eitaa logo
🇮🇷شهدای گمنام و مدافعان حرم🇮🇷
331 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
59 فایل
💐حرم مطهر امام زادگان،هاشم ابن علی علیه السلام و فاطمه بنت العسکری سلام الله علیها،مرقد مطهر شهدای گمنام و مدافعان حرم💐 🌹ارتباط با ادمین🌹 📲 @mahmood_S64
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 | 🔻حسین خرازی: شخصي هستم معتقد به انقلاب اسلامي ايران و رهبری و ولايت حضرت امام خمينی روحی له الفداه ، در عصر غيبت امام زمان (عج). از مردم می‌خواهم كه پشتيبان ولايت فقيه باشند. 🌷 بخشی از وصیتنامه و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📸 | 🔻دل مـا ... تنگِ همین یڪ لبخنـد و تو در خنده مستانه خود می‌گذری نوش جـانـت ، امّــا ... گاه‌گاهی به دل خسته ما هم‌ نظری ... 💔 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
4_5872759309263180021.mp3
14.24M
نسخه صوتی 🇵🇸 🎙با نوای غیرت ایرانی ما دیدن دارد نسل سلیمانی ما دیدن دارد در دل حیفا و تل آویو بزودی شور رجز خوانی ما دیدن دارد‌... و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع جانسوز استاد خلبان حامد جندقی در استاد خلبان جندقی بر اثر سقوط جایرو پلن حامل سردار مازندرانی به شهادت رسید ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 روز شمار ، و شهدا؛ ____🎀🎀🎀🎀🎀_____ 🗓 ( ۱۶ آبان ماه ) 🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺 🖌۱• صدور پیام حضرت امام خمینی (ره) در محکومیت کشتار دانش ‏آموزان در ۱۳ آبان توسط رژیم (۱۳۵۷ ه. ش) 🖌۲• شهادت حسین فارسی (استان اصفهان، شهرستان کاشان) (۱۳۶۱ ه. ش) 🌷🪴🌻🌷🪴🌻🌷🪴🌻 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 💌| شهید باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده‌ایم و شیعه هم به دنیا آمده‌ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۱۰۳۵ روز ( ۲ سال و ۱۰ ماه و ۱ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا ‍ 🎬 🗓 چهار شنبه : ۱۶ آبان ماه ۱۴۰۳ 🇮🇷 ‍ 📎🔻کتاب بی آرام 🌹 به روایت خانم زهرا امینی 🖌نوشته: فاطمه بهبودی 🔰ناشر:انتشارات سوره مهر چهار روز از زندگی مان گذشته بود که اسماعیل گفت: "دختردایی یه چیزی بگم، ناراحت نمی‌شی؟" - نه - دوستام زنگ زده‌اند، باید برم منطقه - من هم با خودت ببر. خندید - دارم می‌رم منطقه جنگی، چطور تو رو با خودم ببرم. - حداقل من رو ببر اهواز که بهت نزدیک باشم. - اگه اونجا امن بود که مامانم نمی اومد اینجا خونه بگیره. زدم زیر گریه. حالا گریه نکن کی گریه کن! اصلا دوست نداشتم لحظه ای از من جدا شود. فکر می‌کردم اگر برود، دیگر نمی بینمش؛ انگاری دیگر برای من نیست و از دستش می‌دهم. دید اشک‌های من تمامی ندارد. گفت: - پاشو لباسات رو عوض کن؛ بریم بیرون دوری بزنیم. از خدا خواسته بلند شدم و لباس پوشیدم. هوای اصفهان بهاری و مطبوع بود. قدم زدن با او که دنیایم شده بود، ذوق و شوقم را بیشتر می‌کرد. من که دختر شادی بودم و در لحظه زندگی می‌کردم موضوع رفتنش یادم رفت. سر صحبت را باز کرد: - می دونی حضرت زهرا چند سالگی شهید شد؟ من هم که طوطی وار این ها را می دانستم گفتم: "هجده سالگی" گفت: - نام حضرت زهرا رو داری؛ می‌خوام که صبر خانوم رو هم داشته باشی! اینا الگوی دین و دنیای ما هستن. زد به صحرای کربلا و صبر زینب (سلام الله). آن روز فهمیدم توکلش به خداست و توسلش به حضرت زهرا. نام بانو از زبانش نمی افتاد. نمی دانم در حرف های اسماعیل چه بود که آتشم را نشاند و آرامم کرد. قول دادم صبوری کنم تا برگردد. دیگر گریه نکردم. دلم نمی آمد دلش را بشکنم و ناراحتش کنم. خاطرم را جمع کرد که برایم پیغام می‌فرستد و هر یک از دوستانش که آمدند نامه ای برای من همراهشان می‌کند. اسماعیل که رفت انگار رنگ و لعاب خانه را با خود برد. دیدم چه اتاق کوچکی داریم؛ اصلاً چه خانه نقلی و جمع وجوری ! تا قبل از آن انگار در قصری بی در و پیکر زندگی می‌کردم و خدم و حشم به من کُرنش می‌کردند. از وقتی اسماعیل رفت، کارم شده بود دعا کردن برای رزمنده ها. خواب و خوراک نداشتم. روزها به سختی می‌گذشت. حاج خانم سرگرم کارهای خیاطی اش بود. نسرین خانم، بعد از دوره درمان شش ماهه در تهران به اصفهان آمده و در بیمارستان بستری بود. امیر در جبهه و ندا و نادیا هم مشغول درس و مدرسه بودند. از اسماعیل خبری نبود. نه خودش آمد نه پیامی فرستاد؛ در حالی که همه وجودم اسماعیل را صدا می‌زد. یک روز طاقتم تمام شد. رو کردم به حاج خانم و گفتم: به خدا دیگه نمی‌تونم تحمل کنم. می خوام برم اهواز پسر عمه رو ببینم. حاج خانم سر چرخاند به حاجی آقا و گفت: - ببین عروست چی می‌گه حاجی آقا، با دلم راه آمد، بلیت اتوبوس گرفت و راهی شدیم. در خانه حاج خانم را که باز کردند نزدیک بود از ترس پس بیفتم. سوسکهای بزرگی توی خانه پرواز می‌کردند! من که تا آن روز سوسک پرنده ندیده بودم داشتم زهره ترک می‌شدم. گفتم:"حاج خانم اینا دیگه چیان؟" گفت: "به اینا میگن بتُل. ما که نبودیم بیشتر شده ان" آن قدر که از سوسک‌ها وحشت داشتم از حمله عراقی‌ها نمی ترسیدم. حاج خانم گفت: «زهرا، اسماعیل می آد به خونه سرمیزنه. من کفشات رو قایم می‌کنم که ندونه اومدی، اصلاً بذار بگم زنت رو نیاورده یم.» گفتم باشه. فردای آن روز دم دمای ظهر، اسماعیل کلید انداخت به در خانه و آمد. چشمش که به حاج خانم افتاد رویش به لبخند بازشد. - ا... مامان شما کی اومده اید؟ حاج خانم گفت: - تو که بدقولی کردی و نیومدی! ما که هیچی؛ دلتنگ تازه عروست نشدی؟ گفته بودی زود می‌آی. اسماعیل گفت: - دشمن فشارش رو بیشتر کرده، نمی‌تونستم ول کنم بیام، زهرا چطوره؟ حاج خانم خودش را به آن راه زد: - چه می دونم، زهرا رو می‌خواستی باید خودت می اومدی بهش سر میزدی. من که زنت رو نیاوردم. به من چه! زنت رو می‌خوای برو اصفهان، خودت برش دار بیارش. اسماعیل خنده اش گرفت. انگار دست ما را خوانده بود. حاج خانم گفت: "ای نامرد! سر تو نمی شه کلاه گذاشت." ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📕📔📓📒📙📘📗 ✅ پايان قسمت سوم داستان زندگي 🔰 🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🏴انا لله و انا الیه راجعون 🖤خادم الحسین علیه السلام ، 🖤خادم الرضا علیه السلام، 🖤خادم الشهدا 🌷محمد جواد تمسکی 😭به دیدار اربابش حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و حضرت ابالفضل العباس علیه السلام شتافت. 🤲شادی روح این خادم با اخلاص اهل بیت علیهم السلام فاتحه و صلوات. 🥀این مصیبت وارده را به محضر حضرت ولی عصر عج و خانواده شریف و گرامی و سایر بازماندگان آن عزیز سفر کرده تسلیت و تعزیت عرض می نماییم. ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 انفجار انبار مواد آتش‌زا در نمایش میدانی در کاشان جان یک شهروند آران و بیدگلی را گرفت انفجار انبار مواد آتش زا نمایش بومی میدانی در مصلای کاشان جان یک شهروند آران و بیدگلی را گرفت عصر دیروز سه شنبه انبار مواد آتش زا که جهت نمایش بومی میدانی در مصلای کاشان تدارک دیده شده بود منفجر شد و محمدجواد تمسکی شهروند آران و بیدگلی دچار حادثه شد. پس از این حادثه، این شهروند به بیمارستان سوانح سوختگی اصفهان منتقل شد اما متاسفانه بر اثر شدت جراحات وارده جان باخت. سخنگوی سازمان آتش نشانی و خدمات ایمنی شهرداری کاشان ضمن اعلام اینکه در این حریق ، ۵ تیم عملیاتی آتش نشانی به محل آتش سوزی اعزام شدند گفت : علت وقوع این حادثه هنوز مشخص نشده و کارشناسان مربوطه در حال بررسی علت آن می باشند. ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خادم مسجد محقق خادم اعتکاف مسجد محقق خادم هیات الشهدا خادم الرضا خادم الشهدا شهید محمد جواد تمسکی 🌹😭 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚 عنوان کتاب: بر مدار حرم 🔻کتاب «بر مدار حرم» در سه فصل به زندگی و خاطرات شهید می پردازد. در این کتاب خاطرات اعضای خانواده، دوستان، همرزمان و فرماندهان از زندگی و فعالیت های این شهید می آید و کتاب با وصیت نامه و تصاویر دوره های مختلف شهید به پایان می رسد. ✍ نویسنده:گروه تحقیقاتی احیاء ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔹 اگر گلوله هایمان تمام شد و شمشیرهایمان شکست، مشت هایمام که سالم است، سینه هامان که ستبر است، قلب هایمان که پر خون است، آنقدر خون می دهیم تا در خون ما غرق شود... ◇ شهید جعفر نجفی آشتیانی : ۲۹ آبان ۱۳۶۲ ارتفاعات کانی مانگا، عملیات والفجر۴ ◇ فرمانده دلاور واحد دیده بانی توپخانه لشکر ۲۷ 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 آینده از آنِ حزب‌الله است.. 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📌همسر شهید نقل می‌کنند: از خصوصیات و اعمال آقا وحید کاملا برایم روشن بود که همان کسی است که دنبالش بودم و هم من او را دوست داشتم هم خدا! 🔸 آن اهمیت دادنشان به نماز و نماز اول وقت، آن تاکیدشان بر صداقت، آن همه جدیت و تلاش و کوششی که برای اسلام و هدایت افراد داشتند، همگی گویای این حقیقت بود. ‌🔹همیشه می‌گفتند: من اگر بتوانم حتی یک نفر را به صف نماز جماعت بکشانم، برای دنیا و آخرتم کافی است.... و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
﷽ | رزمنده باشیم! آن روزها که جریان داعش حسابی داغ بود، هم وحید و هم پدرش هر دو برای اعزام به سوریه ثبت نام کرده بودند❗️ اما سپاه با حضور دو نفر از یک خانواده موافقت نمی‌کرد... بنابراین اول پدر به عراق رفت و بعد هم وحید پس از دو ماه از مراسم ازدواجش به سوریه🥲 دنبال چه بودند؟ سر چی با هم مسابقه گذاشته بودند؟ زندگی راحت و معمولی، چیزی کم داشت که وحید را راضی نمی‌کرد. همان گنجی که آن را در سختی های یک جنگ به تمام معنا پیدا کرده بود! برای همین بود که سختی کشیدن شده بود شیرین ترین کار دنیا...💎 _متن کامل را بخوانید_ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
| رزمنده باشیم! آن روزها که جریان داعش حسابی داغ بود، هم وحید و هم پدرش هر دو برای اعزام به سوریه ثبت نام کرده بودند❗️ اما سپاه با حضور دو نفر از یک خانواده موافقت نمی‌کرد... بنابراین اول پدر به عراق رفت و بعد هم وحید پس از دو ماه از مراسم ازدواجش به سوریه🥲 دنبال چه بودند؟ سر چی با هم مسابقه گذاشته بودند؟ زندگی راحت و معمولی، چیزی کم داشت که وحید را راضی نمی‌کرد. همان گنجی که آن را در سختی های یک جنگ به تمام معنا پیدا کرده بود! برای همین بود که سختی کشیدن شده بود شیرین ترین کار دنیا...💎 همیشه رزمنده های ما اینچنین بودند، میدان های جنگ ما هم مثل تمام جنگ های دنیا سخت بود اما گنجی که رزمنده های ما پشت این رنج به دست می‌آورند را هیچ کجای دنیا نداشت💚 باید یا خودت رزمنده باشی با رزمنده ها را دیده باشی که بفهمی چه میگویم... رزمنده هایی که میدان جنگ نظامی ، اقتصادی ، فرهنگی و علمی برایشان فرقی ندارد. همه این ها را گفتم که بگویم میان داستان آقا وحید ما یک اسم آشنا بود🍃✨ بعد از اینکه وحید شهید شد و خبر شهادتش را در اربعین حضرت ارباب ارواحنافداه به خانواده‌اش دادند ، وحید را برای تشییع به تبریز برگرداندند... آنجا بود که «امام جمعه محبوب و مردمی» تبریز برای وحید نماز خواند. چه نمازی خواند و چه دعایی کرد، نمیدانم... اما گاهی باید نادانسته ها را آرزو کرد! آن روز یک شهید بر پیکر شهیدی دیگر نماز اقامه کرد❤️‍🩹 یک طرف یک رزمنده جنگ نظامی بود که آقا وحید باشد و طرف دیگر یک رزمنده جنگ جهاد تبیین و فرهنگ که آیت الله آل هاشم باشد🥺 _این دقیقا همان درسی است که برای امروز لازم داریم... برای آرمان قدس رزمنده باشیم، کجا و چگونه ‌اش فرقی ندارد، فقط کم نگذاریم و شبیه تمام رزمنده های قبلی این مسیر باشیم! و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
مراسم سالگرد ۲۵ تن از شهدای دفاع مقدس همراه با یاد والدین مرحوم شهیدان @tarhimname پنج شنبه ۱۷ آبان ماه ساعت ۱۴:۴۵ تا ۱۶:۱۵ مسجد اعظم آستان مقدس حضرت محمد هلال بن علی علیهماالسلام @tarhimname شادی روحشان قرائت فاتحه و صلوات ترحیم نامه در آران و بیدگل،کاشان ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
چند ماه قبل از جنگ سی و سه روزه بود. یکی از طلبه های لبنانی که قم درس میخواند، آمد لبنان پیشم. گفت: آقای بهجت سلام رساندند و گفتند به سید حسن بگو از امروز سه بار صبح و سه بار شب، این دعا را بخوان: اَللّهُمَ اجعَلنی فی دِرعِکَ الحَصینَه الَّتی تَجعَلُ فیها مَن تُرید. از آن طلبه پرسیدم: چیزی شده؟ گفت: نمی‌دانم. آقا فقط گفت این را به سید حسن بگو! من شروع کردم به گفتن این ذکر. با این وجود، دستور آقا برایم سوال بود. چرا آقای بهجت این سخن را گفته بود؟! چند ماه بعد جنگ اسرائیل و حزب الله شروع شد. اسرائیل علاوه بر اینکه می‌خواست حزب الله را از بین ببرد، به شدت دنبال این بود که مرا هم ترور کند! خودشان بعداً گفتند ما ساختمان‌ها و مناطق مختلف را بمباران می‌کردیم چون اطلاع داشتیم سید حسن نصرالله در آن حوالی است. نجات من در آن بمباران‌ها فقط کار خدا بود. آنجا بود که فهمیدم آقا چرا چند ماه پیش آن توصیه را به من کرده بود. انگار همه چیز را از قبل می‌دانست! 📙بِ مثل باران مثل بهجت. اثر جدید انتشارات شهید هادی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و درود به سید حسن نصرالله. دوره کامل مبانی ولایت فقیه به مدت یک دقیقه و چهل و سه ثانیه... ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol