☑️#خاطرات_شهدا
⭐️#شهید_مدافع_حرم
🥀🕊 شهید سید اصغر فاطمی
🌀 به روایت: همسر شهید
چند روز مانده به اعزام زنگ زدم به مادرم و گفتم: سید می خواهد برود. 😢
مادرم گفت: ان شاءالله نمی برند
من چون می دانستم دعاهای مادرم پیش خدا مقبول می شود، گفتم: مامان این دعا را نکنید شاید قسمتش شهادت باشد.
اگر ما با دعاهایمان مانع رفتن و شهید شدنش بشویم، آن دنیا چطور جواب گوی سید اصغر باشیم؟
من به خاطر ارادتی که به مادرمان حضرت زهرا (س) داشتم، زبانم نمی چرخید که بگویم نرود.
به خودم می گفتم: این همه همیشه دم از محبت به اهل بیت (ع) می زنیم؛ در روضه ها گریه 😭 می کنیم که #امام_حسین (ع) تنها بود و کسی کمک حالش نبود، کاش آن موقع ما بودیم؛ ... خب الان وقت عمل بود و باید به آن شعاری که همیشه می دادیم، عمل می کردیم.💔
از جدایی سید بسیار درد می کشیم ولی توسل ما به حضرت زهراست و خود را آرام می کنیم
همه از وابستگی و علاقه میان یک زن و شوهر جوان خبر دارند اما با توسل به حضرت آرام می گیریم
زندگی مشترک ما بسیار کوتاه بود اما بهترین لحظات عمرم را در این مدت کوتاه طی کردم؛ سید اصغر هم در وصیت نامه اش نوشته بود که بهترین لحاظات زندگی ام را در کنار همسرم بودم
⚘️شهادت: چند ماه بعداز ازدواج
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضورقلب درنماز!!!!!!!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
💕 مردی ثروتمند عزرائیل نزدش آمد تا جانش را بگیرد
گریه و زاری کرد و مهلت خواست، اما عزرائیل نپذیرفت
گفت: همه دارایی ام را بگیر و فقط یک روز به من مهلت بده. باز هم فایده ای نداشت. مرد گفت: پس فقط به اندازۀ نوشتن یک جمله به من وقت بده. عزرائیل پذیرفت
او نوشت:
من خواستم یک روز عمرم را 300هزار دینار بخرم، اما نفروختند.
شما قدر عمرتان را بدانید، چون نه فروختنی است و نه خریدنی؟!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هل من ناصرینصرنی
هل من معین یعینی......
امام زمان تنهاست؟؟؟؟؟
"شهیدبرزگر"
@ShahidBarzegar65
خدایا:
توخودمی دانی
توخودشاهدهستی که چقدربه شهادت علاقه دارم.من این مرگ شرافتمندانه در راه خدا را بهترازمرگ ذلت بارمی دانم و....
چراکه
یاران رفتند
وبه مقصدرسیدند
مابیچارگان ازقافله عقب مانده ایم و....
خدایا:
اکنون بادلی خونین وقلبی سیاه بسویت آمده ام مرابازمگردان.
الهی...
مارا جزو سربازان خود وسپاه مسلمین قرار ده که به راستی سربازانت پیروزند.
#فراز آخر وصیتنامه شهیدبرزگر
تصاویر بالا از۷سالگی تا ۲۰سالگی شهیدبرزگرمی باشد.
ولادت:۵خرداد۱۳۴۵
شهادت:۱۰شهریور۱۳۶۵
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
💌خداوند عهده دار کار حضرت یوسف شد.
پس قافله ای را نیازمند آب نمود
تا او را از چاه بیرون آورد
سپس عزیز مصر را نیازمند فرزند نمود
تا او را به فرزندی بپذیرد
سپس پادشاه را محتاج تعبیر خواب کرد تا او را از زندان خارج کند
سپس همه مصریان را نیازمند غذا نمود
تا او عزیز مصر شود.
اگر خدا عهده دار کارت شود
همه عوامل خوشبختی را بدون اینکه احساس کنی برایت آماده میکند
فقط ازعمق جان وباورت بگو
کارم را به خدا می سپارم.💚
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
مرحوم حاج شيخ رمضان على قوچانى
از علماى معروف و ائمه جماعت موصوف
به زهد و ورع و تقواى مسجد گوهرشاد بودند
ايشان بيمار و مشرف به مرگ شدند
و اقوام و ارحام و دوستان آمده بودن
كه او را تشييع كنند ناگهان مشاهده كردند
كه ايشان حركت كرده و بار ديگر چشم به
جهان گشود و با صداى ضعيف همه را
دور خود فراخوانده و گفت:
بيائيد برايتان روضه بخوانم
همه تعجب كردند چون ايشان منبرى و روضه
خوان نبودند!
فرمودند: الآن صحراى محشر را ديدم
و هاتف به صداى بلند اعلام كرد كه حاج
شيخ رمضان على قوچانى اهل بهشت است
به سوى بهشت برود
پس من درى ديدم به سوى بهشت باز است
و جماعتى بسيار در صف طولانى ايستاده
كه به نوبت بروند
گفتند اين صف علما میباشد
من در اواخر صف بودم تا نوبت به من برسد
هلاک میشوم به عقب نگاه كردم و در ديگرى
را ديدم به سوى بهشت باز است
ولى اين در خلوت است
با خود گفتم: من كه اهل بهشتم
از اين در نشد از آن در میروم
پس به سوى آن در آمدم نزدیک شدم
ديدم دربان جلوى من را گرفت و گفت: نمیشود!
اين در مخصوص اهل منبر و روضه خوانهای
حضرت حسين علیهالسلام است
تو كه روضه خوان نيستى
پس متحير بودم ديدم حاج ميرزا عربى
خوان معروف به ناظم سوار اسب از بهشت
بيرون آمد رفتم جلو سلام كردم گفتم:
من را کمک كن و به بهشت ببر
گفت: نمیتوانم چون اين در مخصوص
روضه خوان هاست
اصرار كردم گفت: یک راه دارد من از اسب
پياده میشوم و مینشينم و تو روضه بخوان
و من مستمع میشوم و شايد بتوان به اين
وسيله تو را ببرم
آنگاه پياده شد و نشست و من براى او روضه
خواندم پس براى شما هم روضه میخوانم
سپس بعد از چند كلمه روضه خواندن
از دنيا رفت
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
در عملیات والفجر دو همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم، گم کرده بودیم. دست مان از همه اسباب ظاهری قطع بود. رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک امام غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «#یاصاحبالزمان» سر دهد. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید».
همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بودند. خطاب به بچهها گفتم: «دیدید امام زمان (عج) ما را تنها نگذاشت.»
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده
📚یا زهرا سلام الله علیها،صص۷۴و۷۳
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65