eitaa logo
🇮🇷شهدای گمنام و مدافعان حرم🇮🇷
326 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
60 فایل
💐حرم مطهر امام زادگان،هاشم ابن علی علیه السلام و فاطمه بنت العسکری سلام الله علیها،مرقد مطهر شهدای گمنام و مدافعان حرم💐 🌹ارتباط با ادمین🌹 📲 @mahmood_S64
مشاهده در ایتا
دانلود
📔 | 📚 عنوان کتاب:برایم ماندنی نیست 🔻کتاب برایم ماندنی نیست یکی از کتاب‌های مجموعهٔ «مجاوران خورشید» است که به زندگی و وفات شهید «» پرداخته است ✍ نویسنده:طیبه مزینانی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 🔻خداوندا! این تو هستی که قلبم را ملامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی. خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آنچه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. اگر این نبود، آن هم خواست تو بود. پروردگارا! رفتن در دست تواست؛ من نمی دانم کجا و چه موقع خواهم رفت ولی می دانم که از تو باید بخواهم که مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده ات بجنگم تا به فیض شهادت برسم. 🌷🌷 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
حرف دل شهدا🌱 ..قرارهامون یادتون نره. برای خدا کار کنید و به او توکل کنید ، مثل ما .. و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ عشق حضرت سید علی در دل روستایی های عزیز ♦️ ، دبستان عشایری ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
❤️ ای قامتِ بلندِ تو کوهِ غرورِ ما ♦️ای تکیه گاهِ مردمِ ایران، عصایِ تو ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 روز شمار ، و شهدا؛ ____🎀🎀🎀🎀🎀_____ 🗓 ( ۲۳ آبان ماه ) 🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺 🖌۱• شهادت مدافع حرم مرتضی عبداللهی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۶ ه. ش) 🖌۲• شهادت مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد (استان فارس، شهرستان جهرم) (۱۳۹۴ ه. ش) 🌷🪴🌻🌷🪴🌻🌷🪴🌻 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 به مـن و تـو♥ 🌷 🕊 همه ما مدیون این رهبری وانقلاب هستیم وباید که این انقلاب را اقصی نقاط دنیا صادر کرده ومقدمه ظهور حضرت مهدی (عج) را فراهم آوریم از غیبت وتهمت وافترا دوری کنید وهمه در یک صف آهنین برای خدا پیکار کنید وحالت جاذبه داشته باشید تا بتوانید افراد گمراه را به راه راست هدایت کنید، این گفته امام بزرگوارمان را که فرموده اند، وحدت کلمه داشته باشید، در عمل پیاده کرده وهمه به ریسمان الهی چنگ بزنید 📙خاطرات شهید در کتاب شیرین تر از عسل. اثر گروه شهید هادی. 🌷نثار روح پاک شهید رضا پناهی صلوات ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۱۰۴۲ روز ( ۲ سال و ۱۰ ماه و ۸ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا ‍ 🎬 🗓 چهار شنبه : ۲۳ آبان ماه ۱۴۰۳ 🇮🇷 ‍ 📎🔻کتاب بی آرام 🌹 به روایت خانم زهرا امینی 🖌نوشته: فاطمه بهبودی 🔰ناشر:انتشارات سوره مهر 📎 امیر سه ساله بود که از گوشه و کنار به ما می‌گفتند بچه تنهاست و بهتر است برایش یک هم بازی بیاورید. فاطمه چهارساله ام نه می توانست حرف بزند نه تکان بخورد. خودم به او غذا می‌دادم و جایش را عوض می‌کردم. شیرین زبانی و کارهای بامزه پسرم من را برای بارداری سوم تشویق می کرد. همچنان بیشتر روزهای عمر اسماعیل در جبهه می‌گذشت. گه گاه برایم نامه می‌نوشت و از دلتنگی بیرونم می‌کشید. قبل از عملیات والفجر هشت وقتی در منطقه فاو بودند، نامه ای برایم فرستاد. در نامه مثل همیشه، به من ابراز علاقه کرده و خواسته بود مواظب بچه ها باشم. آن نامه با کُناری (میوه درخت سدر) که از منطقه چیده و با کاغذ همراه کرده بود لطف دیگری داشت. بعد هم که برگشت لباسی عربی برایم آورده بود. گفتم «پسرعمه، این رو از کجا خریدی؟» تعریف کرد یکی از بچه ها پیدا کرده است. گفتم: «خب مال مردمه راضی نیستن.» گفت مسئله اش را پرسیده و چون