📌 قسم به مادر
- مادر! دایی اگر اجازه نداد به میدان برویم تکلیف چیست؟
- به مادرش قسمش دهید… راضی میشود.
🚩 أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ
🏴 چهارم #محرم ؛ #طفلان_حضرت_زینب
💐#أبانامهدي
🦋«#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج»
⏱ #لحظه_شماری_تاظهور
🤲 #روزی_یک_عمل_خیر_به_نیابت_امام_زمان
#بیچاره_خواهند_شد
#وعده_صادق
#انتقام_ملی
#مرگ_بر_اسرائیل
🔆"اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای بحق مولانا امیرالمومنین" علیهالسلام
📌 جانباز بیزره
🚩 کودک است...
شمشیر ندارد تا در قلب دشمن فرو کند، اما میرود تا نامش جزء فداییان حسین ثبت شود…
میرود تا خودش را سپر بلای امام کند…
دستش را میدهد، اما از امام زمان خویش دست نمیکشد.
🏴 پنجم #محرم ؛ #حضرت_عبدالله
💐#أبانامهدي
🦋«#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج»
⏱ #لحظه_شماری_تاظهور
🤲 #روزی_یک_عمل_خیر_به_نیابت_امام_زمان
#بیچاره_خواهند_شد
#وعده_صادق
#انتقام_ملی
#مرگ_بر_اسرائیل
🔆"اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای بحق مولانا امیرالمومنین" علیهالسلام
📌 احلی من العسل
🚩 یک نوجوان و این همه شجاعت!
به راستی باید معرفت را از یاران حسین آموخت که فداشدن در راه امام برایشان شیرینتر از عسل بود.
🏴 ششم #محرم ؛ #حضرت_قاسم
💐#أبانامهدي
🦋«#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج»
⏱ #لحظه_شماری_تاظهور
🤲 #روزی_یک_عمل_خیر_به_نیابت_امام_زمان
#بیچاره_خواهند_شد
#وعده_صادق
#انتقام_ملی
#مرگ_بر_اسرائیل
🔆"اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای بحق مولانا امیرالمومنین" علیهالسلام
12.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 ماجرای شهادت حضرت علی اصغر به روایت رهبر انقلاب 😔
🏴 #محرم
🏴 #امام_حسین
┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓
📲@shahid_AranandBidgol
┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
📌 جرعهای آب
💧 آب را به شریعه برگرداند.
نمیخواست حتی به اندازهٔ نوشیدن جرعهای آب از امام زمانش پیشی بگیرد.
🏴 نهم #محرم ؛ #حضرت_عباس علیهالسلام
💐#أبانامهدي
🦋«#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج»
⏱ #لحظه_شماری_تاظهور
🤲 #روزی_یک_عمل_خیر_به_نیابت_امام_زمان
#بیچاره_خواهند_شد
#وعده_صادق
#انتقام_ملی
#مرگ_بر_اسرائیل
🔆"اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای بحق مولانا امیرالمومنین" علیهالسلام
19.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸#کلیپ_تصویری
🔵 « امروز توهین و تهدید ولایت فقیه، توهین و سب پیغمبر(ص) است. »
🔻توهین کنندگان، حتما مهدورالدمند!
🔻بر هر مسلمانی که توان دارد واجب است برای کشتن نتانیاهو و ترامپ برنامهریزی و اقدام کند... »
🎙حجتالاسلام #مهدوی_نژاد
#رسالات
#محرم
#عهد_خون
┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓
📲@shahid_AranandBidgol
┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری | #محرم
نعم الرفیق الشهدا ...
به قول #شهید_جواد_محمدی:
رفیق اونیه که ما رو به امام حسین وصل کنه ،بقیش بازیه!❤️🩹
┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓
📲@shahid_AranandBidgol
┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
♦️کار کردن در مملکت امام زمان(عج) عشق است!
هر جا لازم باشد، حاضرم کار کنم؛ چه فرماندهی در جنگ، چه کارگری در کارخانه!
