجد آقاسید حسین لاهیجان نیز بر اثر ضربات متعدد قمه به شهادت رسیده بود.
هدیه به روح مطهرش صلوات✨🕊
اوهم یک انسان بود؛ رسمش نبود
به کدامین گناه⁉️🕊
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حواست باشه⁉️مراقب باش
سرقت مدرن😱