💜 رمان اورا 💜 قسمت هشتم به خودم اومدم دیدم ساعت 3نصف شبه من بالشت لای پامه زیر سرم هیچی نیست🛏 پتو تقریبا رومه نصفش پایینه تخته و من زل زدم به دیوار روبه روم😑 واقعا چرا دیشب به پسره گفتم جانم؟ چم بود واقعا؟ میگن آدم رو جو نگیره ها؟ عجب🔮 بلند شدم نشستم دیگه واقعا نمی‌کشیدم سه ساعت دارم به همین فکر میکنم دیگه از خستگی داشتم از پا در میومدم بلند شدم و آروم رفتم پایین چشمم خورد به شیرینی هایی که اورده بودن دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و تو در یخچال با لذت تمام خوردم سه تا دونه مونده بود که منم صرفش کردم😋 برگشتم که برم جیییییییییغ خیلی بلندی کشیدم مامان با موهای ژولیده و چشمای سیاه داشت منو بر و بر نگا میکرد +مااااامااااان نمیگی سکته کنم؟ _خوردی همه شو؟ +چیو؟ _همونا که دور دهنته +ها؟..... آهان!.... بله😁 _ها نوش جونت ما هم هر کدوم دوتا خوردیم +چی؟ مگه بیشتر بوده _هوم حالا ام برو بخواب برای اینکه لو نرم +من خواب...... بودم _اهوم عمه من بود بازگشت می‌کوبید رو تخت و جیغ می‌کشید تو بالشت ها؟ چشمام اندازه نعلبکی شد آنقدر واضح بود +هه..... فهمیدین _بیا برو بچه انگاری شوهر ندیده است +واقعا ممنونم از این همه محبتتون _خواهش میکنم شب به خیر +شب.... به خیر🥱 رفتم سمت اتاق خیلی خوابم میومد مخصوصا حالا که شکمم پر شده بود خوابم گرفته بود😴 مثل ماست افتادم روی تخت دیگه به اینکه چی زیر سرم و رومه دقت نکردم😴 چشمام رو بستم تصویر مردی اومد روی چشمام که دیشب محرمش شده بودم اوخیییی خداییاااااااااا تو چقدر گوگولیییییییییییی به سه نشد خوابم برد ...... _ترنم جان مامان ترنم مامان من دارم میرم مطب صبحانه گذاشتم بخور +اهوم چشم _ترنممممممممم..... جیغغغغغغغ +هاااا؟ _خاک تو سر عمه نداشته ام این چه طرز جوابه پاشو کارت دارم +مامان جان خوابم میاد شما برو انشالله خودم زنگت میزنم _باشه..... نخوابی هااا +اهوم گفتم فقط 10دقیقه بخوابم پامیشم با زنگ زدن های متعدد مامان از جام بلند شدم +اییشششش گفتم بیدارم چشمام به ساعت افتادم با دست محکم کوبیدم روی پیشونیم اوههههه ساعت 11 مامان منو ساعت7 بیدار کرد 😂 چه سریه آنقدر آدم بد خوابش میره صدام رو صاف کردم +جونم مامان _تازه بیدار شدی ها؟ +....... یسس _ترنم جان +جانم ببخشید خوب _پاشو برو ناهار بخور +چشممم جناب _خدافظ +خدافظ😊 وای خدایا باورم نمیشه چشمام رو مالیدم هنوزم خیلی خیلی خوابم میومد و این اصلا خوب نبود🙄 ولی دووم نیوردم و دوباره پس افتادم😴 که دوباره گوشیم زنگ خورد +به خدا میزنم داغونش میکنم عهههه دیدم حسینه🤐 هنوزم اسمش رو سئو نکردم فقط نوشتم "حسین آقا" هرکی ندونه انگاری کیه؟😐 صدام رو برای مامان صاف کرده بودم دیگه نیاز به صاف کردن نبود➖ _سلام ترنم خانم😊 +سلام خوبین؟ ظهر به خیر _تازه بیدار شدید؟ اوه این از کجا فهمید🥲 +عه..... من.... _هههههههه.... چرا انقدر هول میکنید مگه بده +هه.....نه هول چیه....... بله تازه بیدار شدم😑 گوگولی من! 🥺 خدایاااااااااا همه به اقتدار جذابیت شوهراشون میبالن من میگم چرا انقدر این گوگولیههههههههه خدا چقدر باحال میخندههههه😂 _مزاحم خوابتون. نمیشم +نه بابا این چه حرفیه.... دیگه بیدار شدم... _ههه.... اینکه میخواستم بگم که اگه موافقید ساعت5 امروز بعد از خرید با مامان و اینا بریم کافه🙂 +خرید؟..... آهان باشه من موافقم _هههه..... منتظرتونم یاعلی +یاعلی یا ابولفضل!!!! خریدددددددددددددد خداوندااااا من فقط خواستم 10دقیقه بخوابم چرا منو ریکاوری کردی! کریم🤷🏻‍♀ بلند شدم از روی تخت و روبه روی اینه وایساده ام یا اکثر امامزاده ها این چه قیافه ای! بعد روکردم به کردمو و با انگشت اشاره گفتم +من دیگه شوهر دارم دیگه تنبل بازی بسه😤 دیگه تا لنگ ظهر خوابیدن بسه من شوهررررر دارمممممممم!😘سری تکون دادم و رفتم سمت سرویس کارهای مرود نظر رو انجام دادم رفتم سمت میز آرایشی و قیافم رو درست و حسابی کردم! 😎 صدای شکمم و گشنگی بیشتر از اندازه که داشتم دیگه بیخیال آرایش شدم و رفتم پایین تو آشپز خونه هیچی نداشتیم فقط صبحانه صبح روی میز بودکه اونم جمعش کردم💪🏻 یه برنج و عدس مششششت بار گذاشتم و رفتم پا گوشیم خب تا الان فقط 10نفر منو فالو کرده بودن که اونم خانواده ام بودن یه مداحی عالییی گذاشتم: حسین مولا حسین مولا حسین مولا حسین مولا حسین مولاااااااا حسین. مولا مولا حسین مولا همه خادم..... همه نوکر..... همه سرباااااااز..... این سنگر! همه عاشق..... همه یاور..... همه تو لشکر..... حیدر همه دل ها شده شیدا عشق..... ثارالله

رفتم ببینم این گروه حفظ چی هست؟ اولش که مربی گفته اگر چیزی نمیدونید و اینا بیاین پیوی🤾🏻‍♀ رفتم پیویش و سه ساعت باهم صحبت کردیم و اینا این وسط غذا رو هم گذاشتم🍚 گفتش اگه هیچی از قرآن بلد نیستید باهاتون کار میکنید اومدم بگم نه مرسی یاد حرف زهرا افتادم 🥺که میگفت خدا یه دونه توفیق بهت مید ردش نکن منم قبول کردم🙃 هوووووووووووف امروز میریم خرید و من هنوز باورم نمیشه شوهر دارم خیلیا فکر. میکنن خیلی باحاله آدم عاشق یه نفر باشه😍 اهوم خیلی خوبه........ ولی من چند ساله دیگه عادت ندارم برا هر کسی هر کاری کردم رو توضیح بدم و این سخته 💜نویسنده :A_S💜 (بچه ها توصیه میکنم دانلود کنید مداحی رو. حتما)

... بِسْمِ‌اَللّٰهِ‌اَلْرَحْمٰنّ‌اَلْرَحِیِمْ ...

⁨•.🍃🌸 |صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی | هر صبح به #عـشقِ مهدی نفس میکشیم :) وَ مـا هَــرچِـه داریـم اَزْ تُـو داریم...🍃 #السلام‌علیک‌یااباصالح‌مهدی 🦋أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ‌_لِوَلیِڪ الفرج ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f

ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات (ای برآورنده حاجت‌ها)ذکر روز دوشنبه به اسم امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. روایت شده در روز دوشنبه زیارت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) خوانده شود که خواندن آن موجب کثرت مال می‌شود. #مرتبه۱٠٠

__♥️🍃 #تصویر #داداش_گلم

🌸 •|#حضرت_برادر_گلم 🌸 #محمّدرضاکه‌رفت... ولی وقتی محمّدرضا رفت من به سجده افتادم و شاید نزدیک به یک ربع فقط‌ گریه کردم و ضجّه زدم، چون می‌دانستم پاره تنم رفته و احتمال برگشتش شاید صفر باشد. واقعا هم همین بود. از همان روزهای اوّلی که محمّدرضا رفت، من می‌دانستم که دیگر بر‌نمی‌گردد، با روحیّاتی که از او سراغ داشتم، می‌دانستم فرزندم واقعا لایق شهادت است، یعنی لحظه خداحافظی یاد خداحافظی‌هایی افتادم که با اخوی‌های شهیدم کرده بودم. آن‌ها این حس را در وجود من به وجود آورده بودند که این خداحافظی آخر با بقیّه خیلی فرق دارد، یک حسّ معنوی خاصّی تو وجودم بود و مطمئن بودم که دیگر بر نمی‌گردد. #داداش_گلم ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f

اگھ‌میخواےتغییرڪنـےوآدم‌خوبـےبشـے.. اگھ‌حس‌میڪنـےیھ‌چیزےتوزندگیت‌كمھ.. میخواےشروع‌ڪنـےبھ‌تغییرڪردن‌وآدم‌ خوبِ‌خودت‌وخدات‌بشـے.. از‌همین‌امروزشروع‌ڪن.. نذارنفست‌برات‌تصمیم‌بگیرھ؛👀🖐🏻 چون‌یھ‌قانونـےدارھ‌این‌نفسِ‌عماࢪھ‌بیتربیت‌ ڪھ‌میخواے‌شروع‌ڪنـےومیندازھ‌توسرت‌ ڪھ‌از‌شنبھ شنبھ‌هامیان‌ومیرن فرقـےنمیڪنـے بہش‌میگـے:توبھ‌من‌گفتـےازشنبھ‌چـےشدپس؟؟ برمیگردھ‌بہت‌میگھ‌من‌گفتم‌شنبھ.. ولـےنگفتم‌ڪدوم‌شنبھ💔 ــ ــ ــ ــــــــ✿ـــــــ ــ ــ ــ ♥️🍃https://eitaa.com/joinchat/2951282779Ca3749dec3f

__♥️🍃 #تصویر #شهید_رضا_کارگر_برزی