غنیمت جنگی است ایرادی ندارد. ماه رمضان ۱۳۶۵ بود و نزدیک وضع حملم. اسماعیل گفت: «برای زایمانت بریم اصفهان پیش مادرت باشی بهتره.» و من را در بیمارستان سعدی اصفهان بستری کرد که بیمارستانی خصوصی بود. چیزی به زبان نمی آورد؛ اما معلوم بود نگران است فرزند سوممان هم مثل فاطمه باشد. من اما خیالم راحت بود، می‌گفتم: «خدا رو شکر امیرم سالمه ان شاء الله این فرزندم هم مثل امیرم می شه. طفلک فاطمه م به خاطر موشک بارون اون طور شد.» بیستم تیرماه دخترم به دنیا آمد. اسماعیل نامش را معصومه گذاشت. بعد از زایمان پیش پزشکم رفته و گفته بود که فرزند اولمان معلول به دنیا آمده و می خواهم این دخترم از هر لحاظ چک و معاینه شود. چند دکتر بالای سر بچه ام آمدند و معاینه اش کردند. همه گفتند بچه تان سالم است. خیالمان که راحت شد من را از بیمارستان مرخص کرد. به خانه که برگشتیم باز هم اسماعیل آرام و قرار نداشت. مدام دوروبر معصومه می پلکید و او را وارسی می‌کرد. سومین روز تولد دخترم بود که گفت: «دختردایی یه چیزی بهت می‌گم ناراحت نشی!» گفتم: «چی می خوای بگی؟» گفت: «فکر کنم معصومه داره مثل فاطمه می‌شه.» گفتم: «نه پسرعمه! فکر نمی‌کنم.» - ملاج این بچه هم داره سفت میشه. به سر دخترم دست کشیدم کمی سفت شده بود. دنیا روی سرم خراب شد. به مامان گفتم می‌خواهم حمام کنم. رفتم حمام و زدم زیر گریه. اسماعیل گفت: «نمی‌ذاریم معصومه مثل فاطمه بشه. در حق فاطمه کوتاهی کردیم باید زودتر می‌بردیمش تهران تو که دست تنها بودی کسی هم نبود راهنمایی‌مون کنه. برای معصومه هر کاری از دستم بربیاد انجام میدم تا بچه مون خوب بشه.» از روز سوم تولد دخترم معصومه، ما توی بیمارستان و مطب دکترها بودیم. همان روز او را بردیم بیمارستان. پزشک سیتی اسکن نوشت. اصفهان آن دستگاه رادیولوژی به خصوص را نداشت. باید از بیمارستان های تهران وقت می‌گرفتیم. آنجا هم به قدری مجروح جنگی توی نوبت بودند که وقت به ما نمی‌رسید. یک پایمان تهران بود یک پایمان اصفهان. وقتی سیتی اسکن آماده شد، معصومه یک ماهه شده بود. او را پیش دکتر جاویدان بردیم. می‌گفتند بهترین پزشک مغز و اعصاب اصفهان است و میان مردم اسمی در کرده بود. پزشک جواب سیتی اسکن را دید و گفت: باید عمل بشه. وقتی یکی دو ماهه شد و یه کم جون گرفت بیاریدش. حاج خانم پیش دکتر پدرام رفت که نسبت فامیلی با حاجی آقا داشت. او گفت این فرزند پسرتان هم مثل دختر اولش عقب مانده است و نمی شود کاری برایش کرد. این عمل هم هیچ فایده ای ندارد. اما اسماعیل گفت: «دکتر تهران گفته این مشکل با عمل بر طرف میشه حالا که بیماری معصومه رو زود فهمیدیم عملش کنیم؛ ان شاء الله که خوب میشه.» انگار هر دو عذاب وجدان داشتیم و با این کار می‌خواستیم جلوی فاجعه را بگیریم. دخترم معصومه، دوماهه بود که زیر تیغ جراحی رفت. سرش را از این گوش تا آن گوش شکافتند. دکتر می‌گفت بچه زیر عمل سه بار رفت و ما او را برگرداندیم. بعد از پانزده روز، معصومه را از بیمارستان مرخص کردند. می‌خواستیم برگردیم خانه خودمان. دکتر گفت: «بذارید ده پونزده روز از جراحی بگذره، فعلاً نباید زیاد تکونش بدید.» وقتی برگشتیم اهواز، معصومه سه ماهه شده بود. دکتر گفته بود سر ماه بچه را بیاورید برای معاینه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📕📔📓📒📙📘📗 ✅ پايان قسمت دهم داستان زندگي 🔰 🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
درمان و قطع دست سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی در بیمارستان مشهد ✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📔 | 📚 عنوان کتاب:عاشق شدن آسان نیست 🔻روایتی داستانی از زندگی که ۱۳۴۴/۷/۲۰ به دنیا آمد و ۱۳۶۶/۰۲/۰۲ در ۲۲سالگی به شهادت رسید. محل شهادت او منطقهٔ بانه بوده است. او در عملیات کربلای ١٠ شهید شد و مزار او در استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد، گلزار بهشت رضا(ع) است. ✍ نویسنده:طیبه مزینانی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📝 | 🔅هر لحظه که تاب و توانم به انتها میرسد و از دنیا و آدم هایش دلگیر میشوم خود را به شلمچه میرسانم که راهش هیچگاه بسته نیست، من از فرسنگ ها دورتر با پای دل راهی میشوم و خود را به سرزمین عاشقان میرسانم، شلمچه مینویسم اما تو خود منزل عشاق بخوان. 💠 کافیست خود را به آنجا برسانی، ناراحتی هایت رخت بربسته و میروند و تمام تو آرام میگیرد، سراسر بزرگی و عظمت است اما چگونه میتوان با این چشمان اندک بین این همه عظمت را دید. 📍سر را بر خاک مقدس شلمچه بگذار و اجازه بده او راوی داستان های پر از دردش باشد، او که در سینه داستان های ناگفته بسیاری دارد. حرف هایش را که بشنوی مجال گلایه کردن از گرفتاری های روزگار را از دست میدهی چراکه شرم تمام وجودت را میگیرد و تازه میفهمی چقدر بیهوده عمرت را گذرانده ای ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍درس خواندن..... 🔻 همراه یکی از دوستانش با خدا سر درس خواندن قرار گذاشتند که آنها درس بخوانند و خدا هم برکت درسشان را بدهد. چون این قرار را کنار یک خانه‌ قدیمی خالی گذاشته بودند، هرشب که از پارک یا کتابخانه برمی‌گشتند، می‌زدند به دیوار آن خانه و می‌گفتند: یا کریم! الوعده وفا. ما درس را خواندیم، برکتش یادت نرود. این برای دورانی بود که برای کنکور می‌خواند.... 🌷🌷 📕 هادیون دلاور مردان ایران ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
در کرب و بلا بی طرفان بی شرفانند تاریخ همان است یزیدی و حسینی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰چهل و یک سال فقط الحمد لله هیچ وقت از بیماری و درد گله نمیکرد. از کمر به پایین حس نداشت. ۴۱ سال راه نرفتن و ندویدن... ۵۹ بار جراحی، بارها دياليز..... به یاد نداریم از درد اعتراض کرده باشند. اگر هم از حالشون میپرسیدیم فقط می گفتند: الحمد لله. صبح و ظهر و شب در مسجد و مشغول جهاد فرهنگی بودند. صدها انسان وارسته را تربیت نمودند اما بدون سرو صدا... این اواخر دستهاشون بی حس شده بود؛ تنها عضوی که به کارش می آمد. گاهی سمج میشدیم بیشتر میپرسیدیم یکبار گفتند دستام بی حس شده. غصه ام اینه که نمیتونم قرآن دست بگیرم و بخونم... 🌷سالروز شهادت 🔸مجاهد فرهنگی شهید اصغر عبداللهی 🔸برگرفته از کتاب جان باز ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
بیشتر مواقع منزل ما شلوغ بود. از بس مراجعات مشاوره ای زیاد شده بود. بارها برخی از بستگان حاجی می‌خواستند به اینجا بیایند و حاجی می‌گفت اگر امکان دارد، شب بعد از نماز تشریف بیاورید. یکی از بستگان نزدیک ما آمد منزل وگفت: چند وقت دیگر موقع زایمان دخترم است و قرار است نوه دار شوم، از شما می خواهم به این چند سیب سرخ دعا بخوانید تا قبل از زایمان، دخترم تناول کند. امیدوارم به حرمت دعا و قرآن، دخترم زایمان راحت و فرزند خوبی داشته باشد. این بنده خدا چند بار در طی هفته بعد آمد و رفت اما خجالت کشید سراغ سیب ها را بگیرد. یک روز حاجی با او تماس گرفت و گفت بیا سیب ها را بگیر. او با خوشحالی آمد وگفت: حقیقتش من فکر کردم سیب ها را خورده و فراموش کردید. وقتی می خواست برود به او گفتم: حاج اصغر یک ختم قرآن کامل به این سیب ها خواندند. اما خبر دارم زایمان این خانم بسیار راحت انجام شد و پسر خوب و سالمی به دنیا آمد. با این که الان خردسال است اما به امور معنوی بسیار توجه دارد و انشاالله همینطور خواهد ماند. 📙جان‌باز. اثر گروه شهید هادی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
این اواخر به موضوع فضای مجازی خیلی اهمیت می داد، برای ما صحبت می کردند و می گفتند: اصلا نمی توان به این اخباری که در شبکه های اجتماعی غربی پخش می شود اعتماد کرد. به همه می‌گفتند تا می توانید دقت کنید که گرفتار اخبار جعلی رسانه های مجازی نشوید. الان جنگ دشمن در همین فضاست. اینطوری دارند بچه های مذهبی ما را از مسجد و هیئت دور می کنند. یادم هست در هیئت، یکی از بستگان را صدا زد و گفت: فلانی، این خبرهایی که تو کانال خانوادگی پخش می کنی چیه؟ این فامیل ما هم گفت: حاج اصغر اینها را تو کانال های بزرگ نوشته بودند، من هم فرستادم تا بقیه بخوانند. مگه عیبی داره؟ شما خودتان همیشه می گویید خوش گمان باشید و سوءظن نداشته باشید. اصغر آقا کمی مکث کرد و گفت: آخه عزیز من، در بین مومنین باید خوش گمان بود، اما مگه قرآن به من و شما نمیگه، اگر یک فاسق خبری برای شما آورد، حتما تحقیق کنید.(اشاره به آیه ۵ حجرات) چرا خبری که مطمئن نیستی را پخش می کنی؟ اینطوری شما در گناه پخش شایعات شریک میشوی. خیلی حرص میخورد از اینکه فضای مجازی ایران در اختیار برخی پیام رسان های خارجی و بخصوص صهیونیستی است. می گفت: آن ها اثر منفی خودشان را در شرایط حساس میگذارند. حرف های حاجی را در زمان فتنه متوجه شدیم... 📙جان‌باز. اثر گروه شهید هادی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
101.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم . « » با نوای: حاج شاعر: احمد الحُجیری تنظیم و میکس: سید شهاب‌الدین شوشتری تدوین: محمد صالح زند صدابردار: محمدرضا شفیعی کاور دیزاین: عارف پاکمنش تهیه و انتشار: قرارگاه رسانه شهید آوینی هیئت ثارالله علیه‌السلام زنجان ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
❤️‍🔥مجید یک نیسان داشت که با آن کار می‌کرد و روزی‌اش را در می‌آورد. پشت دخل نان بربری هم تنها به این دلیل می‌رفت تا اگر مستمندی را می‌شناسد، نان مجانی به دستش بدهد. آقا مجید از آن دست بچه‌های جنوب شهری لوطی مسلکی بود که دست خیرش زبانزد است. مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. غیر از نیسان، یک زانتیا هم برای سواری خودش داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمی‌کرد که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی طی یک روز کلی با نیسانش کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت! ته توی کارش را که درمی آوردی می‌فهمیدی کل درآمد روز قبلش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت، تکه کلامش این بود که «خدا بزرگ است می‌رساند.» 💔به یاد شهید مدافع حرم مجید قربانخانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌شهیدی که مرحوم آیت الله مشکینی را به محضر حضرت اباالفضل علیه السلام برد 🔸روایتی از پاسدار شهید رضا قانع 🎙راوی: شیخ حسن گودرزی ‎‎ ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📌حضرت امام خامنه‌ای یکی از جلوه‌های خودسازی شهید کاوه را چنین روایت کرده‌اند: «در یکی از عملیات‌ها دستش مجروح شده بود، تهران آمد سراغ من. من دیدم دستش متورّم است. 🔸پرسیدم دستت درد می‌کند؟ گفت که نه. بعد من اطلاع پیدا کردم، برادرهایی که آن‌جا بودند گفتند دستش شدید درد می‌کند، این همه درد را کتمان می‌کرد و نمی‌گفت. این مستحب است که انسان حتی‌المقدور درد را کتمان کند و به دیگران نگوید. یک چنین حالت خودسازی ایشان داشت».  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل نوشته ی یسنا هویدی دختر شهید مدافع حرم شهید امیرعلی هویدی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
حاج احمد، عاشق خدا و راز و نیاز با او بود و دیگران را نیز به عبادت شبانه ترغیب می کرد. یکی از هم رزمان وی چنین نقل می کند: با اینکه فرمانده گردان بود و از همه خسته تر، ولی اولین نفر بود که نیمه های شب به مسجد می آمد. البته می توانست در بیابان سر به زمین بگذارد و نماز شب بخواند، ولی می آمد در مسجد گردان به این انگیزه که دیگران را نیز به این امر تشویق کند و آنها را نماز شب خوان کند که اتفاقا به این هدف خود رسید. سوز و ناله مخلصانه حاج احمد کاری کرد که گردان او به گردان «مخلصان» مشهور شد. 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol