فتنه ۸۸پدرم فرمانده سپاه تبریز بود و شرایط تبریز هم بهم ریخته شده بود پدرم منو صدا کرد و گفت توام اماده شو تیمی که برای ماموریت اعزام میکنم همراهشون برو 💪منم راهی شدم اما چند ساعت بعد با دست باند پیچی برگشتم پدرم گفت چی شده گفتم چیز خاصی نیست چند هفته ای گذشت که دستم ورم زیادی کرد و درد داشت رفتم بیمارستان متوجه شدم تاندون انگشتم پاره شده و باید عمل کنم که هزینه عمل رو سپاه داد اما بعد چند ماه من همون مقدار پول داخل پاکت گذاشتم و بردم سپاه و تحویل دادم و گفتم نمیخوام مدیون بیت المال بشم
یه روز قبل از اینکه مادرم ماجرای خواستگاری اقا صادق بیان کنه نماز استغاثه حضرت زهرا (س )رو خوندم و تحصیل و ادامه زندگیم رو به خانم واگذار کردم☺️اول اردیبهشت ۹۱بود که خواستگاری مطرح شد و منم کلی سوال اماده کردم و میپرسیدم اقا صادق گفتن من سپاهیم و این شغل ماموریت ها و خطرات خودشو داره و خیلی از رفقای من به خاطر زندگی از کارشون زدن و بعضی هاهم به خاطر کار از زندگی اما من هیچکدوم از اینهارو نمیکنم 👌اقا صادق تنها شرطشون این بود که همسرشون از سادات باشه دومین دیدار هم گفتن دوسدارم مثل همسر شهید تجلایی برای من تو لحظه عقد از خداوند شهادت رو بخوایدو کلا صحبت در مورد شهادت از روز اول خواستگاری تا اخرین لحظه ای که با هم بودیم همیشه بود ☺️مهریه هم سفر حج بود که تصمیم گرفتیم تا نابودی ال سعود نریم👊و ۱۴سکه به نیت چهارده معصوم (ع )و خلاصه سوم خرداد عقد کردیم 💍سر سفره عقد چندباری بهم گفتن ارزوم یادت نره فردای عقد رفتیم گلزارشهدای تبریز خیلی با خودم کلنجار میرفتم که براش شهادت بخوام یا نه 😔بعد تو دلم گفتم الان که بین شهدا هستم اگه شهیدی هم نام صا دق دیدم که براش حتما ارزوی شهادت میکنم که ناگهان روبه روم شهیدی هم نام صادق دیدم نشتم واشکم سرازیر شدو برای اقا صادق دعای شهادت کردم 😭
در اکثر رست ها و حیطه هاتخصص داشتم😎تک تیرانداز بودم و علاوه بر فعالیت تو گردان های امام حسین و امام علی ع مربی نظامی هم تو سلاح های سنگین و سبک و تاکتیک و جنگ شهری و تخریب و..بودم 💪اهل ورزش هم بودم مربی شنا و غواصی دفاع شخصی ،صخره نوردی و...فوتسال و راگبی و...
معتقد بودم باید اونقدر توانمند باشم که در هر زمینه ای که نظام و اسلام نیاز داره بتونم موثر واقع بشم 💪بله رفقابسیجی باید همه فن حریف باشه و خستگی ناپذیر ✌️
با شرایطی که برای سوریه پیش اومده بود اروم قرار نداشتم یک سال برای اعزام تلاش کردم و سرانجام موفق شدم💪 ۹اسفند ۱۳۹۴بود که راهی نبرد با کفار شدم سوریه با اسم کمیل منو میشناختن و جز نیروهای اطلاعات شناسایی بودم مثل پدر عزیزم که در دوران دفاع مقدس این وظیفه رو داشتن
حالا بشنوید از نحوه شهادتم از همسر صبور و عزیزم 👇👇
صادق ماموریتش تموم شده بود و تو اخرین ساعاتی که اونجا بود یه ماموریت برای شناسایی رفت و مورد اصابت ترکش تثبیت شده قرار گرفت و بیشترین ترکش به پشت سرش خورد و سرش از پشت کاملا تخلیه شد 😭خاله ام گفتن که صادق داره میاد و من فکر کردم سالم و سلامت هستن و مشغول تمیز کردن منزل شدمکه مادر شوهرم اومد و گفت داری چه کار میکنی گفتم صادق داره میاد گفت خبر داری گفتم اره مقداری مکث کرد و گفت صادق زخمی میاد😔قسمشون دادم که حقیقت بگن و بعد گفتن صادق به ارزوش رسیدبعد شنیدن خبر شهادت غسل حضرت زینب س کردم و لباس های سفیدم و با روسری سفید که برای استقبال عزیز ترینم خریده بودم به سر کردم صادق به من گفته بود اگر شهید شدم سفید بپوش صبور باش و زینب وار باایستم و اشک نریزم منم عمل کردم به وصیت اقا صادق گرچه خیلی سخت بود 😔داخل سردخونه اصرار کردم که چهرشونو ببنم اما نمیذاشتن و سر اخر به خاطر اصرار زیادم چهرشو باز کردن پشت سرش تخلیه شده بود و همزمان با شهادت بی بی دو عالم ۴\۲\۱۳۹۵به ارزوی همیشگیش رسید و اسمونی شد 😭😭
هدایت شده از ایران همدل
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 حفر چاه آب و لولهکشی برای آبرسانی به اردوگاههای مردم جنگزده شمال غزه (منطقه حیالمیناء)
🔸 کمکهای مردم ایران در قالب "پویش ایران همدل" برای مردم مظلوم و مقاوم شمال غزه، در شرایط دشوار کنونی و محاصره کامل غزه، به سختی ارسال شده است.
🔹 پویش ایران همدل ادامه دارد و مردم از طریق زیر میتوانند به مردم مظلوم فلسطین و لبنان کمک کنند:
شماره کارت:
6037998200000007شماره شبا:
Ir320210000001000160000526کد دستوری: #14* پرداخت مستقیم در KHAMENEI.IR 🔸برای اهدای طلا و جواهرات ارسال عدد ٢ به
3000222❤️ #دایما_حدکن | #همیشه_کنارتونیم 💻 irane-hamdel.khamenei.ir