eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.3هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 خداوند از زمانى كه دنيا را آفريد، به آن ننگريست 🌹 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ✍️ خداوند مخلوقى منفورتر از دنيا نيافريد و از زمانى هم كه آفريدش، به آن نگاه نكرد. 🌹 خداوند چون دنيا را آفريد، از آن روى گرداند و بدان ننگريست؛ چرا كه در نزد او بى ارزش بود. 📚 کتاب دنیا و آخرت از نگاه قرآن و حدیث
🌷بسم ربّ الشّهداء و قلوب الصّابرین🌷 🔸رابطه ی خوبی با شهدا داشت، هم به مزارشان سر می زد هم به رفتار و منششان... 🔹همسر بزرگوارش می گوید: «با هم رفتیم سر مزار شهید دهقان، شهیدی که مثل من و آقا نوید، شیفته ی راه و سبک زندگی شهید رسول خلیلی بود. آقا نوید زیارت عاشورای دلچسبی خواند و با آقا محمدرضا حرف می زد.» 🔸عاقبت او هم مانند محمدرضا، شهادتش را از رسول گرفت... 🕊 پرواز شهید رسول خلیلی: 27 آبان 92 🕊 پرواز شهید محمدرضا دهقان: 21 آبان 94 🕊 پرواز شهید نوید صفری: 18 آبان 96 🙏 🍃🌸
🌀عید سال ۸۳ بود... من به همراه خواهرهام وهمسرانشان ، پدرم و خاله پیرم می خواستیم بریم کربلا. قرار بود پاسپورتها رو یک آشنا ویزا بزنه و بیاره. ما هم چون ایام عید بود تصمیم گرفتیم زودتر راهی منطقه مهران شویم و گردشی تو شهرای اطراف داشته باشیم. ما راهی شدیم و رسول هم بعدا فقط برای اون چند روز که اونجا بودیم نه کربلا، بهمون ملحق شد، چون سال قبل با پدرش رفته بود... بعد از چند روز خبر دادند ویزاها درست نشده... همه ناراحت شدیم... در اون خوابگاهی که بودیم، گروهای مردم می اومدند، زمینی و بدون پاسپورت می رفتند کربلا! ما هم تصمیم گرفتیم به همین شکل بریم ولی بخاطر افراد مسن همراهمون مشکل بود. شوهر خواهرم به رسول گفت اگه تو سفر مادرش (خاله ام) رو کمک کنه اونو هم با خودمون میبریم. رسول خیلی خوشحال شد... و با ما همراه شد. وقتی داخل عراق شدیم راننده ماشین برای پول بیشتر دبه در آورده بود رسول به عربی جواب میداد و آخر هم نذاشت زور بگه و پول بیشتری بگیره سفر پر خاطره ای بود... رسول هم دومین و آخرین سفرش به کربلا شد... 📻نقل از مادر شهید
کفِ پاهام تاول زده از بس مسیر گناه رو رفتم و برگشتم خدایا تو کمکم کن ....
.: ﷽ 🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸 راوی_همسر_شهید ❣ اگه پیش میومد که به خاطر مشغله و کار توی منزل ، موقع اومدن مصطفی غذا حاضر نبود یا خونه مرتب نبود ... وقتی ازش عذر خواهی می کردم 😓 می گفت : ( نه این وظیفه ی منه ، من باید ازت معذرت بخوام. ) به شوخی می گفتم : پس من چیکاره ام؟ جواب می داد : وظیفه شما تربیت فرزنداس ... تربیت فاطمه اس بقیه کارها وظیفه منه. 👌 ❣ همین اخلاقش بود😍که حسابی من رو به مصطفی وابسته کرده بود و چون خیلی وابستش بودم بهش می گفتم : زمان بیشتری رو توی خونه باشه. ☺️ اما اگه نمی تونست کار و وقتش رو طوری تنظیم کنه که کنارم باشه من وقتم رو تنظیم می کردم که کنارش باشم و همراهش می شدم. 🙏 چند بار پیش اومد که مصطفی قرار بود به گشت شبانه بسیج بره و من با اصرار همراهش شدم. ❣ اعتراض می کرد می گفت : نمی تونم تو رو با بچه کوچیک توی ماشین تنها بزارم 😒 اما من بهش می گفتم : در ماشین رو قفل می کنم و منتظرش می مونم تا کارهاش تموم بشه. برام مهم نبود که مثلا ساعت 12 شبه و توی ماشین منتظرشم همین که کنار مصطفی بودم خیییلی خوب بود.😇 عـاشــ😍ـقی به سبک شهــ❤️ـدا 🍃🌷
🌷شهید محمدرضا دهقان امیری🌷 🔹 مادر بزرگوار شهید: "... دو برادرم در دفاع مقدس شهید شدند. شهید محمدعلی طوسی که در سال 63 در محور عملیاتی سردشت - بانه در نبرد با کوموله شهید شد.برادر دومم  شهید محمدرضا طوسی نیز در سال 66 در عملیات نصر8 ماووت عراق شهید شد و محمدرضا دو برادر شهیدم را بسیار دوست داشت.هر دفعه که وارد دامغان می‌شدیم  به اصرار محمدرضا اول بر سر مزار برادرانم می‌رفتیم و وقتی که از دامغان خارج می‌شدیم نیز به سر مزار برادران شهیدم می‌رفتیم. محمدرضا از کودکی تا بزرگی‌اش هر دفعه که سوالی برایش پیش می‌آمد نزد من می‌آمد و می‌گفت از اخلاق و رفتار و غیرت و شهامت دایی‌هایم برایم بگو و من هم سر فرصت برایش کامل توضیح می‌دادم." 🔸امان از ارتفاعات کردستان... که هم دایی ها را برد و هم خواهرزاده را... 🌷 @Abo_Vasal 🌷
هرگاه که در نمازت عجله کردی و خواستی آن را زودتر به پایان برسانی بیاد بیاور همه ی آنچه که می خواهی بعد از نماز به آنها برسی و همه ی آنچه که می ترسی از دست بدهی بدست همان کسی است که در مقابلش ایستاده ای!!! 🍃🌷
حاج حسین یکتا: بچه‌ها بگردید یه پیدا کنید؛ یه دوست پیدا کنید که وسط میدون مینِ گناه، دستمون رو بگیره. !!! 🍃🌸
🌹بسم رب الشهداء و الصديقين🌹 ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ معرفي مختصر شهيد مدافع حرم ▪️محمدرضا دهقان اميري▪️ ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ تاريخ تولد: ٧٤/١/٢٦ محل تولد: تهران وضعيت تأهل: مجرد فرزند دوم خانواده ي آقاي علي دهقان اميري 🎓دانش آموخته ي دبيرستان علوم و معارف اسلامي امام صادق عليه السلام 🎓دانشجوي سال سوم فقه و حقوق اسلامي در مدرسه عالي شهيد مطهري ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ اعزام به سوريه در تاريخ: ١٥ مهرماه سال ١٣٩٤ با عنوان بسيجي تكاور شهادت در تاريخ: ٢١ آبان ماه سال ١٣٩٤♦️ محل شهادت: سوريه، حلب🇸🇾 محل دفن: امام زاده علي اكبر، چيذر ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ شهيد مورد علاقه: شهيد مدافع حرم، شهيد رسول(محمدحسن) خليلي❣️ ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ صفات بارز اخلاقي:👤 مؤمن، مهربان، دلسوز، خوش اخلاق، خنده رو، شوخ طبع، متبسم، دست و دلباز، خلوص نيت در انجام وظايف ديني و امور خير، اعتقاد راسخ به اصل نظام جمهوري اسلامي ايران و اصل ولايت فقيه، آگاه و بصير نسبت به امور سياسي جامعه، غيرتمند نسبت به خاندان عصمت و طهارت و همچنين اطرافيان خود، ارادت خاص به شهدا مخصوصاً شهداي مدافع حرم حضرت عقيله بني هاشم سلام الله عليها... ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ علايق: مراسمات مذهبي به خصوص مراسمات هيأت راية العباس و ريحانة النبي، زيارت كربلا و مشهد مقدس، تفريح و گردش، كوهنوردي، پاركور، ورزش هاي هيجاني، موتور سواري، ... ـــــــــــــــ♦️ـــــــــــــــ ▪️قسمتي از وصيت نامه شهيد: ... بر اساس آیه مبارکه ۱۵۶ سوره بقره: "الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون" • آنها که هرگاه مصیبتی به آنها می رسد صبوری کنند و گویند ما ازآن خداییم و به سوی او باز می گردیم• صبر را سرلوحه کار خود قرار دهید و مطمئن باشید که هرکس از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی می ماند خداوند متعال است، اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم زینب کبری(س) کوچک تر است، روضه اباعبدالله و خانوم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست... 🍃🌷
🌷 🌷 ساعت دوازده شب بود که متوجه شد من مریض احوالم و حال خوشی ندارم، سریع خودش را رساند و با موتورش آمد دنبالم. تا نیمه شب مرا در خیابان چرخاند و گپ زد تا حالم بهتر شود، هوا سرد شد و یک تیشرت فقط تنش بود، داشت می لرزید اما خم به ابرو نیاورد و گله ای نکرد. بیشتر از اینکه به فکر خودش باشد به فکر دیگران بود. از معرفت چیزی کم نمی گذاشت... 🔺نقل از دوست شهید بر اساس روایتی از کتاب 🍃🌷
❔چطور باهاشون آشنا شدید؟ «محمد اون زمان از دانش آموزان بسیار پر جنب و جوش و سرامد «شیطنت» در کلاس بود به طوری که اوایل از رفاقت باهاش میترسیدم😅 یادمه شروع رفاقتمون از تقلب های امتحانات شروع شد و بعد از اون به هم نزدیک تر شدیم...» ❔یه بیوگرافی مختصر از رفیق شهیدتون بفرمایید. «شهید محمدرضا دهقان متولد 26 فروردین 74 دانش آموخته مدرسه عالی شهید مطهری رشته فقه و حقوق اسلامی سال 94 به عنوان بسیجی آموزش دیده راهی سوریه شد و در عملیات محرم 21 آبان مصادف با شب اول ماه صفر در جنوب حلب به واسطه برخورد گلوله ضد هوایی کالیبر23 به شهادت رسید.» ❔ازخلقیات دوست شهیدتون بگید. «همونطور که گفتم محمد آدم بسیار اکتیو و پرجنب و جوشی بود البته از نوع جوان حزب اللهی (شوخ طبعی که معنای مشخص خودش رو داره ولی در رفتار محمد میشد دید که میلا کسی رو سر کار میزاره و یا دست میندازه و یا اینکه خیلی اهل جوک و تیکه انداختن سر کلاس اینطور چیزها بود اما نکته مهم اینه که کسی رو آزار نمیداد و اذیتاش هیچوقت باعث حق الناس و دلخوری نمیشد) و همینطور بسیار شوخ و خنده رو.. در کنارش بسیار عاطفی و مهربان بود.. معمولا از همان برخورد اول دوست داشتنی به نظر میرسید.. واسش ناراحتی دیگران اهمیت زیادی داشت نسبت به عقایدش محکم بود ولی در عین حال در برخورد با هر نوع آدمی انعطاف پذیر و با اخلاق بود.. به اهل بیت و مقام معظم رهبری ارادت ویژه داشت و این رو در عمل ثابت کرد.. محمد انقدر دوست داشتنی و تاثیر گذار رو زندگی هامون بود که بعد از شهادتش خلاء بزرگی رو در زندگی هامون احساس کردیم» دارد... 🍃🌷