💜رمان اورا💜
قسمت ششم
_وای مردم از خستگی به خدا کلی از حقوقم کم میکنن
_ميگما یه چیزی این دختره خیلی به دلم نشسته بریم بیاریمش
خوشحال شدم فکر کردم منو میگه
_وای مامان منو میگی
مامان برگشت سمتم با دهن باز منو نگا میکرد
_عه.... توهم اینجایی....
خندیدم خیلی سعی کردم خودمو خون سرد نشون بدم
_بله
_عه نه... چیزه.. اره
_نه یعنی چی
_نه که نه یعین اره
_مامان اون دختره کیه
این با یه نمه اخم گفتم
بابا با عجله اومد سمتم بد جور خوابوند تو گوشم
نمه تو چشمام جمع شده بود
_بابا شما حق ندارد منو کتک بزنید
_دارم خوبم دارم
_گمشو بیرون
_نمیبخشمتون
مامان با پوزخند بهم فهموند که با بابا موافق
زیر لباسم لباس داشتم آنقدر محکم لباس رو رو کشیدم
جر خوردن لباس صدای بدی تو خونه انداخت
نگا به لباس کردم که خونی شده بود
به خاطر کتکای بابا بود
هیچ وقت نمیبخشمتون
با پوزخند پرت کردم سمتشون نو
رفتم بالا
با گریه و غر غر کنان لباسامو جمع کردم
بدون نگا
به مامان و بابا رفتم بیرون ای وای
نه پول داشتم نه گوشیم شارژ داشت
خدایا خودت کمکم کن
💜رمان اورا💜
قسمت هفتم
رفتم سر خیابون انگاری اشکام با هم مسابقه گذاشته بودن
یه جفت ماشین مشکی و قرمز
دوتا پسر ازشون پیدا شدن که حال درست و حسابی نداشتن
نه خدایا نه چادرمو سفت گرفتم واقعا وقت و جاشو نداشتم
_نه خدا نه لطفا
_ای جانم عشق خوبم؟
_لباسام خوبه
_گمشو اونور کسافت
_ای جانم عصبانیتتو دوست دارم
_بیشعور
دویدم فقط میدویدم
_امید بپر دنبالش
_به روی چشم امیر خان
ماشینا افتادم دنبالم
وحالا اسم اون دوتا لندحورو میدونستم
امیر و امید
نگا به ساعت تو دستم کردم ساعت 10شب بود وای خدااااا
کمکم کننن
در یه خونه باز بود و داشت مولودی بخش میکرد دویدم تو خونه بد بخت یه پریزن میخواست بیاد بیرون پرتش کردم رو زمین
اومدم کمکش کنم که دیدم امید و امیر از ماشین دویدن بیرون و اومدن سمت خونه
خدایا چرا اینا ولکن نیستن داشتم نگاشون میکردم که دیدم تو دستشون تیزیه
یا ابولفضل
یا زینب
دویدم تو خونه
دیدم به آقایی اون. گوشه وایساده و بیسیم دستشه
نگاش که کردم دیدم خیلی شبیه سجاده
تا اون دوتا وارد خونه شدن من دیگه معطل نکردم واز فکر سجاد اومدم بیرون دویدم سمت اون اقا
_آقا ببخشید معذرت میخوام
_خواهش میکنم خواهرم بفرمایید
_این دوتا میخوان منو بدز....
_عه آبجی شما اینجایی بیا برین
_چی میگین من شما نمیشناسم
_آقا به خدا من اینا رو نمیشناسم
_زر... عه این چه صحبتی عزیزم بیا بریم
_گمشو اشغال
پسره با اخم گفت
_ایشون خانمتونه
_بله خانوممه
_شناسنامه تون رو ببینم
_داداش اینا به تو ربطی نداره
_عه که ربطی نداره باشه
داشتم به دعواشون نگاه میکردم که دیدم یهو با لگد و مشت افتاد به جون اون دوتا
هاییی دلم خنک شد
_آفرین با ریکلا همینه
پسره با لبخند نگام کرد و دوباره به کارش ادامه داد
وا مگه مریضی کارتو بکن
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
بسماللهالرحمنالرحیم..🌱♥️(:
انچھامـروزگـذشت🖐🏾
.•شبتونـ فاطمے .•
عشقتـونـ حیـــ♥️ــدرے
°•مهرتونـ عباسے🌱•°
'آرزوتونـ همـ حرمـ اربابـ ان شاءالله🕌'
یازینبـ مدد...✋🏻
•• نماز شبـ و وضو یادتونـ نرهـ📿••
التماس دعاے فرج ....♡
30-vagte-molagat-khorasani(www.rasekhoon.net).mp3
4.47M
شعر «وقت ملاقات» با صدای صابر خراسانی در مدح حضرت امام رضا(ع)
#امام_رضا...🕊
#دلتنگی🥀
#صابر_خراسانی
#درخواستی
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
💛🌿
«غـــــرور»
هـديه ى شيطان است
و
«محـــبت»
هـديه ى خـداوند،است ؛
عجیبــه...
هـديه ى شيطان را به رخ هم ميكشيم و
هــدیه ى خـداوند را از يكديگر پنهان میکنیم.
#تلنگرانه
♡اللـ℘ـم؏ـجللولیڪالفـࢪج♡
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
هدایت شده از کانال مهدویت 🇮🇷🇵🇸
🔴نماز شب اول ماه مبارک رمضان برای بخشش گناهان
🔵 پیامبر اکرم ﷺ فرمودند:
🟡 هرکس در شب اول ماه رمضان، چهار رکعت نماز بخواند در هر رکعت، یک بار سوره حمد و بیست و پنج مرتبه سوره توحید را قرائت کند، خداوند به او پاداش صدیقین و شهدا را عطا می کند و تمام گناهان او را می بخشد و او را در روز قیامت از جمله رستگاران قرار می دهد.
📚 وسائل الشیعه ج ۵ ص ۱۸۴
🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
#امام_زمان
#رمضان_مهدوی
🆔 eitaa.com/emame_zaman