✍🏻شهید حاج رضا شکری پور
📚 برگرفته از کتاب ققنوس و آتش؛ ص۷۵
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#محرم
┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓
📲@shahid_AranandBidgol
┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
📚 #کتاب
🤲 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن
🎬 #قسمت ۴۹ و ۵۰
🗓 پنج شنبه : ۹ مرداد ماه ۱۴۰۴
🇮🇷 #از_روزی_که_رفتی
📌نه از بابام یاد گرفتم؛ حالا گوشی رو میدی به رهایی؟
صدرا به رها اشاره کرد صحبت کند:
_سلام احسان جونم، خوبی آقا؟
احسان کودکانه خندید:
_سالم رهایی، کجایی؟ اومدم خونهتون نبودی، رفتین ماه عسل؟
صدرا قهقهه زد:
_احسان؟!
رها خجالت کشیده بود و سرش را پایین انداخته بود.
+خب بابا میگه!
رها: _نه عزیزم یکی از دوستام حالش بده، من اومدم پیشش، زود برمیگردم!
احسان: _حال منم بده!
رها: _چرا عزیزم؟
احسان با بغض گفت:
_دیشب بابا از رستوران غذا گرفت، مسموم شدم.
دردانه فرزندش این کار را میکند؟
رها عصبانی شد. کدام مادری در حق دردانه فرزندش، این کار میکند؟ احسان خودش را لوس میکرد و رها نازش را میکشید. مادری میکرد، برای کودکی که مادری میخواست.
صدرا گوش سپرده بود ،
به مادرانههای زنی که زنش بود و هرگز مادر فرزندش نمیشد، دلش پدرانه میخواست. چیزی که از آن محروم بود،
رویا هرگز بچه نمیخواست؛
شرط کرده بود که هرگز بچهدار نشوند، صدرا هم پذیرفته بود که پدر نشود؛ آیا میتوانست خود را از این لذت محروم کند؟ کودکش ناز کند و همسرش ناز بکشد و صدرا پدرانههایش را خرج کند.
لحظهای به همسر رها بودن اندیشید. به احسان که پسرک آنهاست، قلبش تپش گرفت و غرق لذت شد.
پدر نشدن محال بود...
آنهم وقتی مادر کودک اینگونه عاشقانه نوازشگری بداند!
صدرا: _از احسان برام بگو.
رها لبخند زد و اخم صدرا را در هم برد :
_پسر خوبیه، خیلی مهربون و دوستداشتنیه! دلش پاکه، وقتی با چشمای قشنگش نگام میکنه دلم ضعف میره براش.
رنگ از رخ صدرا رفت و وقتی برگشت بیشتر کبود بود.
رها ادامه داد:
_اولین باری که دیدمش دلم براش سوخت! کوچولو و با صورت کثیف...چطور امیر و شیدا میتونن این کارو با این بچه انجام بدن!
نفس رفته بازگشت، رگ غیرت خوابید.
رها با شنیدن نام احسان، یاد نامزدش نکرد، یاد احسان کوچک همخون او افتاد؛ یعنی واقعا رها اهل خیانت نبود؟!
حتی در ناخودآگاهش؟!
حتی بعد از تماس رویا که همهاش را شنیده بود؟
صدرا: _رها... من منظورم نامزدته!
این بار رنگ از رخ رها رخت بست:
_خب چی بگم؟
صدرا: _دیگه ندیدیش؟
_برای سه ماه رفته بود عسلویه، میخواست یه سر و سامونی به خودش و زندگیش بده و بیاد برای عقد و... هیچ خبری ازش ندارم.
صدرا: _به هم تلفن نمیزنید؟
رها: _نه؛ #محرم نبودیم که... #ارتباط داشتن با نامحرم به مرور باعث #شکستن یه حریمهایی میشه، نمیخواستم احساسم با هوس #آلوده بشه!
صدرا: دوستش داری؟
رها سکوت کرد.
صدرا دلش لرزید:
_دوستش داری؟
رها سرش را به سمت شیشه برگرداند و گفت:
_چیزی بود که گذشت، بهش فکر نمیکنم، اگه حسی هم داشتم چالش کردم و اومدم تو خونهی شما!
مقابل در خانه حاج علی پارک کردند.
رها و صدرا خود را به حاج علی و آیه و ارمیا رساندند و وارد خانه شدند.
خانهی حاج علی ساده و کوچک بود.
وسایل خانه نو نبود اما تمیز بود.حاج علی برای آیه و رها و سایه در تنها اتاق خواب خانه رختخواب گذاشت و در هال سه دست رختخواب برای مردها.
صدرا از رها پرسید:
_این خونهشونه؟
رها لبخند زد:
_قبلا تو همون کوچهای که خونه مادر سید مهدی بود، خونه داشتن. مادر آیه که فوت کرد، حاج علی خونه رو فروخت و یه خونه کوچیکتر خرید و باقی پولشو داد تا سید مهدی بتونه یه خونهی مناسب نزدیک محل کارش اجازه کنه.
صدرا آهی کشید و شب بخیر گفت و کنار ارمیا دراز کشید. حاج علی در آشپزخانه بود؛ سر و صدایی میآمد. رها هم به کمک حاج علی رفته بود.
صدرا رو به ارمیا گفت:
_حست چی بود وقتی بحث ازدواج آیه خانم شد.
ارمیا: _منظورت چیه؟
صدرا: _نمیدونم، حس کردم نگاهت بیمنظور نیست
ارمیا: اما منظور من اونی که تو فکرته نیست؛ سید مهدی همه آرزوهای منو داشت، فقط میخوام از نزدیک ببینمشون. حس کنم خانواده داشتن چه حسی داره، من لایق شریک این زندگی شدن رو ندارم، حتی فکرشم برام زیادیه
صدرا: _پس خودتم میدونی که جنس ما با اینا فرق داره؟
ارمیا: _تو که میدونی فرق داریم چرا با رها خانم ازدواج کردی؟
صدرا: _مجبور شدیم؛ یه چیز تو مایههای اتفاقی که برای آیه خانم قراره بیفته!
ارمیا: _نکنه زنداداشت بود؟
صدرا: _نه؛ گفتم شبیه، در اجباری بودن. میدونی برادرم مُرده!
ارمیا: _آره، صبح گفتی!
صدرا سرگذشتش را تعریف کرد:
_رها از جنس من نیست؛ شبیه آیه خانومه... من و تو خیلی شبیه هم هستیم، نمیدونم خدا چه بازیای برامون راه انداخته، برای منی که قراره یک سال دیگه با دختری که عاشقشم ازدواج کنم؛ رهایی که میخوام قبل از ازدواجم تو دنیای سختیها رهاش کنم! و تویی که.....
💚ادامه دارد.....
13.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴_ روضه خوانی #شهید_ناصر_ورامینی از شهدای استان فارس در جمع رزمندگان در جبهه
به ياد عصر روز عاشورا
#محرم
#شهدا
#اربعین
#امام_حسین
#وعده_صادق
#مرگ_برآمریکا
┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓
📲@shahid_AranandBidgol
┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
🤲 #بِسـم_ربـــــِّـ_الشــُّـهـداءِ_والصِّـدیقیــن🤲
🔰 #خاطرات_شهدا | #محرم
🔻 مسئول گروهان بعثت از گردان زهیر ، لشکر 10 سیدالشهدا بود .
مداحی هم میکرد و روضه های علی اصغرش عجیب بود .بار آخر هم توی حسینیه سنندج از حضرت علی اصغر (ع) خواند .
آخرش هم تیر خورد توی گلویش و مثل علی اصغر شهید شد....
#شهیدعلی_جابری
📕 پلاک ۱۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــ🔰🔰🔰ـــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۳۱۲ روز ( ۳ سال و ۷ ماه و ۳ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین #خوشنام در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است.
ــــــــــــــــــــــــ💐💐💐ــــــــــــــــــــــــــ
┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓
📲@shahid_AranandBidgol
┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
🌷🕊
#شهید_والامقام
#امیر_سیاوشی
از 2_3 ماه مانده به #محرم روز شماری می کرد برای نوکری #اباعبدالله_الحسین ، با شوق خاصی برنامه ریزی می کرد .
هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست ، #چایخانه راه اندازی می کرد .
خرید ملزومات و وسائل چایخانه رو با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری می کرد ، تمامی رو هم از بهترین ها ، معتقد بود برای #اهل_بیـــــت نباید کـــــم گذاشت ، تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری می گیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی .
خادم امامزاده و هیئت بود ، ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد .
معتقد بود دربانی این #خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد .
می گفت هر چی #کوچکتر باشی برای #امام_حسین_علیه السلام بیشتر نگاهت میکند.
┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓
📲@shahid_AranandBidgol
┗━━━━ 💐🌺🌸━━━