همینطور که در متن هست این گروه با نظارت پدر شهید مصطفی صدر زاده هست 😍
روز عید است و همه دیدن سادات روند
سید و سرور ما! خیمهی سبز تو کجاست؟
هدایت شده از فدائیان ولایت
متولدچه ماهی هستید؟!
❤️
به اندازه ماه تولدتون صلوات هدیه کنید به شهید حاج قاسم سلیمانی و بقیه شهدای مدافع حرم
❤️
●
•|فروردین:2صلوات بفرست!^^
•|اردیبهشت:5تاصلوات بفرست!^^
•|خرداد:7تاصلوات بفرست!^^
•|تیر:6تاصلوات بفرست!^^
•|مرداد:9تاصلوات بفرست!^^
•|شهریور:8تاصلوات بفرست!^^
•|مهر:11تاصلوات بفرست!^^
•|آبان:4تاصلوات بفرست!^^
•|آذر:12تاصلوات بفرست!^^
•|دی:20تاصلوات بفرست!^^
•|بهمن3تاصلوات بفرست!^^
•|اسفند:15تاصلوات بفرست!^^
دیگه خودتونید وشانستون😁!
●
💛
وسط صلواتاتون یه #اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج⛅️ هم بگید:)
💛
فوروارد کنید تابقیه هم توثوابتون شریک بِشَن! :)
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 جشن عمامهگذاری ۲۷۰ نفر از طلاب در مدرسه علمیه صدر به دست مدیر حوزه علمیه اصفهان برگزار شد
👆بفرسید برای اونهایی که می گفتند کسی دیگه جرات رفتن به حوزه علمیه و سربازی #امام_زمان عج را نداره بفرسید برای کسائیکه امیدشون به عمامه پرانی از چند روحانی بود
#مبلغ_غدیر_باشیم
❤️ سخنرانی مداحی ذاکرین
🔹 @zakerin
💜 رمان اورا 💜
قسمت صد و چهلم
روی زمین نشسته بودم و اشک میریختم.
دروغ گفتم اگه
هیچی به ذهنم نمیرسید
زهرا و زینب توی این یک ساعت انتظار من هم متوجه قضیه شده بودن
اونام با حالی بد تر از من اومدن
سه تامون نشسته بودیم و دربه در
هرکدوممون نفس میکشیدیم به امید نفس کشیدن ها شون!
از شدت استرس و سر درد زیاد
هرچی توی دل و روده ام بود رو بالا اوردم
زهرا بچه اش خواب بود
خواب بود و نمیدونست که هر لحظه ممکنه یتیم شده باشه!
حتی فکرشم گریه ام میندازه
زینبم دراز کشیده بود و بچه هاشم خواب بودن
منم که...
با بچه حرف زدم
حرف زدم و خودمو قانع کردم که شوهر هر سه مون زنده آن!
لااقل الان شهید شدن..! الان نه...
چشمم به گوشی هایی بودکه وسط میز بود و ما دورش جمع شده بودیم
چشمام رو بستم آقا اباعبدالله رو صدا زدم.
بلخره زنگ خورد.
مثل برق گرفته ها از جا پریدیم هیچ کسی از شدت ترس پی بردن به داستان نمیرفت سمت گوشی
قلبم اومد بود توی دهنم
گوشی پشت سر هم زنگ میخورد
یه بار دو بار سه بار
با دستای لرزون و قطره های اشک
گوشی برداشتم و سعی میکردم آرامشمو حفظ کنم... تماس رو وصل کردم
_ا.... ل... و....
_سلام ترنم خانم خوب هستید؟ غرض از مزاحمت زهرا هستش
گوشی رو بدون حرف سمت زهرا گرفتم
بدبخت عین گچ شده بود
دستاش میلرزید گوشی رو گذاشتم روی حالت پرواز
_الو زهرا جانم
_الو..؟... مهدی؟..... خودتی....؟..... زن.... زنده ای؟
_آره قربونت برم چرا باید بمیرم.....عطوفه خوبه؟ خودت خوبی؟ چی شده؟
ای خدااا.... باز دوباره آرمان یه کاری کرد همه شما سکته کنین
_بقیه چی؟
_چیزی نیست صدام روی بلند گو
_اره
_بردار یه لحظه کارت دارم
گوشی رو زهرا برداشت و گذاشت روی گوشش
بعد از چند ثانیه لبخند محوی زد
💜نویسنده : A_S💜