فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاد پسران گمنام #فاطمه_زهرا سلام الله که گمنامی را از مادر ، و شجاعت و شیر مردی را از مولا علی امیرالمومنین به ارث برده اند، #فاطمیون .
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم #پشتیبان_ولایت_فقیه_باشیم
🌷 🌷 🌷
#شهید_محمد_حسینی
#شهید_عبدالخالق_حسنی
#شهید_محمد_رضایی
#شهید_احمد_شجاعی #شهید_سید_رضا_حسینی
#شهید_مصطفی_کریمی
#شهید_نجیب_الله_نوری
#شهید_حبیب_حیدری
#شهید_امین_صداقت
@shahid_beyzaii
کف خیابان🇵🇸
عشق به فرزند
«وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف میکرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد. به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد. یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپتاپش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر را یکییکی نشانم داد. درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده. شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت. خیلی عارفانه رفت.» فضای جلسه، سنگین بود، برای همین ادامه ندادم. بعد از جلسه با چند نفر و آن برادر بزرگوار مسئول رفتیم محل کار محمودرضا. توی ماشین، قضیه عارفانه، رفتن محمودرضا را از ایشان پرسیدم. گفت: وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.»
راوی: احمدرضا بیضائی (برادر شهید)
@shahid_beyzaii
مدافعان حرم.mp3
3.93M
"مـداحـی"
🍃هوای این روزای من هوای #سنگره
یه حسی روحمو تا #زینبیه میبره 🍃
🕊تا کی باید بشینمو خدا خدا کنم!؟
به عکس صورت #شهیدامون نگاه کنم💔
با صدای #شهید_مدافع_حرم محمود تقی پور...🌹
@shahid_beyzaii
✌️همه می آییم✌️
✏️ #همه_میآییم_چون :
افتضاحات دولت را پای نظام و رهبری نمی نویسیم ...
✏️ #همه_میآییم_چون :
بیشتر از اینها به شهدا مدیونیم ...😔
✏️ #همه_میآییم_چون:
چون زمینه را برای آمدن صاحب اصلی این کشور و این انقلاب مهیّا می کنیم ...
✏️ #همه_میآییم_چون :
اینجا مدینه نیست و قرار نیست که علی یکبار دیگر تنها بماند ...
و...
🔸وعده ی ما فردا در راهپیمایی ۲۲بهمن ✌️
#بهمن_تماشایی
#همه_میآییم
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
♥@shahid_beyzaii
لـهـجه تـرکے عـربـے
چند نفر از رزمنده های #مقاومت_فیلمی📽 از #محمودرضا در #سوریه ضبط کرده بودند🍃 که در آن نحوه ی باز و بسته کردن #قطعات_توپ23را #آموزش می داد👌.توی این فیلم فقط دست های #محمودرضا داخل کادر است.👋
به اضافه #صدایش که با #لهجه عربی محلی #نحوه ی کار را #توضیح می دهد.🗣
بار اولی که این #فیلم را می دیدم صرفآ از صدایش فهمیدم #محمودرضاست☺️ ،چون تصویری از چهره ی او از اول تا آخر فیلم وجود ندارد🍃.چند دقیقه که تماشا کردم برگشتم و به #محمودرضا که مشغول کار خودش بود گفتم:#(بابا عربی!این_دیگر_چیست؟😒) گفت:برای یک عده از بچه ها توپ را #آموزش داده بودم .💣
گفتند این طوری یادمان نمی ماند،#یک بار دیگر هم توضیح بده #فیلم بگیریم.🙂
من هم توضیح دادم فیلم #گرفتند که داشته باشند و اگر جایی لازم شد از فیلم استفاده کنند.👌
#گفتم:کو؟کجا هستند این بچه ها؟🤔 گفت:همین جا هستند،حرف نمی زنند تا شناسایی نشوند.گفتم:خودت که لو رفته ای با این #لهجه_ترکی عربی قاطی😂.،#خندید گفت :لهجه ام که خیلی #ضایع است🙄!الان که دارم گوش می کنم می بینم این بنده خداها چقدر توی دلشان خندیده اند.😂
البته این را به #شوخی می گفت.😀
من تا حدودی بالهجه های محلی #عربی آشنا هستم ومقدار تسلط محمودرضا به عربی رامی دانستم.☺️
#محمودرضا توی این فیلم،قطعات توپ را با حوصله زیاد یکی یکی باز می کند.در آخر فیلم که کارتمام می شود! انقدر موقع دیدن فیلم از تکلمش به عربی محلی #کیف کرده بودم☺️👌 که آن را دوباره از اول تا اخر دیدم.آخر سر هم #یواشکی برای خودم کپی کردم.بعدا که فلش مموری را باخودم آوردم تبریز و باز کردم تا فیلم را بریزم روی لپ تاپ، دیدم #محمودرضا هم یواشکی آن را ازمموری #پاک کرده است!☹️😢
@shahid_beyzaii