3.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا یعنی این
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
23.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 مراسم تشییع و تدفین پیکر بسیجی جهادی و خادم الشهدا، زنده یاد شهید کربلایی محمد جواد تمسکی
🥀 ارسالی از طرف مخاطبین کانال
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
💌 أ ستلقانی؟!
آیا به زودی تو را ملاقات میکنم؟
همخوانی فرزندان شهدای حزبالله💔
1:20 میگویند
داغ رفتن بابای ما
با رفتن شهید سلیمانی تکرار شد...❤️🔥
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣نشر این بیان با عظمت نائب عزیز امام زمان (عج)
🔻 هم صدقه جاریه است
🔻 و مهم تر اینکه جهاد تبیین است.
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
41.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ ویژه
📹 مستند کوتاه «نصر من الله»
🔹️گوشه هایی از دیدارهای منتشر نشده «مجاهد خستگی ناپذیر»، شهید سید حسن نصرالله با رهبر انقلاب اسلامی
📥 مشاهده نسخه با کیفیت
💻 Farsi.Khamenei.ir
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 #کتاب
🤲 بسم رب الشهدا
🎬 #قسمت_ششم
🗓 شنبه : ۱۹ آبان ماه ۱۴۰۳
🇮🇷#شهيد_حاج_اسماعیل_فرجوانی
📎🔻کتاب بی آرام
🌹 به روایت خانم زهرا امینی
🖌نوشته: فاطمه بهبودی
🔰ناشر:انتشارات سوره مهر
📎 اسماعیل با دستپاچگی موتور را که روی زمین افتاده بود و بنزینش میریخت، رها کرد و دوید طرفم. دست و پایم را تکان داد و گفت: «خوبی؟» گفتم: "خوبم. فقط بدنم یه خرده کوفته شد." راستش را نگفتم. داشتم از درد و ترس قالب تهی میکردم. نالیدم. اصلا نفهمیدم چی شد! رویش را نداشتم که سرم را بالا بگیرم و نگاهش کنم. چادرم را، که لای چرخ دنده ها رفته بود، نشان داد و گفت:" چادرت رفته لای چرخ. پیچیده و زمینت زده." بدنم جوری درد گرفته بود که نمی توانستم بلند شوم. نیم ساعتی طول کشید تا حالم جا آمد و مردم خیابان طالقانی دورم را خلوت کردند. اسماعیل از یک مغازهدار مقداری آب گرفت تا چادرم را تمیز کنم. اما روغن جوری به خورد پارچه رفته بود که خیال بیرون آمدن نداشت. رد زنجیر چرخ روی چادر مانده و سوراخش کرده بود. وقتی رسیدیم خانه مامان گفت چی شده؟ چرا رنگت پریده؟ گفتم: "هیچی! چمه؟ خوبم." سری تاب داد و گفت: "تو یه چیزیت شده!"
- نه هیچیم نیست.
اسماعیل رو کرد به مامان و ماجرای زمین خوردنم را تعریف کرد. حاج خانم عصبانی شد:
- دختری که خیره سر باشه و حرف گوش نکنه میشه !این! حالا اگه بلایی سرت اومده بود باید چیکار میکردیم؟
تا پلک به هم زدیم عید شد. دوازده روز از فروردین ماه ۱۳۶۱ رفته بود که دخترم به دنیا آمد. اسماعیل گفت: «اسمش رو فاطمه بذاریم؟» گفتم: "اگه میگی خوبه من حرفی ندارم فاطمه"
وقتی به دنیا آمد سرحال بود. سه کیلو وزن داشت. اما هر چه میگذشت بی رمق میشد و وزن کم میکرد. بردیمش پیش دکتر قدیری که در خیابان نادری مطب داشت. دخترم را معاینه کرد و شربت های تقویتی و مولتی ویتامین داد. بهتر نشد. دوباره دکتر بردم. گفتم: «هر چی میگذره این بچه لاغرتر میشه.» گفت: «حتماً شیرت کمه. بهش شیر کمکی بده» شیرم خوب بود ولی برایش شیر کمکی گرفتم. فاطمه انگار چوبی خشک شده بود که روی آن پوستی کشیده بودند.
تیرماه ۱۳۶۱ عملیات رمضان انجام شد. اسماعیل فرمانده نبود و با گردان نور به جبهه نرفته بود. با صادق مروج و عبدالله محمدیان و رحیم خزعلی همراه شده و به عنوان نیروی گردان دیگری رفته بودند. سی و یکم تیرماه از بیمارستان زنگ زدند و به حاج خانم خبر مجروحیت اسماعیل را دادند. دلم هری ریخت و توی دلم خالی شد. بعد از مجروحیت در خرمشهر، تا آن روز جراحت سختی برای اسماعیل پیش نیامده بود. حاج خانم گفت: تو بچه شیری داری. بمون کنار بچه ت. من میرم بیمارستان.
فاطمه چهارماهه بود و اصرارم بی فایده.
چند روز بعد حاج خانم و اسماعیل به خانه آمدند. اسماعیل تعریف کرد عراقیها به نیروهای ما تک زدند. چراغ خاموش با تانکها آمدند. ما پشت خاکریز بودیم، یک دفعه دیدم تانکی بالای سرمان است و دارد می آید روی ما. داد زدم فرار کنید. مروج و خزعلی، که بالای خاکریز بودند، زیر چرخ های تانک رفتند و شهید شدند. عبدالله در رفت. پای چپ من زیر شنی تانک رفت. اشهدم را گفتم. داشتم بی هوش می شدم که فاطمه آمد جلوی چشمهایم. دلم برای دخترم سوخت. خدا وابستگی ام را دید و من را نبرد. توی بیمارستان چشم باز کردم. فهمیدم عبدالله مسیر زیادی من را به دوش گرفته و به عقب رسانده بود. اگر عبدالله نبود، حتماً اسیر می شدم.
نازکنی پایش از بین رفته بود. پایش را گچ گرفته بودند و نمی توانست درست راه برود. مدتی در خانه ماند و استراحت کرد. دوستانش به عیادتش می آمدند و گچ پایش پر شده بود از نقاشی و یادگاری های دوستانش. از شهادت مروج خیلی ناراحت بود. در محله آخر آسفالت همبازی بودند و در مسجد امام رضا بیشتر با هم اخت شده بودند. در جبهه به شانه به شانه هم کار میکردند و در عملیاتهای بیت المقدس و فتح المبین جانشینش بود. همیشه میگفت:"سید صادق بچه سربه زیر و خوبی بود."
هر چند اسماعیل از بستر بیماری بلند شد، درد پا همچنان با او بود و تا مدت ها میلنگید. دوباره اسماعیل به جبهه رفت و روز از نوروزی از نو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📕📔📓📒📙📘📗
✅ پايان قسمت ششم داستان زندگي
🔰 #شهيد_حاج_اسماعیل_فرجوانی
🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🇵🇸تمسخر کنندهٔ ارابه شیاطین
دانش آموز ۱۵ ساله فلسطینی
مجاهد غیور و دلاور
"شهید فارس عودة"
شهادت = ۱۳۷۹/۸/۱۸
گذرگاه المنطار - شرق غزه
(انتفاضه دوم فلسطین)
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
17.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•
نگاه و دیدگاه شهید آوینی و شهید
سیدحسن نصرالله در مورد اسرائیل
و آزادسازی فلسطین
[برشی از مستند زیبای
«نسیم حیات؛ رایحه انقلاب اسلامی»
و مصاحبه #شهید_آوینی
با شهید عالیقدر
#شهید_سیدحسن_نصرالله
#حزب_الله
#مقامت
#شهید
#شهادت
#وعده_صادق
#ایران
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
⭕️یک سیب از درختی افتاد و جاذبه کشف شد...
بیش از ۴۰ هزار جنازه بر زمین افتاد ولی انسانیت کشف نشد...‼️
#غزه
#فلسطین
#شرف
#انسانیت
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
#عکس_ماندگار
🥀اینجا مهد کودک نیست.
اینجا معراج فرشته هاست.
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔴 بازنشر پوستر بسیار معنادار سایت حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای...
نفس های های آخر دشمن است ...
پیروزی نهایی نزدیک است ....
آمریکا تمام شدنی است ، به همین زودیها ...
#پایان_شیطان
#نفس_اخر_دشمن
"اندکی صبر سحر نزدیک است"
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol