eitaa logo
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
『﷽』 🌻اینجا با بزرگ مردی آشنا مےشوید که با #تقوایش پله های رسیدن به آسمان را ساخت و با #عمل عارفانه در جوانی ، سرباز امام زمانش شد.☘️ 🌷#شھــیداحمـدعلـی_نیـرے🌷 ✔️تبادل ویو: @banoye_gomnam ✔️انتقاد و پیشنهاد: @ho3133
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز یک شهید معرفی می کنیم تا با ۳۱۳شهید اشنا شوید حاج یونس، شهید تاریخ تولد۱۳۴۰ محل تولدزنگی آباد، کرمان، ایران تاریخ کشته‌شدن۲۵ دی ۱۳۶۵محل کشته‌شدن شلمچه، خوزستان، ایران محل دفن زنگی آباد، کرمان،  فرماندهی فرمانده تیپ امام حسین لشکر ۴۱ ثارالله کرمان رسته نظامی نیروی زمینی سپاه پاسداران یگانهای خدمت لشکر ۴۱ ثارالله کرمان جنگ جنگ ایران و عراق درگیری‌های داخلی کردستان پس از انقلاب عملیاتهای مهم فتح‌المبین، بیت‌المقدس و کربلای ۵گفتاورد «در قاموس شهادت واژه‌ای به نام وحشت نیست.»
طاهره زنگی آبادی، همسر شهید حاج یونس زنگی آبادی(۱) درباره چگونگی خواستگاری حاج یونس از او اینگونه نقل خاطره کرده است: خانه ما با منزل یونس فقط دو کوچه فاصله داشــت و هــر دو از اهالی پایین روســتا بودیــم. بنابر این همانگونــه که گفتم همیشــه به خانه هــای همدیگر سرکشــی می کردیم و زندگیمان بدین شــکل جریان داشــت. در همه این سالها من و مادرم مراقب خاله ام بودیم و به کارهایش رسیدگی می کردیم. کاری از دســتمان بر نمی آمد. اما می توانستیم به وی سر بزنیم و برخی نیازهایش را برطرف کنیم. خاله ام همیشه من را دوست داشــت و با مهربانی صحبت می کرد. بســیاری از غمها و گرفتاریهایش را تعریف می کرد و سنگ صبورش بودم. من هم ایشان را دوست داشتم و تنهــا خاله ام را هیچگاه رهــا نمی کردم. گاهی می فهمیــدم که برخی حرفهایش معنای ازدواج با یونس را می دهــد. اما هیچگاه بــه روی خودم نمی آوردم. شــاید منتظر بودم تا یونس بگوید که دوســت دارم با تو ازدواج کنــم.
یونس به ســرعت از آن کودک پرتلاش وارد مراحل نوجوانی و سپس جوانی شد و بــرای من مثل این بــود که دنیا در کنار او هر روز زیباتر می شــود. تا جایی که تبدیــل به جوانی رعنا و قدرتمند و سرشــار از توانمندی شد. ســرانجام در یکی از روزهای سال 1361 بودیم که یــک روز خاله ام من را صدا زد و گفــت می خواهیم با حاج یونــس به خواســتگاری تو بیاییــم. هیچی نگفتــم. هر چند که می دانســتم خــودم در جلوی صف ازدواج بــا یونس قرار دارم. افتخــار می کردم و هنوز هــم بزرگترین شــانس زندگی ام را ازدواج بــا وی می دانم. امیدوارم در قیامت شــفاعتم کند و فراموش نشده باشــم. چند روز از خواستگاری من توســط خاله ام گذشــته بود که یک روز یونس پیغام داد می خواهــد به خانه ما بیاید و با من صحبت کند. جالب است که هنگامی نام خواستگاری به میان می آید همه چیــز تبدیل می شود به حجب و حیا. یونس همیشــه به خانه ما می آمد. اما حالا که می خواست ً خواســتگاری کند، برای آمدن اجازه گرفت. واقعا که خیلی ماه بود. او آن شــب آمد در حالی که یک کاغذ بزرگ هم در دســتش بود. چیزی حدود بیست مورد از شــرایطش را به ترتیب از بالا به پایین نوشته و می خواســت آنها را برایم بخواند و نظرم را بشنود. وقتی که آمد، مادرم هم گوشــه اتاق نشســته بود و نگاه می کرد. گفت خاله می شــود شــما از اتاق بیرون بروید. مادرم بلند شــد و از اتاق خارج شد. سپس یونس در مقابل من نشســت و موضوع خواستگاری و اینکــه می خواهد با مــن ازدواج کند را مطرح کرد و بعــد از آن یکی یکی موارد روی کاغذ را خواند و نظر من را پرســید. اولین موضوع در مورد سازگاری مــن با مادرش بود. گفت من بیشــتر مواقع در جبهه هســتم و مادرم برایم مهم اســت. می توانید در نبودم از مــادرم محافظت کنید و مثل دو دوســت در کنار هم باشــید. گفتم مادر شــما خاله من است و همین الان هم هر روز به وی سر می زنم و هیچ کمکی را از ایشان دریغ نمی کنم. از این به بعد هم در خدمتشان خواهم بود. ســپس یکی یکی موارد مورد نظرش را از جملــه جبهه رفتن و تقید به مســائل دینی و مذهبی و امکان شــهادت و مجروحیت و قطع عضو و حتی قطع نخاع شــدن را برایم خواند و ادامه داد شــاید روزی هر کدام از ایــن اتفاقاتی که بیان کردم برایم بیفتد. شما چقدر توان تحمل یا نگهداری از من یا بچه هایم را دارید؟ گفتم تا سر حد جان. حتی اگر همســرت هم نباشم به عنوان یک هوادار و دوستدار جبهه و اسـلام هر وقت نیاز باشــد کمکتان خواهم کرد. خلاصــه آن روز یکی یکی موارد را می خواند و وقتی نظــر مثبت من را می شــنید تیک می زد و می رفت مورد بعدی. از یک طرف خنده ام گرفته بود از تیک زدنهایش و از ســوی دیگر چنان اقتداری داشت که به خودم اجازه نمی دادم از این کارش بخندم. آخرین شــرطش هم گرفتن مراسم عروســی در مسجد بود و اینکه به جای ســاز و آواز باید مراســم دعای کمیل برگزار شود. مــن همه مواردی را که بیان کرده بود بــا جان و دل قبول کردم و بدین ترتیب تیک زدنهای برگه یونس به پایان رســیدند.  
شروع زمزمه های انقلاب در حالیکه دانش آموز دبیرستان بود در تظاهرات وحرکتهای انقلابی نقش جدی داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت و در سال 1360 لباس سبز پاسداری را رسما" به تن کرد. تدبیر و شجاعت وجسارت او در عملیاتهای مختلف باعث شد تا وی را فرماندهی بنامیم که تمام زندگی اش درجبهه های جنگ خلاصه میشد خاک شلمچه و عملیات کربلای 5 با شکوه ترین فراز زندگی سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی بود . حماسه شورانگیز حاج یونس دراین عملیات نام زیبای او را برای همیشه در کنار مردان بزرک این سرزمین جاودانه کرد. وصیتنامه شهادت افتخاری است برای من، آن رامانند عسل شیرین می یابم و دشمنان این رابدانندکه اگر ما در راه اسلام شهید می شویم پایه واستقامت مسلمانان قویتر می شود. من از خدای تبارک وتعالی می خواهم که این هدیه کوچک که جسم وجانم است از من بپذیرد ومرا از بندگان صالح خود قرار دهد
داستانی واقعی از شهید زنگی آبادی در کرمان از آقایی به نام آقای سعیدی می خواهند که خاطرات این شهیدرا به صورت کتاب در آورد .وآن موقع در حدود ۹۰۰۰۰ تومان به او بدهند .آقای سعیدی به خانه که می آید شروع می کند به خواندن خاطرات شهید اما هر چه فکر می کند به این نتیجه می رسد که خاطرات شهید را برگرداند زیرا همه ی خاطرات شهید از عالم روحانی ومعنوی بوده وبرای نویسنده سخت بوده است که شاید کسی باور نکند. لذا خاطرات شهید را در جعبه ای می گذارد تا آن را پس بدهد. صدای زنگ تلفن به صدا در می آید وآقای سعیدی که حوصله ی جواب دادن نداشته سراغ گوشی تلفن نمی رود معمولا تلفن کمتر از ۱دقیقه قطع می شود ولی آقای سعیدی زمانی که می بیند تلفن قطع نمی شود . گوشی را بر می دارد الو شما؟ سلام علیکم من شهید زنگی آبادی هستم ,آقای سعیدی شما می توانید خاطرات مرا به صورت کتاب در آوری هر گاه که نیاز داشتیدمن به شما کمک می کنم .بعد تلفن قطع می شود. بعد از مدتی که آقای سعیدی مقداری از مطالب رانوشته بوده ،با خودش فکر می کند که آیا مطالبی که نوشته ام درست است یا خیر؟ یک دفعه آقای سعیدی مشاهده می کند که قلم روی کاغذ شروع به نوشتن کرد بسم الله الرحمن الرحیم آقای سعیدی فلان مطلب را حذف واین مطلب را اضافه کن خلاصه اورا راهنمایی می کند ودر آخر برگه امضا می شود بعدا که بررسی می کنند امضا،امضا شهید وخط ،خط شهید بوده است . این شهید والا مقام که روحش شاد باشد زمانی که می خواسته به جبهه برود به خانمش می گوید :به پاهایم خوب نگاه کن روزی این پاهایم به دردت می خورد .روزی که شهید شوم سر در بدن ندارم و از روی پاهایم مرا میشناسید
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
✨خطبه فدکیه قسمت سیزدهم 🌟معرفی امیرالمومنین امام علی علیه السلام كُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْب
✨خطبه فدکیه چهاردهم ☝️شکایت از غصب امامت فَلَمَّا اِختارَ اللَّـهُ لِنَبِیهِ‌دار اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوی اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ كاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِكُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِكُمْ، فَأَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَكُمْ فَاَلْفاكُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیرَ اِبِلِكُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیرَ مَشْرَبِكُمْ.  👈آنگاه که خداوند برای پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، 😏علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه گشت، و سکوت گمراهان شکسته، 👈 و پست رتبه گان با قدر و منزلت گردیده، و شتر ناز پرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه‌های تان بیامد، 👹و شیطان سر خویش را از مخفیگاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوی دعوت او هستید، ✅و برای فریب خوردن آماده‌اید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانی این کار را انجام میدهید، 😡 شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، ⛔️و بر چیزی که سهم شما نبود وارد شدید. ادامه دارد... 🏴شما دعوت شدید ‌‌‌‌‌ ,,,🍃🌺...🌺🍃,,, @shahid_ahmadali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
العجل قرارِدلِ بی قـرارم🥺 منکـه غیرازشمـاکسی روندارم💔 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥@shahid_ahmadali ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
@mataleb_mazhabi313 .mp3
2.68M
∞♥∞ | إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ :)🌱...| 🎼 @shahid_ahmadali
🍃🦋🍃 اطلاعیہ... 🌿مراسم معرفے شھید محمد حسین حدادیانـــ|🥀| امشب در ڪانال شھید احمد علے نیّرے ، ساعت ٢١:٣۰ ''❤️'' 🍃@shahid_ahmadali🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_168426490.mp3
994.9K
♨️برا چیکار کنیم؟ بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام 🏴 @shahid_ahmadali🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 حضرت زهرا (س) به ما آموخت نسبت به مسئولیت های اجتماعی بی تفاوت نباشیم 🎙استاد پناهیان 🏴 @shahid_ahmadali🏴
بِسمِ اللہِ الرَّحمنِ الرَّحیم🍃🦋🍃
🍃🦋🍃 🍃مشخصات شهید محمّد حسین حدادیان🍃 💔نام و نام خانوادگی: محمّد حسین حدادیان 🖤نام پدر : فرهاد حدادیان 💔محل تولد : تهران 🖤تاریخ ولادت: ۱۳۷۴/۱۰/۲۳ 💔تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۱۲/۱ 🖤محل شهادت: قتلگاه گلستان هفتم - تهران 💔مدت عمر: ۲۲ سال 🖤محل مزار : امامزاده علی اکبر چیذر 💔کتاب مربوط به این شهید: آرام جانم 🏴@shahid_ahmadali🏴 🦋ڪانال شھید احمد علے نیّرے✨
🍃🦋🍃 🍃زندگی نامه شهید محمد حسین حدادیان🍃 ❤️شهید محمّد حسین حدادیان در تاریخ ۲۳ دی ماه ۱۳۷۴ در تهران به دنیا آمد. ❤️شهید محمّد حسین حدادیان دانشجوی علوم سیاسی بود، او از ۷سالگی عضو بسیج بود و در مسجد فعالیّت می‌کرد. ❤️شهید محمّد حسین حدادیان، دنیایی نبود و به دنیا تعلّق نداشت. محمّد حسین پیرو خطّ ولی فقیه بود و تمام مستحبّات و واجبات شرعی و دینی را انجام می‌داد. ❤️در بسیج هم، بسیار فعّال بود و خالصانه به انقلاب و مردم خدمت می‌کرد و در بسیج بسیار خوب رشد کرد. او در خطّ رهبری بود و غیر از خطّ رهبری هیچ خطّی را قبول نداشت و خدا را شکر که تا لحظه‌ی مرگش نیز با ولی فقیه بود. 🏴@shahid_ahmadali🏴 🦋ڪانال شھید احمد علے نیّرے✨
🍃🥀🍃 🍃خصوصیات اخلاقی شهید محمد حسین حدادیان🍃 🦋مادر شهید محمّد حسین حدادیان ویژگی اخلاقی پسرش را این‌گونه نقل می‌کند: 🦋شهید محمّد حسین حدادیان اهل نماز اول وقت ، زیارت عاشورا و هیئت بود. سینه‌زن امام حسین (علیه السّلام) بود. 🦋او خیلی اخلاص داشت. بی‌ادّعابود و هیچ وقت از کارهای خیری که می‌کرد نمی‌گفت. به نظرم مزد این اخلاص و بی‌ ادّعا بودن‌هایش را با شهادت گرفت. 🦋محمّد دنبال اجرایی کردن فرامین رهبری بود. دغدغه‌ی حفظ دستاورد‌های نظام را داشت . 🦋محمّدحسین با سنّ کمش، بصیرت داشت. جریان‌های باطل را خوب می‌شناخت و آگاه به امور بود. او مانند کسی که از ناموسش غیورانه دفاع می‌کند، از انقلاب با غیرت دفاع می‌کرد. 🦋شهید محمّد حسین حدادیان همه‌ی عمر بسیجی بود و بسیجی زندگی کرد. می‌گفت: مامان بصیرتی که آقا می‌گویند ان‌شاءاللّه خدا نصیبمان کند و اگر بصیرت داشته باشیم ان‌شاءالله این انقلاب به انقلاب صاحب‌الزمان (عج اللّه تعالی فرجه الشریف) وصل خواهد شد. 💔@shahid_ahmadali💔 🦋ڪانال شھید احمد علے نیّرے✨
•|🦋|• ڪتاب آرام جان : زندگے نامھ شھید محمد حسین حدادیان را بھ زبان مادر ایشان بیان مےڪند ڪتابے بسیار زیبا و عالے ڪھ روادید ها و رفتار هاے شھید را براے ما بھ عنوان الگو و سرمشق بر جاے گذاشتھ است ... |📚| 🏴@shahid_ahmadali🏴 🦋ڪانال شھید احمد علے نیّرے🥀
🍃🖤🍃 🍃نحوه‌ی شهادت شهید محمد حسین حدادیان🍃 🥀پدر شهید محمّد حسین حدادیان شهادت پسرش را این گونه نقل می‌کند: از یک ماه قبل از شهادت فرزندم، توحش‌گرانی موسوم به دراویش، در خیابان پاسداران حضور داشتند و مزاحماتی را برای مردم ایجاد می‌کردند و ما نیز ساکن و بسیجی همان محلّه هستیم. 🥀در آن روز حادثه، آشوب‌گران قصد تخریب کلانتری پاسداران را داشتند و خوشبختانه آشوبگران با هشدارهای ناجا عقب‌نشینی کردند و پس از مدّتی آن حادثه‌ی هولناک رخ داد که منجر به شهادت ۳ نفر از نیروهای نیروی انتظامی شد. 🥀پس از آن آشوبگران با چوب و سنگ و سلاح شکاری به‌ سمت نیروی انتظامی و مردم هجوم آوردند و قصد آسیب زدن به اموال مردم را داشتند، این در حالی بود که نیروی انتظامی قصد داشت، بدون خشونت به این غائله، پایان دهد و چندین بار ناجا به آن‌ها اخطار و تذکّر داده بود، امّا آن‌ها اقدامات شوم خود را انجام دادند. 🥀در آن شب حادثه، ما در مراسم عزاداری حضرت فاطمه (سلام اللّه علیها) حضور داشتیم که متوجّه شدیم این آشوب‌ها آغاز شده است. محمّد حسین با شنیدن این موضوع، به‌ صورت داوطلبانه برای مقابله با اشرار رفت. من نیز همراه او تا ساعت ۳ بامداد، در محلّ این حادثه، حضور داشتم. 🥀در همان لحظات بامداد، محمّدحسین در ابتدا با اسلحه‌ی شکاری مجروح شد و سپس توسط یک اتومبیل سمند، زیر گرفته شد. این خودرو دوبار از روی پسرم رد شد و او را به‌شهادت رساند. 🏴@shahid_ahmadali🏴 🦋ڪانال شھید احمد علے نیّرے✨
🍃🥀🍃 |💔|ــوَصیت شھید محمد حسین حدادیان از زبان مادرشانــــ.... 🌿مادر شھید محمّد حسین حدادیان مے‌گفت:«محمّدحسین خیلے روے حجاب تأڪید داشت. غیرتے بود. 🌿ما تذکّر در مورد رعایت حجاب ، از طرف او نداشتیم ، امّا اگر حتّے اقوام را در بیرون از منزل مے‌دید که حجاب درستی نداشتند ، توجّه نم‌ےڪرد و گاهے آنـ‌ها پیش من گلہ مےڪردند ڪھ محمّدحسین ما را در خیابان دید و سلام نداد و توجّھے نڪرد. 🌿من هم مے‌گفتم حجابتان را رعایت ڪنید تا محمّدحسین به شما سلام ڪند. تا مادامے ڪھ این‌طور هستید توجّہ نمےڪند.» 🍃@shahid_ahmadali🌸 🦋ڪانال شھید احمد علے نیّرے✨
🍃🦋🍃 |💠|ــپیام آیت اللّہ خامنہ اے در دیدار خانواده شھید حـدادیانـــ.. ''🌿''رهبر انقلاب پس از بوسہ بر «لباس خادمے هیئت» شھید محمد حسین حدادیان و مشاهده تمثال شهید فرموند: ✨این واقعاً نور هست؛ یک نور معنوے. خدارو شکر ڪنید برای داشتن چنین فرزندے•°💚°• 🍃@shahid_ahmadali🌸 🦋ڪانال شھید احمد علے نیّرے✨