eitaa logo
کف خیابان🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
9.4هزار ویدیو
58 فایل
تاریخ ساخت کانال:97/1/11 به یاد رفیق شهیدم کانال وقف شهید محمودرضابیضائی مبارزه با فتنه ارتباط با خادم کانال 👈🏽 @Mojahd12
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ سوالی از یک تفاوت عجیب 🔺هر ازچندگاهی که مردم، خبرهای غرورآفرینی از این جنس می شنوند، سوالی ذهنشان را مشغول می کند که این چه تفاوتی است که گروهی چنین #سامانه دقیقی و پیچیده ای را می سازند تا پهبادهای فوق پیشرفته ای از این دست را نشانه روند، اما در ساخت #خودرو هنوز وابسته ایم؟ جواب: #تفکر حاکم بر دو طیف است که اولی می گفت ما با تکیه بر ظرفیت های خود در عین تحریم کامل می توانیم و #توانست و دومی #تفکری که جز ما نمی توانیم را به جامعه القاء نکرد و خب البته #نتوانست./محمود باقری
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵 #پادکست 📝 استاد #رائفی_پور 🔺« چگونه برای امام زمان کار کنیم؟ » 🔸🔸🔷🔸🔸
💞 🕊 🔸روسری قرمز 🔰هنوز نکرده بودیم. تو یکی از سفراش همراش بودم. تو ماشین🚘 یه هدیه🎁 بهم داد! ش به من بود. خیلی خوشحال شدم. همونجا بازش کردم، بود. یه روسری با گلای درشت🌺 جا خورده بودم😯 با لبخند و شیرین گفت: "بچه‌ها دوست دارن ببیننت" 🔰می‌دونستم که بهش ایراد میگیرن که چرا خانومی رو که با خودت میاری⁉️ خیلی سعی میکرد منو به بچه‌ها نزدیک💕 کنه. می گفت: "ایشون خیلی اینطور که شما فکر می‌کنید نیست❌ به خاطر میان اینجا و میخوان از شما یاد بگیرن. ان‌شاءالله یادش میدیم " 🔰نگفت این درست نیست✘ نگفت مثه ما نیست✘ فامیلش چنین و چنان هستن. این‌ رفتارش خیلی روم گذاشت. اون منو مثه یه بچه‌ی کوچیک قدم به قدم👣 جلو برد و به آورد. نُه ماهِ زیبا😍 داشتیم ... راوی: خانم غاده جابر (همسر لبنانی شهید) 🌷
1_11981554.mp3
5.85M
مناجات با امام زمان الاسلام میرزا محمدی @shahid_beyzaii
حتما ببینید👆👆
کف خیابان🇵🇸
🔰هر وقت می نشستم توی ماشین🚗 محمودرضا، اولین چیزی که توجهم را جلب می کرد هایی بود که روی سینه ماشینش بود. ماشینش بود و سینه تخت ماشین باعث می شد بتواند همیشه مقداری خوراکی😋 روی آن بگذارد و دم دست داشته باشد. 🔰تا سوار می شدم، قبل از اینکه راجع به خوراکی ها بپرسم، تعارف می زد و می گفت: ! همه چیز، از انواع بیسکویت🍪 و کلوچه و تا گاهی یک تکه نان🍞 و گاهی هم غذایی که از خانه آورده بود روی سینه ماشین🚘 پیدا می شد. اما بیشتر وقتها بیسکویت و کلوچه🍩 و تنقلات بود. 🔰یکبار که دم یکی از ایستگاههای مترو🚝 شرق آمد و سوارم کرد، تا نشستم، دیدم یک بسته تایی کیک با روکش شکلاتی🍩 باز کرده و گذاشته آنجا. یکی برداشتم و گفتم: «من نخورده ام؛ با اجازه ات من چند تا از اینها می خورم😋» 🔰گفت: همه اش را بخور، من . گفتم: تو که در حال خوردنی! گفت: من باید همیشه بخورم🍝 نخورم که نمی شود✘ گفتم: ورود شما را به انقلاب اسلامی تبریک عرض می کنم!😂 خندید. 🔰 ای را یادش آورده بودم که خودش یکبار آن اوایل که پاسدار شده بود👤 برایم تعریف کرده بود و مربوط به میشد که یکی از پاسدارهای قدیمی با کرده بود. تعریف می کرد که: «یکبار در روزهای اول دانشکده🏢 که با بچه های پاسدار و اصطلاحا ، غذا می خوردیم🍜 🔰بعد از خوردن ناهار شلوارم را کمی شل کردم. یکی از پاسدارهای متوجه شد، از جا بلند شد دستش را گذاشت روی سینه✋ و گفت: ورود شما به را تبریک عرض می کنم!😄 🔰محمودرضا بعد از اینکه شد، وقت برای خوردن و خوابیدن نداشت❌ اقلا در دفعاتی که من در طول رفت و آمدهایم به می دیدمش اینطور بود. خودش می گفت: علت اینکه همیشه توی ماشینش🚗 خوراکی دارد این است که وقت می کند غذا بخورد. 🔰محمودرضا وقتی این را می گفت من همیشه یاد حرفی از می افتادم که می گفت: «اگر خداوند متعال تدبیری می‌کرد👌 و یک اتفاقی می‌افتاد که ما از این غذا خوردن پیدا می‌کردیم، وقتمان تلف نمی‌شد⌛️» (نقل از حاج مصطفی مولوی) 🔰هر چقدر کم خور بود، بجایش من بخور بودم☺️ یکبار صبـ☀️ـح که با یکی از بچه رزمنده های مقاومت آمده بود فرودگاه✈️دنبالم، وقتی نشستم توی ماشین دیدم یک نصفه روی سینه ماشین است. 🔰نصف نان را قبل از آمدن من، دو نفری👥 خورده بودند. یک تکه از نان🍞 را کندم و گفتم: «من ام... امروز هم که معلوم نیست تو به ما ناهار🍲 بدهی.» تا برسیم به ، من همه آن نصفه بربری را خوردم😅 @shahid_Beyzaii