🌷مادر بهنام در بیان خاطره ای از این شهید میگوید:
🍃هنگام آغاز جنگ تحمیلی بهنام سیزده سال و هشت ماه داشت...
نخستین فرزندم بود...
او در دوازده سالگی به من میگفت:
میخواهم طوری باشم که در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم...✨
#ایام_شهادت
#ماملت_شهادتیم
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 #معرفی_شهید | #شهید_صادق_صادقزاده
🔆 تاریخ ولادت: ۱۳۴۹
🕊 تاریخ شهادت: ۱۳۶۴
🔻فرازی از زندگی شهید:
🔹 صادق صادق زاده نصرآبادی در سال 1349 در مشگین شهر متولد شد. کنار فعالیتهای کانون در پایگاه مقاومت فعال بود و همین باعث شد تصمیم بگیرد در سن نوجوانی به برادر بزرگش در جبهههای حق علیه باطل بپیوندد.
🔹 پسر خوش اخلاق و مهربانی بود، با همه خوش رفتار بود، هرگز از دهانش حرف یا کلام بیادبانهای نشنیدند. همیشه مودب و خویشتندار بود. پدر و مادر را خیلی دوست داشت و به قولهایش عمل میکرد.
🔹 صادق عصر روز بیست و پنجم بهمن ماه سال 64 در منطقهی عملیاتی فاو شهید شد. بیست و پنج روز بعد از اعزامش به جبهه هواپیماهای عراق، منطقه را بمباران کردند. و او همانجا در بمباران شهید شد.
💠 به گمانم که دریا، از ابتدا بدین سان آرام و زیبا نبود. عاشق نبود. آبی نبود.
تلخ بود و پریشان. سیاه بود وآشفته.
اما نگاه دل ربای سپهر که شیشه ی لغزان دیدگانش را نوازش داد، سیاهی اش شکست و آبی شد. عاشق شد. ما خستگان نیز همچو همان دریای سیاه گشته ایم، بی دل و دردمند.
🌷شهید صادق صادق زاده🌷
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جانباز جنگ تحمیلی براثر موج انفجار حافظه اش از بین میره و بعداز 34 سال بر اثر زمین خوردن در آسایشگاه حافظه اش کامل بر می گرده و معلوم میشه اهل روستایی در کردستان... 😭😭😭.
هر زمین خوردنی آسیب نیست، درد داره ولی نتیجه خوبی داره، ،*
این جانباز اواخر جنگ از ناحيه سر مجروح می شود و تمام حافظه اش را از دست میده، حتى نام و نشانىاش را .
٣٠ سال هم در يك آسايشگاه روان درمانى بسترى ميشه تا اینکه يك روز از پله هاى آسايشگاه با سر به پايين پرت میشه و سرش به نبش پله اصابت مى كنه و بعداسمش بخاطرش مياد. توسط بخش نيكوكارى دنبال خانواده اش می گرده و در نهايت درشهرى از توابع كردستان خانواده اش را پيدا مى كنند.
با برادرش تماس مى گيرند، و حالا دراين فیلم لحظه ورود این جانباز را به منزل و ملاقات با مادر و خانوادهاش راببینید. الله اکبر
حال دل پدر و مادر شهدا ، #جانبازان ، #مفقودین و #آزادگان که چگونه روزگار گذراندند فقط خدا میداند و بس
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
﷽
چه عالمی داشتند..
یک جمع ۱۱ نفره که عالمی را دگرگون کردند🌖
از جوان های دهه شصتی در جمعشان بود تا حاج احمدی که در دوران دفاع مقدس غواصی میکرد.
شهیدترابی طلبه جمع بود؛ طلبه ای از نسل نواب صفوی ها!✊
جمع کوچکشان نویسنده هم داشت؛ شهید سراجی که خواندن وصیت نامه اش شما را به یاد کتابهای عرفان میاندازد؛ به راستی که عرفان هم همین است!
هم شهری مهدی باکری، شهید بعدی است؛ مصطفی قاسمی که خدا میداند چه رازهای مگویی با سلطان خراسان داشته و دارد❤️🔥
«آنها شهید بودند که شهید شدند»این جمله ایست که مادر جواد بعد از شهادت فرزندش میگوید؛ او که مسیر صاحب نامش را پیش گرفته بود، تازه بعد از شهادت کمک هایش به خیریه برای خانواده مشخص شد🌱
در میان این۱۱نفر شهید شجاعی اهل سنت بود تا به جهان ثابت شود که گستره وحدت ما مسلمانان تا پای جان هم ادامه دارد.
سن کم و اطلاعات وسیع نظامی شهید حجت باقری کنار هم، یاد حسن باقری ها را برایمان زنده میکند؛✌️✨
حرف تمام این شهدا در وصیت شهید روشنایی جمع است ، آنجا که میگوید:
«بر ما فرزندان سیدعلی خامنهای تکلیف است که جان ناقابل خود را فدای این اسلام عزیز کنیم.»
اکنون سالها از حماسه ای که این جوانمردان و دیگر همرزمانشان در آزاد سازی دو شهرک شیعه نشین النبل و الزهرا سلام الله علیها، در سوریه آفریدند میگذرد..⭐️
آنها رفتند و به قول شهید بهشتی ما تازه آنها را به دست آوردیم و امروز زبان حال ما همان است که شهیدعربی گفت:
«خدایا خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم»🥺💔
#آرمان_ما
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری | #خادم_الشهدا
♦️از آخر مجلس شهـدا را چیدند!
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 روز شمار #انقلاب، #دفاع_مقدس و شهدا؛
____🎀🎀🎀🎀🎀_____
🗓 ( ۴ آذر ماه )
🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺
🖌۱• شهادت علی چیت سازیان (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۶ ه. ش)
🖌۲. شهادت مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی ( استان قزوین، شهرستان قزوین) ( ۱۳۹۴ ه. ش )
🌷🪴🌻🌷🪴🌻🌷🪴🌻
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻از زبان هم رزم این شهید شنیدم که می گفت:وقتی در عملیاتی تمام نیرو هایش شهید شدند و تنها مجبور به عقب نشینی شد، در مسیر به گروهانی از صدامیان برخورد کرد.
با شهامت خود را معرفی کرد وگفت:من علی چیت سازیان هستم؛«عقرب زرد». اگر مقاومت کنید،تا آخرین گلوله با شما می جنگم والا تسلیم شوید و جان به سلامت ببرید.
🌟ایشان تعریف میکرد دیده بان از دور خبر داد یک گروهان آدم در حال حرکت به سمت ما هستند،ولی یک نفر به دور اینها می چرخد. از نحوه دور زدنش پیداست که علی باشد اما صبر کنید نزدیک تر بیایند، نزنید.
با نزدیک شدن آنها چهره علی نمایان شد.
علی آن گروهان را تک و تنها به اسارت خود در آورده بود! فرماندهان عراقی ایشان را عقرب زرد می نامیدند و صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود.
🌹#شهید_علی_چیت_سازیان
❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎
۱۰۵۳ روز ( ۲ سال و ۱۰ ماه و ۱۹ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین #خوشنام در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است.
💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 #کتاب
🤲 بسم رب الشهدا
🎬 #قسمت_بیست و یکم
🗓 یک شنبه : ۴ آذر ماه ۱۴۰۳
🇮🇷#شهيد_حاج_اسماعیل_فرجوانی
🔻کتاب بی آرام
🌹 به روایت زهرا امینی (همسر شهید)
🖌نوشته: فاطمه بهبودی
🔰ناشر:انتشارات سوره مهر
📎 حاج خانم چشمش که به غواصها افتاد، زد زیر گریه و گفت: "اسماعیل شهید شد!" حاجی آقا گفت: "ووی ... زبونت رو به نحسی باز نکن! چی کار به بچه م داری" حاج خانم گفت: تو نگاه کن عملیات رو! کی از این عملیات زنده بیرون می آد که اسماعیل بیاد! حاجی آقا گفت: هیچ هم این طور نیست که تو میگی. حاج خانم اشک هایش را با پشت دست پاک می کرد و زار می زد: خونه خراب شدیم ... اسماعیلم رفت .... حاج خانم خبر شهادت اسماعیل را به ما داد. طاقتی را که سر شهادت امیرنشان داده بود نداشت. حال کسی را داشت که همه خانواده اش را یک جا از دست داده است. تازه آن روز فهمیدم اینکه ورد زبانش بود اسماعیل مادرمه، پدرمه، برادرمه و همه کسمه، بیراه نبود.
••••
سر ماه باید معصومه را برای ویزیت پیش پزشک می بردیم. حاجی آقا و امیر خوانساری همراهم شدند و بچه را بردیم اصفهان. دکتر که دیگر ما را می شناخت پرسید: پس چطور بابای نگرانش نیومده!»
خوانساری گفت: "شهید شد." پزشک خشکش زد و خودکار از دستش افتاد روی میز، بغض گلویم را چسبید. سرم را پایین انداختم و اشکهایم را پاک کردم. چشمهای دکتر خیس شد و گفت: "دخترم ناراحت نباش بچه ت خوب میشه."
از مطب که بیرون می آمدیم، حاجی آقا پرسید: لازمه باز هم بچه رو بیاریم؟ دکتر گفت: "وضعیتش خوبه. اما دو سه ماه یه بار بیاریدش ببینمش" دکتر میگفت دخترم خوب است؛ اما بچه ام ضعیف و لاغر مانده بود. اصلاً رشد نمی کرد. امیدم بعد از خدا به دکتر بود که میگفت خوب میشود. دو ماه بعد، باز ساک معصومه را بستم و به اصفهان رفتیم. گفتم آقای دکتر دخترم هیچ خوب نشده. دکتر انگار بی حوصله بود، گفت دیگه پیش من نیاریدش. گفتم یعنی چی؟ گفت: من کاری که از دستم برمی اومد برای بچه شما انجام دادم. پرسیدم یعنی خوب نمیشه؟ جواب نداد. گفتم: «آقای دکتر شما امید وارمون کردید که بچه مون خوب میشه. پدرش خوشحال بود که دخترش خوب میشه ولی انگار هیچ کدوم از کاراتون فایده نداشته.» گفت: کاری که از دستم براومده انجام دادم. گفتم: شما همه ش میگفتید خیالتون راحت باشه صد درصد خوب میشه. حداقل یه درصد جای احتمال میذاشتید که بچه م خوب نمیشه.» جوابی نداد.
نتیجه آن همه رفت و آمد و هزینه ای که اسماعیل با هزار مشکل پرداخت کرده بود هدر رفت. دلم می خواست خون گریه کنم. اسماعیل که همدم و تکیه گاهم بود رفته بود. من مانده بودم و یک دنیا سیه روزی. پای جانماز می نشستم و با خدا درد دل میکردم و میگفتم در طاقت من چه دیدی که شوهرم شهید شد و من را با سه تا بچه بی کس و کار کرد و رفت.
وقتی معصومه هم مثل فاطمه شد، دیگر یقین کردم بچه ها به خاطر ازدواج فامیلی معلول ذهنی و حرکتی شده اند. دکتر میگفت دخترهایت ۷۲ ساعت بعد از زایمان سالماند؛ اما بعد کم کم ملاج سرشان سفت می شود و در شش ماهگی ملاج سر کاملاً بسته میشود و دیگر رشد چندانی نمیکنند. طفلکهایم مثل یک تکه گوشت گوشه خانه بودند. خودم غذا پوره میکردم و توی دهانشان می ریختم و تروخشکشان میکردم. همه کارشان با خودم بود. بعد از شهادت اسماعیل، آشنایان دور و نزدیک چند بار به من گفتند این بچه ها را ببر آسایشگاه و خودت را خلاص کن. حرفها را به گوش نمیگرفتم چون اسماعیل بچه ها را به من سپرده بود. در همۀ نامه هایش هم سفارش میکرد مراقب بچه ها باشم. آخر سر یک بار آب پاکی را روی دست آشنا و غریبه ریختم و گفتم من بچه هام رو نگه میدارم و براشون مادری میکنم. طفلکام به خواست خودشون که اینطوری نشدن هیچی هم نباشه یادگار اسماعیل ان.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📕📔📓📒📙📘📗
✅ پايان قسمت بیست و یکم داستان زندگي
🔰 #شهيد_حاج_اسماعیل_فرجوانی
🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
نقل است به شهید رجایی گفتند:
چهرهات به ریاست جمهوری نمیخورد!
گفت:
بله میدانم، اما به درد نوکری مردم میخورد...
#شهید_محمد_علی_رجایی
#هفته_بسیج_گرامیباد
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #استوری | #سالروز_شهادت
🔻#شهید_علی_چیت_سازیان: شهدا برای کسانی زنده اند که قدر آنها را بدانند ...
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol