eitaa logo
🇮🇷شهدای گمنام و مدافعان حرم🇮🇷
326 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
60 فایل
💐حرم مطهر امام زادگان،هاشم ابن علی علیه السلام و فاطمه بنت العسکری سلام الله علیها،مرقد مطهر شهدای گمنام و مدافعان حرم💐 🌹ارتباط با ادمین🌹 📲 @mahmood_S64
مشاهده در ایتا
دانلود
📩 روز شمار ، و شهدا ؛ 🎙🎙🎙🎙 🔊🔊🔊🔊 🗓 ( ۶ خرداد ماه ) 🍀🌹🌻🍀🌹🌻🍀🌹🌻 ✏۱• ولادت شهید محمد ناظری فرمانده تکاوری یگان نیروی دریایی سپاه (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۳ ه. ش) 🥀🌴🌷🥀🌴🌷🥀🌴🌷 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌺🏵🌿🌺🏵🌿🌺🏵🌿 🔰 | 🔻زمانه عجیبی است!!! برخی مردمان امام گذشته را عاشقند ، نه امام حاضر را... میدانی چرا؟! امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند! اما امام حاضر را باید فرمان برند!!! و کوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند... 🌷🌷 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 🦋🦋🦋 💐💐💐 🕊🕊🕊 ۵۰۷ روز ( ۱ سال و ۴ ماه و ۲۱ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 🌸🌼🍀🌸🌼🍀🌸🌼🍀 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا 🎬 قسمت : ۴۰۹ 🗓 شنبه : ۶ خرداد ماه ۱۴۰۲ ✍ فصل ۱۶ : در امتداد جاده ✅ راوی : همسر شهید علی آقا 🔰 محمد رضا خوشبیانی ؛ 📎 بی سیم چیِ سردار کاظمی را به گوش کرده، او را در جریان حادثه قرار دادم. حاج احمد خودش گوشی را گرفت. حزن و اندوه از ته صدایش کاملاً آشکار بود و از جزئیات پرسید؛ واقعه را با کد و رمز بازگو کردم. ---------------------------------------------------- 🔰 عباس حیدری مقدم ؛ 📎 بی سیم چی گوشی را به حاج احمد داد، خبر سنگین بود، سکوت کرد، در خود فرو رفت، نمی خواست باور کند. یکی دو بار دیگر با بی سیم ارتباط گرفت تا دقیق تر بپرسد، شاید خبر صحت نداشته باشد؛ اما ... ---------------------------------------------------- 🔰 علی ایجادی ؛ 📎 صورتش روی خاک و لبان چاک چاک تشنه اش ... با چشمانی اشکبار خم شدم و بوسه ای نثارش کردم. احمد را هم آوردند، پیکرشان نباید می ماند. از میان دود و آتش جیپی رسید. راننده دستش را از شیشه بیرون آورده، مرتب داد می زد برگردید عقب. جلو رفته، گفتم پیکر فرمانده ی گردان ما را به عقب ببرید. بی توجه به حرفم گفت: دشمن در راه است، فعلاً خودتان را نجات دهید. بالاخره پافشاری مان جواب داد و مرکب عشق ما شد و به همّت بچه ها پیکر علی آقا و احمد را داخل جیپ گذاشتیم؛ دو تا از بچه ها هم سوار شدند. 📕📔📓📒📙📘📗 ✅ کتاب اورکت ادامه دارد....... 🔰 قسمت بعد : ان شاءالله ادامه همین روایت ( خم شدم و پیکر علی آقا را ......) 🌺🏵🌸🌺🏵🌸🌺🏵🌸 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚 عنوان کتاب: موقعیت فرشته 🔻روایتی داستانی از خاطرات و سرگذشت شهید «طیبه واعظی» است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. ✍ نویسنده:زهرا ترکان ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻: هنوز یک دست و یک چشم دیگر دارم که بمانم و بجنگم ... ماند و جنگید سال ۹۳ پیکر مطهرش برگشت. آری! هرکس دل به دریا زد؛ رهایی یافت...! ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📝 ‏آنچه در وهم من آید تو از آن خوب‌تری... ❤️ 🕯🕯🕯🕯 ⏲⏲⏲⏲ از زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا کنون ۱۱۴۹ سال شمسی، ۴ ماه و  ۲۶ روز گذشته است، و زمان همچنان در گذر است، آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟ 🌷🌷 🌸🏵🌺🌸🏵🌺🌸🏵🌺 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 🌟آخرین محرم زندگی عباس بود. یکی دو روز قبل از شهادتش بود که هوای پادگان دوکوهه را کردیم. با هم از اندیمشک پیاده آمدیم دو کوهه. بین راه نوحه می خواندیم و گریه می کردیم. روی پل دوکوهه که رسیدیم، عباس گفت: خواب از اکبر محمدی بخش دیدم که می خواهم برایت تعریف کنم. اکبر محمدی از دوستان صمیمی عباس بود که سال 72 بر اثر تصادف مرحوم شد. گفت: چند شب پیش خواب اکبر را دیدم. کلی با هم صحبت کردیم. من از شهدا می گفتم و او از اخبار آن طرف. ازش پرسیدم: اکبر! شما دوکوهه هم می آئید؟ گفت: خداوند بالای سر دوکوهه توی آسمان، یک دوکوهه ساخته که همه شهدا می آیند آنجا. 🌷🌷 💬راوی: عباس قنبری 📚منبع: کتابتفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام، نوبت چاپ: اول-بهار 1389؛ صفحه 99. ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📝 | 🌟 از شدت بیقراری قلبم را به دست بقچه خاطرات امانت میدهم تا اندک آرامشی نصیبش شود و موج پریشانی که در رگهایش به جنون رسیده آرام گیرد . 💠 بی شک در این آشفته بازار روحم، تنها خاطرات شیرینی که در سرزمین نور رقم خورده میتواند تسلی دهنده باشد. همان ایامی که انگار برروی خاک نه بلکه در بهشت برین قدم میزدم و هوایی را استشمام میکردم که سرشار از خدا بود، عجب روزهای پر از نوری بود! 📍این روزها آرزویم کبوتر شدن است تا پر بکشم و خودم را به انجا برسانم، همان سرزمینی که بی اذن صاحبخانه ها اجازه ورود نداری باید حتما تو را صدا بزنند تا قدم بر خاکش نصیبت شود،ای کاش بار دیگر مرا صدا بزنند. ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
یک پایش را در عملیات محرم تقدیم می‌کند اما با یک پا هم می‌ تواند تا عرشِ خدا جاده‌ی عاشقی را بپیماید..! در تصویر پای مصنوعی شهید پیداست. •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📩 روز شمار ، و شهدا ؛ 🎙🎙🎙🎙 🔊🔊🔊🔊 🗓 ( ۷ خرداد ماه ) 🍀🌹🌻🍀🌹🌻🍀🌹🌻 ✏۱• افتتاح اولین دوره مجلس شورای اسلامی (۱۳۵۹ ه. ش) ✏۲• شهادت خبرنگار عبدالله عریان عوده (خبرنگار گروه مقاومت اسلامی نجباء) (۱۳۹۵ ه. ش) ✏۳• روز قانون و آغاز هفته مجلس 🥀🌴🌷🥀🌴🌷🥀🌴🌷 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌺🏵🌿🌺🏵🌿🌺🏵🌿 🔰 | 🔻شهید شدن دل می خواهد، دلی که‌ آنقــدر قوی باشد و بتواند بریده شود از همه تعلقات... 🌸دلی که آرام،له شود زیر پایت به وقت بریدن و رفتن... و شهدا "دلدار بی دل" بودند...! 🤲اللّهُمَّ الرزُقنا توُفیق الشَّهادة في سَبيلک 🦋🦋🦋 💐💐💐 🕊🕊🕊 ۵۰۸ روز ( ۱ سال و ۴ ماه و ۲۲ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 🌸🌼🍀🌸🌼🍀🌸🌼🍀 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا 🎬 قسمت : ۴۱۰ 🗓 یک شنبه : ۷ خرداد ماه ۱۴۰۲ ✍ فصل ۱۶ : در امتداد جاده ✅ راوی : همسر شهید علی آقا 🔰 سید تراب حسینی ؛ 📎 جیپ حرکت کرد، مسافتی آمدیم. نزدیک سنگر حاج احمد، علی محمد جندقیان پرید پایین تا خبر انتقال پیکر علی آقا را حضوراً به حاج احمد بگوید و کسب تکلیف کند. دود و آتش، نَفَس را حبس می کرد. نمی دانم راننده ترسید یا کم حوصله بود که فوراً حرکت کرد. مقداری که آمدیم، ناگهان ماشین خاموش شد! علتش را نفهمیدم ایرادِ فنی بود یا ترکش خورد. چند دقیقه بعد آمبولانسی از راه رسید. جلویش را گرفتم و پیکر احمد را داخل آمبولانس گذاشته، تا رفتم پیکر علی آقا را بیاورم گاز را گرفت و رفت. من ماندم و او، نمی خواستم جا بماند. در آن وانفسا چشمم به یکی از بچه ها خورد. از او خواستم علی آقا را با هم ببریم. گفت با این کار، خودمان هم می مانیم. حرفش منطقی بود؛ اما این جا عشق، حرف اول و آخر را می زد. گفتم با چفیه و دستمالی که دارم پیکرش را روی کولم ببند و برو، بقیّه اش با خودم. خم شدم و پیکر علی آقا را روی کمرم قرار داده، با چفیه و دستمال بزرگی که داشتم محکم بست. تشکر کردم و گفتم برو به سلامت، من هم خواهم آمد. 📕📔📓📒📙📘📗 ✅ کتاب اورکت ادامه دارد...... 🔰 قسمت بعد : ان شاءالله ادامه همین روایت ( لباس هایم آغشته به خون مطهر علی آقا ) 🌺🏵🌸🌺🏵🌸🌺🏵🌸 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚 عنوان کتاب: شب حنظله ها 🔻خاطرات داستانی روحانی شهید، محمدمهدی آفرند، فرمانده دستۀ ویژۀ غواص؛ گردان 412 لشکر 41 ثارالله ✍ نویسنده:رضا کشمیری ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍تکلیف شهید... 🌟«یک روز قبل از اعزامش رفت مسجد و با همه نمازگزاران خداحافظی کرد و حلالیت طلبید. به همه گفته بود میخواهم بروم خارج از کشورهست. آن موقع همه ی مردم فکر میکردند میخواهد برود المان چون من و برادرش خیلی اصرار به رفتنش داشتيم! اما بابک به جای المان سوریه را انتخاب کرد. روزی که میخواست بره مادرش خیلی بیتابی کرد اما بابک گفت من خواب حضرت زینب (س) رو دیدم و دیگر نمیتوانم اینجا بمانم باید بروم سوریه. اطرافیان بهش گفته بودند چطور میخواهی مادرت را تنها بگذاری. بابک گفته بود مادر همه ما انجا در سوریه است من بروم سوریه که بی مادر نمی مانم میروم پیش مادر اصلی مان حضرت زینب (س). 🌷🌷 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻همه ی کارا با توسل درست میشه، وقتی که دعای جوشن رمز پیروزی جنگ ۳۳ روزه شد... ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📝 | 🌟مانند زندانی شده ام در اسارت که هر روز خطی بر دیوار میکشد تا روزهای اسارتش به پایان برسد و من به ازای هر روز دوری از تو هزار خط میکشم چرا که در این ایام دلتنگی هر ثانیه برایم مانند هزار سال میگذرد. 🔸دلتنگم و دلتنگی درمانی جز وصال ندارد، رسیدن دوباره به تو برای روح خسته ام مانند رسیدن تشنه به آب است، به بهانه تو به هر طرف خیره میشوم اما جز سراب چیزی نصیب من تشنه نمیشود. 📍میدانم که این ایام گذران است، امیدوارم بار دگر تو در بهاران مرا بخوانی، غصه ام این است که این قلبم زیر بار این حجم از دلباختگی و دلتنگی دوام نیارد. ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📝 ‏آنچه در وهم من آید تو از آن خوب‌تری... ❤️ 🕯🕯🕯🕯 ⏲⏲⏲⏲ از زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تا کنون ۱۱۴۹ سال شمسی، ۴ ماه و  ۲۷ روز گذشته است، و زمان همچنان در گذر است، آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟ 🌷🌷 🌸🏵🌺🌸🏵🌺🌸🏵🌺 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📩 روز شمار ، و شهدا ؛ 🎙🎙🎙🎙 🔊🔊🔊🔊 🗓 ( ۸ خرداد ماه ) 🍀🌹🌻🍀🌹🌻🍀🌹🌻 🔰شهید به معنی حاضر بودن می باشد و از آنجایی که اعتقاد بر این است که شهیدان زنده هستند این نام برای این افراد انتخاب شده است. شهید یکی از صفات خدا است و از پیامبر و ملائکه نیز به عنوان شهید یاد شده است البته منظور گواه بودن و نسبت به دیگران در جایگاه بالاتری قرار گرفتن می باشد 🥀🌴🌷🥀🌴🌷🥀🌴🌷 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌺🏵🌿🌺🏵🌿🌺🏵🌻 🔰 | 🔻شهیدمصطفی‌چمران: من دنیا را طلاق دادم. خدای بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقیاسها و معیارهای جدید بر دلم گذاشت و خواسته های عادی و مادی و شخصی در نظرم حذف شد. روزگاری گذشت که دنیا و مافیها را سه طلاقه کردم و ازهمه چیز خود گذشتم. از همه چیز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و این شاید مهمترین و اساسی ترین پایه پیروزی من در این امتحان سخت باشد. 🦋🦋🦋 💐💐💐 🕊🕊🕊 ۵۰۹ روز ( ۱ سال و ۴ ماه و ۲۳ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 🌸🌼🍀🌸🌼🍀🌸🌼🍀 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا 🎬 قسمت : ۴۱۱ 🗓 دوشنبه : ۸ خرداد ماه ۱۴۰۲ ✍ فصل ۱۶ : در امتداد جاده ✅ راوی : همسر شهید علی آقا 📎 "در امتداد جاده" پیاده راه افتادم. ابتدای حرکت بسیار سخت بود و داشتم نا امید می شدم. پا بر اراده فشردم، انگار نیرویی در وجودم تزریق شد و قدم هایم پرتوان تر. دشمن می آمد و من هم افتان و خیزان آمدم و آمدم، بی توجه به گلوله، انفجار، گرد و خاک ... فقط مهم علی آقاست. گاهی از خستگی کنار شانه ی جاده یا خاکریزی دَمر می خوابیدم تا امکان برخاستن داشته باشم. طاقتم طاق شده، چشمانم سیاهی می رفت. سر علی آقا روی شانه ام، گاهی زیر لب با او نجوایی داشتم. به معراج رسیدم. پیرمرد محاسن سفیدی جلو آمد و بی خبر از آن چه بر من گذشته خیلی راحت گفت: "برادر! جنازه را بگذار و برو." - بگذارم و بروم؟! او فرمانده گردان ما آقای اربابی است، تکلیف انتقالش را روشن کن، می روم. انگار نام اربابی برایش آشنا آمد، پرسید: علی اربابی؟ - بله. فوراً به کمکم آمد و پیکر را روی زمین قرار دادیم. اطلاعات دقیق و بقیه ی مدارک داخل جیبش را تحویل پیرمرد دادم. اندوهگین ... اما خرسند از به سرانجام رسیدن ماموریتم. نایی برایم نمانده بود، با مشقّت خود را به موقعیت حمزه رساندم. لباس هایم آغشته به خون مطهر علی آقا! ... نمازم را خواندم. 📕📔📓📒📙📘📗 ✅ کتاب اورکت ادامه دارد...... 🔰 قسمت بعد : ان شاءالله ادامه همین روایت ( شهادت واقعاً حق او بود ) 🌺🏵🌸🌺🏵🌸🌺🏵🌸 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚 عنوان کتاب:لبخندی به معبر آسمان 🔻روایت زندگی سردار شهیدحاج‌محسن دین‌شعاری؛ جانشین گردان‌تخریب لشکر۲۷ محمدرسول‌الله(ص)این اثر با گردآوری نامه‌های این شهید، مصاحبه‌ها با افراد مختلفی که شهید دین‌شعاری را می‌شناختند، گردآوری و تدوین شده است. ✍ نویسنده:گروه تحقیقاتی فتح الفتوح ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol