فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️👈فتنه۹۸
#حذف_رهبری
#وزرای_میلیاردی
#انتخاب_مردم 😔😭
#لیست_تکرار
لعنت خدا بر خوی اشرافیت
✅⛔️👈 دانلود،نشر،واجب
@shahid_beyzaii
#رضا_برای_دلش_سر_داد…😭
#سالروز_شهادت🕊
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
با یک دسته از نیرو های ارتش سوریه رفته بود به منطقه...
شدت آتش به قدری زیاد بود که نتونستند دووم بیارن و عقب نشینی کردن...
وقتی برگشتن رضا هر چی گشت رفیقشو ندید،فهمید تو منطقه جا مونده...
میخواست به اونایی که باهاش بودن بفهمونه ولی هیچ کس زبونشو بلد نبود...
ناچار شد برای نجات رفیقش خودش تنها برگرده و هر کاری هم کردن نره نشد...
اومد تو منطقه چند صد متری جلو رفته بود که یک دفعه چند تا گرگ داعشی از پشت راهشو بستنو محاصره شد...
رضا چاره ای نداشت جز اینکه بجنگه تا شاید راهی بازشه...
ولی نامردا تعدادشون اون قدری بود که نذارن رضا جون سالم به در ببره...
گذاشتن تا شلیک های آخرشو کرد و تیراش تموم شد...
اونا براشون یه اسیر زنده گرفتن تو اون موقعیت اهمیت زیادی داشت...
رفتن بگیرنش ولی رضا با دست خالی خیلی هاشونو حریف بود...
رضا نایب قهرمان بدن سازی مشهد بود...
ولی در آخر این سگها و گرگ های وحشی هر جوری بود با زخمی کردنش بالاخره گرفتنش...
پاهاشو بستن به موتور و کشوندنش رو زمین و بردنش تا از منطقه ی درگیری ها دور شدن...
جوری که وقتی فرماندش سید حکیم تعریف میکنه میگه وقتی پیکرشو پیدا کردیم کمرش بد جور سیاه و کبود و زخمی شده بود...
دست آخر رضا رو میبرن تو یه اتاق بیسیمشو روشن میکنن تا صدای ناله ی رضا به بچه های پشت خط ما برسه...
رضا فقط میگفت یاعلی...
اون حرومی که بیسیم دستش بود رضا رو میزد و میگفت بگو یاعلی(به تمسخر)؛رضا هم از ته دل با سوز و گریه ناله میزد یاعلی...
حتی برام سخته که تعریف کنم اون لحظاتو فقط یه جمله؛گفتن به حضرت زینب س بی احترامی کن تا سرتو نبریم...رضا با گریه گفت جانم فدای زینب س...
داعشی حرومی کثیف خیلی اعصابش خورد شد و با عصبانیت رضا رو سر برید....
ولی یه جمله اینکه به خدا رضا تا لحظه ای که تیغ گلوشو نبریده بود تو همون حال ندای یاعلی یاعلی میداد...
خوش به سعادتش که امامش رو دید اون لحظه...
▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂▂
با همان سر بند اسیرش کردند...
و تاریخ دوباره تکرار شد....
ذبح الحسین علیه سلام...
#رضااسماعیلی
#اولین_ذبیح_فاطمیون
#سالروز_شهادت
@shahid_beyzaii
#کلام_شهید
دلتون رو گرفتار این پیچ و خم دنیا نکنید
این پیچ و خم دنیا انسان رو به باتلاق می برد و گرفتار می کند
ازش نجات هم نمیشه پیدا کرد.
#شهید_کاظمی
@shahid_beyzaii
هدایت شده از شهید حسین ولایتی فر
السلام علیک یا خورشید...
؛
؛
چند ماه پیش دقیقا همین جا، این عکس رو ازش گرفتم، ولی الان...
#زیارت_نیابتی
#شهید_ولایتی
@shahidvelayati
🔴کوثرِ محمودرضا
🌷«وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف میکرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد. به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود،
اما ؛
محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد. یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت:
«اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپتاپش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر را یکییکی نشانم داد. درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده.
🌷شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت. خیلی عارفانه رفت.»
فضای جلسه، سنگین بود، برای همین ادامه ندادم. بعد از جلسه با چند نفر و آن برادر بزرگوار مسئول رفتیم محل کار محمودرضا.
🌷 توی ماشین، قضیه عارفانه، رفتن محمودرضا را از ایشان پرسیدم. گفت: وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.»
📚کتاب تو شهید نمی شوی صفحه ۱۰۳-۱۰۴ / روایتهایی از حیات جاودانه شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر