eitaa logo
🇮🇷شهدای گمنام و مدافعان حرم🇮🇷
349 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
97 فایل
💐حرم مطهر امام زادگان،هاشم ابن علی علیه السلام و فاطمه بنت العسکری سلام الله علیها،مرقد مطهر شهدای گمنام و مدافعان حرم💐 🌹ارتباط با ادمین🌹 📲 @mahmood_S64
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 میدونی غیبت واسه ما شد جانکاه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💐 🦋«» ⏱ 🤲 🔆"اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای بحق مولانا امیرالمومنین" علیه‌السلام
📜 روز شمار 🇮🇷، 💣 و 🩸شهدا ؛ ____💔💕💝💔💕💝_____ 🔖 ( ۲۷ تیر ماه ) 🍀🪴🌴☘🪴🌴🍀🪴🌴 🖊۱• شهادت مهرداد ربانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۰ ه. ش) 🖊۲• شهادت حسین فرقانی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۱ ه. ش) 🖊۳• شهادت علیرضا پناهنده (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۱ ه. ش) 🖊۴• شهادت عباس‌علی رحیمی نصرآبادی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل، شهر نصرآباد) (۱۳۶۱ ه. ش) 🖊۵• پذیرش رسمی قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از سوی جمهوری اسلامی ایران (۱۳۶۷ ه. ش) 🖊۶• تأسیس نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (۱۳۶۹ ه. ش) 🌹🏵🏝🌹🏵🏝🌹🏵🏝 ┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓ 📲@shahid_AranandBidgol ┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
🤲 🤲 🔰 دل شهید وسیع و بی انتهاست، زیرا هرگاه رود به اقیانوس متصل شود دیگر رود نیست اقیانوس است. دل شهید است که به معدن عظمت الهی متصل است و معدن عظمت هم که می دانی بی انتهاست. ــــــــــــــــــــــــــــــــ🔰🔰🔰ـــــــــــــــــــــــــــــــ ۱۲۸۹ روز ( ۳ سال و ۶ ماه و ۱۱ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. ــــــــــــــــــــــــ💐💐💐ــــــــــــــــــــــــــ ┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓ 📲@shahid_AranandBidgol ┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
📚 🤲 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن 🎬 ۲۳ و ۲۴ 🗓 جمعه : ۲۷ تیر ماه ۱۴۰۴ 🇮🇷 📌_دکتری؟ رها اصلاح کرد: _دکترا دارم. _دکترای چی؟ +روانشناسی بالینی؛ البته ارشدم روانشناسی کودک بود. _پس دکتری! +بله. _چرا به من نگفتی؟ +نپرسیده بودید. _میخواستم یکی رو بهم معرفی کنی که بهم درباره‌ی رویا و این شرایط کمک کنه. رها: _آیه خوبه، دکتر صدر هم خوبه؛ دکتر... _خودت چی؟ نمیتونی کمکم کنی؟ +من خودم یک طرف این معادله‌ام، نمیتونم کمکت کنم. _به چهره‌ی مراجعیت که خوب نگاه میکنی، همکاراتم همینطور، مشکلت با من و خانواده‌م چیه؟ برادر تو قاتله! رها سکوت کرد..حرفی نداشت؛ اما صدرا عصبانی شده بود. از نگاه گریزان رها، از بهانه‌گیری‌های رویا، از نگاه همکاران رها! صدرا صدایش را بالا برد: _از روزی که دیدمت اینجوری‌ای، نه به قیافه‌ی خانواده‌ت نگاه کردی نه ما... تو حتی به رویا هم نگاه نکردی! معنی این رفتارت چیه؟ ××معنیش اینه که قهره! معنیش اینه که دلش شکسته، معنیش اینه که دیدن شما قلبشو میشکنه... بازم بگم جناب زند؟ صدای دکتر صدر بود: _صداتون رو انداختین رو سرتون که چی بشه؟ این نه در شان شماست نه همسرتون. +معذرت میخوام. دکتر صدر به سمت صندلی رها رفت و پشت میز نشست: _بشینید! صدرا و رها روی صندلی‌های مقابل دکتر صدر نشستند. _میخواستم فردا باهات صحبت کنم؛ اما انگار همسرت عجله داره! ناهار با خانواده باید منتظر بمونه، تعریف کن! ×مشکلی نیست دکتر. من خودم فردا میام خدمتتون. _من از لحظه اولی که دیدمت متوجه حالت شدم. منتظر بودم خودت بیای که خودش اومد. به صدرا نگاه کرد. صدرا فهمید نوبت اوست که حرف بزند. _مجبور شدیم ازدواج کنیم. _این که معلومه، رها نامزد داشت؛ حالا که شما به این سرعت در کنارشون قرار گفتین معلومه که جریانی هست. +رامین برادر رها، با برادر من «سینا» شریک بودن؛ دعواشون میشه و با هم درگیر میشن.. برادر من مُرد. من دنبال کارای قصاص بودم، مادرم فقط قصاص میخواست؛ همینطور زن برادرم. نتونستم راضیشون کنم رضایت بدن؛ پدر رها، عموم رو که پدرزن برادرم هم بود رو راضی میکنه خون‌بس بگیره. قرار بود رها صبح همون روز به عقد عموم در بیاد. نتونستم... انصاف نبود یه دختر جوون با عموم که هفتاد سالشه ازدواج کنه. با خودم گفتم اگه من عقدش کنم بعد از یه مدت که داغشون کمتر شد طلاقش بدم که بره سراغ زندگی خودش؛ اما همه چیز به هم ریخت، نامزدم بهونه‌گیر شده و مدام بهم گیر میده! عموم قهر کرده و باهامون قهر کرده. دخترعمومم که خونه پدرش مونده میگه دیگه پا تو اون خونه نمیذارم. یاد سینا باعث میشه حالش بد بشه... ماه‌های آخر بارداریشه. _تو چی رها؟ احسان چی شد؟ ×نمیدونم، ازش خبر ندارم. _خبر داره؟ ×نمیدونم. صدرا طاقت از کف داد: +احسان نامزد سابقته؟ _آره. رها هم مثل تو نامزد داشت؛ نامزدی که حتی ازش خبر نداره! به نظرت اگه میخواست نمیتونست بهش خبر بده؟ مثل تو! صدرا ابرو در هم کشید و فک‌اش سفت شد، چشمش سرخ شده بود. _نامزد شما چی شد؟ +بعد از سالگرد برادرم قراره ازدواج کنیم. _با همسر دوم شدن مشکلی نداره؟ +من با اون زندگی میکنم، رها قراره با مادرم زندگی کنه.؛ درضمن همسر اول من رویاست، ما مدتی هست که نامزدیم. _اما اسم رها اول وارد شناسنامه‌ی تو شده +قلب من برای رویا میتپه! _چرا شنیدن اسم احسان عصبانیت کرد؟ +رها الان متاهله! _تو چی؟ تو متاهل نیستی؟ فقط رها متاهله؟ صدرا دستی در موهایش کشید: _من باید برم سرکار؛ رها بلندشو ببرمت خونه، کاردارم. نزدیک خانه بودند که صدرا به حرف آمد: _پس اسمش احسانه؟ رها چشم به جاده دوخته بود که صدای صدرا را شنید: _پس دلیل توجهت به احسان اینه؟ تو رو یاد نامزد سابقت میندازه؟ منو باش فکر میکردم تو چقدر مهربونی! +اشتباه نکن؛ احسان کوچولو خیلی دوست‌داشتنیه! من دوستش دارم، ربطی به اسمش و نامزد سابقم نداره. از لحظه‌ای که اسمت رفت تو شناسنامه‌ی من، یک لحظه هم خطا نکردم... چه تو ، چه تو . صدرا نفس عمیقی کشید و آرام شد. رها خیانت نکرده بود؛ اما خودش چه؟ خودش چندبار خیانت کرده بود؟ چندبار به دختری که محرمش نبود گفته بود دوستت دارم؟ چندبار برای شادی او زنش را انکار کرده بود؟ حالا زنی را متهم کرده بود که خیانت در ذاتش نبود، زنی که تمام اجبارها را پذیرفته بود، زنی که هنوز هم نمیدانست چرا همسرش شده. تا رسیدن به خانه سکوت کردند. سکوتی که باعث به خواب رفتن رها شد. چقدر این دختر را خسته کرده‌اند؟ در کلینیک قبل از دیدن او، چقدر محکم بود، مثل رویا محکم ایستاده بود و صحبت میکرد. نگاهش که خیره چشمانش شده بود،.... 💚ادامه دارد.....
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📕📔📓📒📙📘📗 ✅ پایان قسمت ۲۳ و ۲۴ 🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸 ┏━━━━🕊🇮🇷🦋━━━┓ 📲@shahid_AranandBidgol ┗━━━━ 💐🌹🌸━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴به مناسبت سالروز پذیرش قطعنامه ۵۹۸؛‏ 🔶ناگفته‌های رهبر معظم انقلاب درباره کسانی که باعث شدند امام جام زهر بنوشد ┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓ 📲@shahid_AranandBidgol ┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
2.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | 🔻قلبم کوه اندوهه برس به دادم... ┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓ 📲@shahid_AranandBidgol ┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
2.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"رفاقت همینه" روایتگری سردار محمد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓ 📲@shahid_AranandBidgol ┗━━━━ 💐🌺🌸━━━
📔 | 📚 عنوان کتاب: لا به لای درختان بلوط 🔻شهید داریوش رضایی نژاد دانشمند هسته ای به روایت دکتر شهره پیرانی همسر شهید ✍ نویسنده: مهدیه عین اللهی ┏━━━━🕊🇮🇷🕊━━━┓ 📲@shahid_AranandBidgol ┗━━━━ 💐🌺🌸━━━