📜| #خاطره
🍃| #روضه_بزار
یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید
خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف
میکرد: با شهید دهقانامیری در گلزارشهدا بهشت
زهرا(س)قرارداشتیم وقتی رسید،حدود دو ساعت
سر مزار رسول حرف زدیم.
بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که
میشناخت سر خاکش میایستاد و حدود یک ربع
راجع به شهید صحبت میکرد، جوری حرف میزد
و خاطره تعریف میکرد که انگار سال ها با آن
شهید رفیق بوده است.
گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب
و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس
برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبت
هایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت:
روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را
یادآوری میکرد که: «ای که بر تربت من میگذری،
روضه بخوان/نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه
کنم»
گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک
روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک
سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.
بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمیکنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و
محمدرضا بود.
📝《 @shahid_dehghan 》📝