eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
🖼✨ ‍ ♡   (\(\    („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━~~~~~~~~
داستان دختری به نام لیزا که در سن هشت سالگی خانوادش از هم پاچید و با عقده و نامهری روزگار بزرگ شد.... در یک پرونده‌ی قتل با النا خواهر قاتل آشنا میشه و طوفانی در زندگیش بپا میشه!😱😱😱😱😱 •••••••• داستانی با محوریت اللهی و خداشناسی آمیخته به پرونده‌های جنایی‼️‼️ https://eitaa.com/joinchat/3709730929C86f322edb0 کسایی که بیماری قلبی دارن نیان😬😬😬😬
❄️☕️❄️ ❄️🌿 هواے اتاق دم ڪرده و گرفتہ بود. از روے صندلے برخاستم تا پنجره را باز ڪنم و ڪمے هواے تازه را مهمان اتاق! پرده را ڪنار زدم و از دیدن منظره‌ے مقابلم وحشت ڪردم.آب سرد روے بدنم خالے شده و سرما تا عمق استخوانم نفوذ ڪرده بود! سایہ‌ے نوشتہ شده روے شیشہ ڪف اتاق پهن شده و سایہ‌ے ترس روے بدن من! بےتعادل عقب رفتم ڪہ محڪم از پشت زمین خوردم.روے زمین خودم را مےڪشیدم تا با در برخورد ڪردم. از جا جهیدم و با پایے ناتوان تا حال دویدم. دو دستم را روے گوش گذاشتم و عقده‌ے چند سالہ‌ام را فریاد زدم! جیغ مےزدم و از جیغ خودم مےترسیدم! رسما دیوانہ شده بودم ولے ڪے باور مےڪرد؟ من لاورس! روزے وسط سالن خانہ‌ام از دست زندگے و ترس‌هاے قالب شده در آن جیغ بڪشم؟ ڪسے ڪہ تا ده سال پیش بر خانہ حڪم رانے مےڪرد و حالا دنیا بر آن! بہ تاریڪے مطلق رسیده بودم بہ مرگ! بہ قاتلے تشنہ! ڪہ روزشمارے مےڪرد یا شاهرگم را بزند و یا گلولہ‌اے خرج مغزم ڪند! ڪوبش در و صداے فریاد همسایہ‌ها در جیغم گم شده بود! تارهاے صوتیم مےسوخت و روحم آتش مےگرفت! بہ صفر رسیده بودم از زندگے ناامید! چرا خودم را راحت نڪنم؟ "اون قاتل بالاخره میاد،چرا فرصت قتل رو بہ اون بدم؟ خودم ڪار رو تموم مےڪنم!" چہ مسخره ڪہ در اوج جوانے از زندگے‌ام سیر شدم! چہ ڪسے مےخواست نجاتم بده؟! چہ ڪسے اصلا بود ڪہ نجاتم بده؟! تنها در بازے زندگے و در رینگ و راند آخر زیر مشت هاے ڪار سازش جان مےدادم و ڪڪ ڪسے نمےگزید! نگاه از دلخوشے هاے دیروز زندگے گرفتم و خودم را بہ تخت رساندم. رویش پهن شدم،شیشہ را نزدیڪ بہ رگ دستم گرفتم. دست هایم مےلرزید!! چشم بستم و لبم بہ دندان گیر،ڪمے روے دست شیشہ را حرڪت دادم ڪہ صداے بریدن و خراش برداشتنش بلند شد! سوزش و دردے عمیق در دست راستم احساس مےڪردم ولے مگر اهمیت داشت؟ نمےدانم تا چہ اندازه بریدم ولے گرما و لغزش خون توان را از دستم گرفت،دستم ول شد و شیشہ از دستم پایین تخت افتاد! https://eitaa.com/joinchat/3709730929C86f322edb0 به قلم بنت‌الزهرا
╰❥🧕🏻📸• ꧁•°┅🍃🌺❀🌺🍃┅°•꧂ @Dokhtaranesayedali
♡ـیدانه🕊 🌹🤓معلم«شهیدمحمدعلی‌رجایی» ☘️ «‹به‌نمازنگویید😶کاردارم😓، به‌کـاربگوییدفقط‌نمازاست⏰. ›»