eitaa logo
کانال همیاران‌محله شهید آژده
478 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
128 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به همه عزیزانم شبتون بخیر..فرداشنبه ساعت یازده مشاوره رایگان درپایگاه برگزارمیگردد عزیزانی که تمایل دارند ازمشاوره استفاده کنند لطفادر پی وی بنده اطلاع دهند..باتشکر آرام
🔴 عصبانیت روحانی از حضور رئیسی در جمع مردم کشور
4.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️تیکه ی رئیس جمهور به جمعه های روحانی
8.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥استاد پناهیان: گاهی باید به جای تعقیبات نماز، صفحات انقلابی در فضای مجازی را لایک، فالو و فوروارد کنیم.
درست میگفتی آقا مصطفی.راست و درست.قسمت و حکمت در این بود که ما مال هم باشیم.مایی که در ایمان به ولایت باهم یکی بودیم،هر چند یکی از ما شمالی بود و یکی جنوبی.من متولد مرداد ۱۳۶۵ در رشت و تو متولد شهریور ۱۳۶۵ در شوشتر. تو یک ماه از من کوچک تر بودی و این آزارم میداد،طوری که همان جلسه اول خواستگاری از پس چادری که جلوی دهنم گرفته بودم،به مامانم گفتم:((بگو که من یه ماه بزرگ ترم .)) مادرت شنید و گفت:((اینکه چیز مهمی نیست!)) راست میگفت،چیز مهمی نبود،چون تو روز به روز از من بزرگتر شدی. آن قدر که دیگر در پوست خودت نگنجیدی . پوست ترکاندی و شدی یک پارچه ماه،ماه شب چهارده.حالا هم آمده ام اینجا در محضر خودت . پیش خود خودت تا زندگی هشت سال و نیمه مان را دوره کنم . میخواهم تا جایی که میشود بخشی از آن روزها و لحظه ها را در این ضبط کوچک جا بدهم. همه آنچه یادم می آید. این را به درخواست نویسنده ای انجام میدهم که باور دارد اگر تورا بنویسد،خیلی از تاریکی ها روشن میشود. ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
چه کسی می توانست پیش بینی کند من که زاده ی رشت و بزرگ شده ی سیاهکلم،من که چند سال تمام هوای شرجی شمال را به سینه کشیده ام،به دلیل شغل پدر که سپاهی بود،مهاجرت کنیم به تهران و از قضای روزگار،توهم از جایی که هوای شرجی داشت،به همراه خانواده کوچ کنی به بندپی ،یکی از مناطق نزدیک بابلسر در استان مازندران و بعد ها هم بیایید نزدیک تهران،درست همان محله ای که ماهم بعد از چندی به آنجا آمدیم. دریای شمال و دریای جنوب هر دو دریایند وگرچه هر کدام رنگ و بو و عطر و صدای خود را دارند. اگر راهی باز شود،هر دو دریا همدیگر را در آغوش می کشند. همانطور که روح من و تو همدیگر را پیدا کردند و مثل گیاه عشقه دور هم پیچیدند. ما خانواده ای هفت نفره بودیم:پدرومادرم،سجاد برادر بزرگ ترم با یک سال تفاوت سنی با من، سبحان برادر دومی ام ،صحابه خواهرم و آقا محمد ته تغاری خانواده. رابطه من با سجاد که به قول مامان شیر به شیر بودیم ،یک جور دیگر بود.پدرم اجاره نشین بود و به قول خودش خوش نشین. مادرم هم عاشق مرغ و خروس و غاز و اردک. به ما بچه ها با این پرندگان خیلی خوش میگذشت وقتی از صبح تا شب وسط بازی ها سراغی هم از آنها میگرفتیم و باهاشان بازی می کردیم. البته نه مثل آن بار که سجاد با چوب دنبالشان کرد و حیوان های زبان بسته عصبانی شدند و دنبال من کردند و افتادم و پیشانی ام شکست. زمان جنگ بود. پدر به جبهه رفته بود و مادر بر سر زنان هر جور بود مرا رساند درمانگاه. ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام حسین (ع): هر یک از دو نفـرى که میان آن‌ها نزاعى واقع و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود. ⏳امروز یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۴٠٠ ۲۷ محرم ۱۴۴۳ ۵ سپتامبر ۲۰۲۱
باد خبر را به گوش مادر بزرگ و پدر بزرگم رساند.آن ها که خانه شان چند کوچه آن طرف تر بود ،خود را رساندند درمانگاه و درمیان اشک و ناله و آه،پیشانی ام بخیه خورد. چندسال بعد که پدر از جبهه آمد به دلایل شغلی منتقل شد تهران. آمدند خیابان آزادی،خیابان استاد معین.اما من نیامدم،ماندم خانه مادربزرگ که صدایش میکردم عزیز. پیرزنی دوست داشتنی باصورتی گرد،قد متوسط و کمی تپل که من و سجاد،نوه های اولش بودیم و عزیزدردانه. مادربزرگ آن قدر دوستم داشت و دوستش داشتم که وقتی خانواده ام به تهران کوچ کردند،پیش او ماندم.خانه اش کوچک بود و جمع و جور،اما پر از صفا و صمیمیت .شب ها کنارش میخوابیدم و بوی حنای موهایش را به سینه میکشیدم.دست هایم را حلقه میکردم دور گردنش تا برایم قصه بگوید:قصه چهل گیس،ماه پیشونی،ملک خورشید و ملک جمشید. تا پیش دبستانی پیش او بودم.هرروز صبح زود برای نماز بیدار میشد. از لانه مرغ ها تخم مرغ برمیداشت،آب پز میکرد و همراه نانی که خودش پخته بود،لقمه پیچ میکرد و با مشتی نخودچی و کشمش یا چهارمغز،در کیسه ای می بست و کیسه را در کیفم میگذاشت و راهی ام میکرد. ظهر که زنگ میخورد می آمد دنبالم،از سرایدار تحویلم میگرفت و به قهوه خانه پدربزرگ میبرد.داخل قهوه خانه میز و صندلی های چوبی سبز رنگ بود و رادیوی چهار موج قدیمی که همیشه خدا روشن بود و پدربزرگ در آنجا چای،کباب ،لوبیا،زیتون پرورده و ماست چکیده میفروخت. ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
بعد که میخواستم بروم کلاس اول دبستان,مرا به تهران آوردند. اسباب بازی هایم را همان جا گذاشتم،مخصوصا عروسکم،خانم گلی،را تا هروقت برگشتم بتوانم با آن ها بازی کنم. سال اولی که به مدرسه رفتم،مدرسه ام در خیابان دامپزشکی بود.ما مستأجر بودیم. تهران را دوست نداشتم . دلم هوای شمال و آن باران های ریز ریز را داشت ، همان هوایی که عطر مادر بزرگ را داشت .صدای دریا در گوشم بود و هوس گوش ماهی هایی را داشتم که وقتی به گوش می چسباندی ، صدای دریا را می‌شنیدی . بابا خانه را عوض کرد و رفتیم خیابان هاشمی . چهار سال آنجا ماندیم. باز هم من و سجاد هوای شمال را داشتیم .تا پایان دبستان ، هنوز امتحان های ثلث سوم تمام نشده میرفتیم مخابرات و به عزیز خبر می‌دادیم که بیشتر از یکی دو امتحانمان نمانده و بابابزرگ را راهی کند .بابابزرگ می آمد،یکی دوشب می ماند ،بعد من و سجاد را برمیداشت و با خودش میبرد شمال. ‌ ...👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔻کمیته خادمین شهداء استان تهران @khademinostantehran
⭕️‏شاخ در میاره آدم، برای تیرخورده‌ها تو بیمارستان جا نیست چون جماعت ضدواکسن دوای انگل اسب خوردن و بستری شدن🤣
💢📌تحقیر انگلستان گاندو تمام شد و محمد به شهادت رسید هرچند نوزادش را ندید بریتانیای کبیر پس از صغیر شدن از مجموعه اطلاعات سپاه ، تحقیر هم شد چنان حقارتی به سرویس های جاسوسی غرب و انگلستان با پیشینه بیش از ۷۰۰ تبحر و تجربه در جاسوسی وارد شد که سفیرشان مجبور به اعتراف شد و گفت از دیدن این سریال لذت می برم لذت را ایرانی ها بردند که دیدند چگونه محمد و یارانش سایه به سایه دنبال جاسوسان دویدند و انها را اسیر اقتدار خود کردند محمد در سریال گاندو یک نماد است نمادی از خیل عظیم مجاهدان سخت کوش و پاسداران گمنام‌ ایران اسلامی چه محمد ها برای امنیت این مرز و بوم جانفشانی کردند که نامی از انها در میان ملت نیست شهیدان گمنامی که چون خورشید در تاریخ پرآوازه ایران درخشیدند تا عزت از دست رفته در ایران اسلامی مجددا احیا شود محمدی که بریتانیای کبیر را که بهتر است از ان به انگل استان خطاب کنیم با همه منابع و تجربه چنان اسیر می کند که مجبور می شود برای ایران سربازی و به زبان خودشان جاسوسی کند افسر بلند پایه انگل ستان آمده بود تا از ایران اطلاعات خارج کند اما مجبور شد به ایران اطلاعات بدهد دوره صفیری و حقارت انگلستان فرا رسید همان کشوری که برای مردم ایران شاه تعیین می کرد همان کشوری که ایران بزرگ را تکه تکه کرد با اشاره اش به شاه ، بحرین را از ایران جدا کرد بخشهایی از افغانستان فعلی را از ایران جدا کرد ۱۷ شهر شمال ایران را با دسیسه و تبانی با روسها به دشمن بخشید و بخشهای زیادی از ایران را به ترکیه داد اما خمینی امد با محمدها ومحمد ها از گرد راه رسیدند با اقتدار تا عزت اسلامی ایران را به صغیران به ظاهر کبیر مستکبر غربی دیکته کردند عزتی که امروز از آن با اقتدار در سریال گاندو دیده شد همان عزت ۸ سال دفاع مقدس است در جنگ تحمیلی محمد همان ممد نبودی خرمشهر است همان همت همان چمران همان حججی همان باکری همان فهمیده همان رئیس علی همان ستاری همان صیاد و سردار دلها و...... چه شرم آور است که هنوز بر روی خون این پاکان عده ای گاندو پروری می کنند امید است نماد های این ملت به ملت معرفی شوند هرچند دولت روحانی عکس این دلاوران را هم از کتب درسی مدارس برای خوش خدمتی به غرب حدف کرده بود و سفرای جاسوس را به اسم بازدید از آثار باستانی با اتوبوس و اسکورت با حمایت ظریف وارد غرب کشور کرده بود گذشت دوره افول دوره اقتدار دوباره فرا رسید عزت تان پایدار ای شهیدانی که از ارباب بی کفن خود ابا عبدالله الحسین علیه السلام الگو و سرمشق گرفته اید. علیرضا غلامی ۱۴ شهریور ۱۴۰۰ ✌✌✌✌